با سلام به وبلاگ معلم كلاس ششم خوش آمديد؛ لطفاً با نظرات خود ما را ياري نمائيد؛ اميدوارم لذت ببريد و براي بهتر شدن وبلاگ نظر بدهيد؛ بعد از بهشت و جهنم چه می شود؟!‌
زیارت عاشورا

 

 

بهشت,جهنم,بهشت و جهنم

 

پس از ورود به بهشت و جهنم، آخر کار انسان کجاست؟ آیا در یک جا ماندن انسانی که میل به بی‌نهایت دارد، تکراری نمی‌شود و دیگر آن که آیا ممکن است که یک جهنمی، اهل بهشت شود؟

آخر کار انسان کجاست؟
اگر نگاه به آن عالَم نیز نگاه مادی و فیزیکی باشد، قطعاً این سۆال پیش می‌آید که آخرش کجاست؟ یا آخر کار انسان کجاست؟ چرا که عالم ماده محدود است و به بیان امیرالمۆمنین علیه‌السلام: «هر محدودی قابل شمارش است»؛ چنان چه برای طبیعت آخری بیان شده است، چه در علوم قرآنی و چه در علوم تجربی. اما اگر نگاه عاقلانه، حکیمانه و غیر مادی، یعنی معنوی باشد، آخری ندارد، چنان چه هیچ یک از امور غیر مادی آخر ندارند.

انسان می‌تواند با استناد به آیات قرآن کریم و یا تجربیات عملی بگوید که آخر خورشید خاموش شدن است و یا آخر زمین متلاشی شدن در فضاست، اما در معنویات چنین نمی‌باشد؛ آخر علم کجاست؟ آخر زیبایی کجاست؟ آخر قدرت کجاست؟ آخر ثروت و غنا کجاست و …؟

بدیهی است که حدّی ندارند، چرا که اینها همه کمالات هستند و تجلی آن هستی محض.  «کمال حقیقی» همان الله جلّ جلاله می‌باشد که محدود به حدّی نیست. لذا سیر تکاملی بشر نیز چون «انّا الیه راجعون» است، حدّی ندارد که بدان متوقف شده و بگوید این آخرش است. هر چه رشد کند، هر چه بیشتر وجودش تجلی کمالات گردد، باز به پایان یا آخر نمی‌رسد. چنان چه هیچ کس نمی‌تواند در این عالم (یا حتی عالم دیگر) به آخر علم یا ثروت و غنا برسد و اگر تمامی علوم و سرمایه‌ها را نیز یک جا جمع کنند و به کسی بدهند، باز هم جای بیشتر شدن دارد و آخرش نیست. پس فرض آخر و پایان، یک خطای تصور ذهنی است و نه یک ضرورت عقلی.

 آیا یک جا ماندن بی‌میلی (زدگی) نمی‌آورد؟
البته که یک جا ماندن، بی‌میلی و زدگی می‌آورد. آن هم برای انسانی که به قول شما، میل به بی‌نهایت دارد. اما دقت شود که یک جا ماندن یعنی «سکون»، که عاقبت موجب فساد نیز می‌شود (همان دلزدگی خود نوعی فساد در شوق است)، اما در بهشت سکونی نیست که خستگی و دلزدگی بیاورد، بلکه «ثبات» است و معنای این دو خیلی با هم فرق دارد.

انسان از این که مثلاً ده ساعت روی یک صندلی بنشیند و به یک منظره نگاه کند، خسته و دلزده می‌شود، اما هیچ‌گاه از ثبات وجودی خود یا ثبات عقل و ایمانی خود، خسته و دلزده نمی‌شود.

متأسفانه، اغلب ما مردم (مسلمان یا اهل کتاب و معتقد به بهشت و جهنم)، نه جهنم را درست شناخته‌ایم و نه بهشت را؛ لذا گمان می‌کنیم که بهشت یعنی کاخی در وسط یک جنگل سبز و مملو از انواع و اقسام خوردنی‌ها، نوشیدنی‌ها، لباس‌ها و تجویزها و سایر لذاتی که برای بدن بهشتی است.

شباهت‌هایی بین این عالم و آن عالم هست و البته تفاوت‌هایی هم وجود دارد. اما همین شباهت‌ها سبب می‌شود تا شناخت و درک عالم دیگر برای ما در این عالم، ممکن و میسر گردد؛ چه زیبا سرود میرفندرسکی:

چرخ با این اختران، نقض و خوش و زیباستی                   صورتی در زیر دارد، آن چه در بالاستی
صورت زیرین اگر با نردبان معرفت                                     بر رود بالا همان با اصل خود یکتاستی

 در این عالم انسان هم لذت مادی دارد و هم لذت معنوی، این دو از هم جدا هستند، هر چند که در امتداد یک دیگر باشند و یا در یک دیگر تأثیر بگذارند. به عنوان مثال: تناول یک غذای خوب و خوش مزّه، بسیار لذت (مادی) دارد، اما به هیچ وجه با لذت «لقای محبوب»، هم سنخ و قابل قیاس نیست، و اگر آن غذای خوب در کنار یار میل شود، لذتش چند برابر شده و دیگر قابل توصیف نمی‌باشد.

بهشت نیز همین‌طور است. لذت اکله، اشربه، حور و قصور یک لذت است، اما لذت لقاء الله، وصال محبوب و قرار گرفتن در «عند ملیک مقتدر»، یک لذت دیگر است.

دقت شود که نعمات بهشتی، سفره‌ی محبوب است برای عاشق از سفر رسیده، نه این که هدف و مقصود و محبوب همان باشد.

پس، بهشت یک جا ماندن، یک جا ساکن شدن، مدتی طویل خوردن و آشامیدن و تزویج نیست که دلزدگی بیاورد، بلکه ثباتِ بدون تزلزل، بدون دغدغه، بدون خطر، بدون احتمالات و …، در مسیر رشد و کمال همیشگی است که بسیار لذت بخش، شورآفرین و شوق‌آور می‌باشد و این سیرِ کمالی، پایانی ندارد.
بهشت

آیا جهنمی، اهل بهشت می‌شود؟
هم بهشت طبقات و درجات دارد و هم جهنم. اما تفاوت‌ سیر در این طبقات و درجات در این است که کسی که وارد بهشت شد، هیچگاه از آن اخراج یا خارج نمی‌شود، اما دلیلی نیست که هیچ کس در هیچ شرایطی از جهنم خارج نگردد.

بدیهی است که انسان دارای باورهای اعتقادی و نیز رفتارهای عملی می‌باشد. پس هر کدام ثواب یا عقاب مخصوص خود را دارند. از این رو کسانی که در زندگی دنیوی اعتقادی به پروردگار عالم، مبدأ و معاد، نبوت و ولایت نداشتند، در این دنیا سیر قهقرایی طی کرده‌اند و خداوند متعال برای آنان «خلود = جاودانگی» در جهنم را وعید داده است، اما اگر کسانی اعتقادات درستی داشته‌اند، ولی در عمل درگیر گناهانی شده بوده‌اند که هر چند آنها را به کفر نکشانده است، اما با عذاب‌های مرگ، قبر، برزخ پاک نشده و یا قابل شفاعت نیز نگردیده‌اند چه؟ از یک سو به خاطر اعتقادات‌شان لایق بهشت می‌باشند و از سوی دیگر به خاطر کردارشان لایق جهنم می‌گردند.

مرحوم علامه حلّی، برای خروج مۆمنین گناهکار جهنمی و ورودشان به بهشت دو دلیل اقامه می‌نماید:

1. انسانی که هم ایمان و عمل صالح دارد و هم گناه، به خاطر ایمان و عمل خویش مستحق پاداش است و به خاطر انجام گناهش مستحق عذاب است و در نتیجه اگر اول وارد بهشت شود برای دریافت پاداش اعمال و بعد جهنم رود درست نیست.

به اتفاق مسلمین کسی از بهشت آخرتی خارج نمی‌شود و اگر برعکس شود که اول جهنم رود و بعد از مدتی وارد بهشت شود این مشکلی ندارد و مورد نظر ما می‌باشد، صورت سوم این است که عذاب و پاداش با هم باشند که این امکان ندارد و محال است، تنها راه همان راه دوم است.

2. دلیل دوم این است که بر خداوند قبیح است که بنده خود را به خاطر یک خطا و یا چند خطا که از او سر زده، با این که ایمان و عمل صالح دارد برای همیشه در جهنم نگهدارد و با کسی که در تمام عمر مشرک و کافر بوده است یکجا عذاب نماید و امر قبیح و زشت نسبت به خداوند محال است و از او صادر نمی‌شود.(کشف المراد، همان، ص 414).

در نتیجه ممکن است اگر شیعه از گناه خویش توبه نکند و شفاعت و دستگیری او را نکند مدتی در جهنم بماند و بعد از پاک شدن نجات یابد.

* در قرآن کریم، برای 13 جرم و معصیت (که کفر و شرک در رأس آنها قرار داده است)، خلود در جهنم تصریح شده است:

1. کافران (آل عمران116) – 2. مشرکان (نحل29) – 3. منافقان (مجادله17) – 4. مرتدان (آل عمران86-88) – 5. تکذیب کنندگان آیات الهی (اعراف36) – 6. دشمنان خدا و پیامبر(ص) (توبه63)

7. ظالمان و ستمگران (شوری45) – 8. اشقیاء (هود106-107) – 9. آنها که غرق در گناهند (بقره81) – 10. قاتل مومن (نساء 93) – 11. رباخواران (بقره 275) – 12. سبک اعمالان (مومنون102-103) – 13. گنهکاران به طور عام (جن23).

اما از سوی دیگر می‌فرماید که خداوند متعال به غیر از شرک، هر گناهی را که بخواهد می‌بخشد و او عادل است، به هیچ کس، اندک ظلمی نمی‌شود:

«إنَّ اللّهَ لاَ یغْفِرُ أَن یشْرَكَ بِهِ وَیغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَن یشَاءُ وَمَن یشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِیمًا * أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یزَكُّونَ أَنفُسَهُمْ بَلِ اللّهُ یزَكِّی مَن یشَاءُ وَلاَ یظْلَمُونَ فَتِیلًا» (النساء، 48 و 49)

ترجمه: مسلماً خدا این را كه به او شرك ورزیده شود نمى‏بخشاید و غیر از آن را براى هر كه بخواهد مى‏بخشاید و هر كس به خدا شرك ورزد به یقین گناهى بزرگ بربافته است * آیا به كسانى كه خویشتن را پاك مى‏شمارند ننگریسته‏اى [چنین نیست] بلكه خداست كه هر كه را بخواهد پاك مى‏گرداند و به قدر نخ روى هسته خرمایى ستم نمى‏بینند».

براساس روایتی كه از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است، انسان‏ها در قیامت سه دسته‏اند : یك دسته انسان‏هایی‏اند كه در عالم حشر در آن هنگام كه مردم درگیر مواقف و عوالم حشرند، تحت سایه خداوند و در جوار قرب حقند و نیاز به طی آن عوالم و مواقف ندارند چون آن مراحل را در این دنیا پشت سر گذاشتند.

گروهی دیگر انسان‏هایی‏اند كه باید از حساب و عذاب بگذرند كه از جمله آن جهنم موقت است تا پس از پس تطهیر و تسویه در عالم قیامت به خدا برسند و عده‏ای دیگر انسان‏هایی‏اند كه چون مجموع وجودشان رو به غیر خدا داشته و در حال فرار از خدا بوده‏اند به قعر جهنم فرو خواهند رفت، (بحارالانوار، ج 7، ص 183، روایت 31).

بنابراین عده‏ای مستقیم وارد بهشت و بهشت‏ها می‏شوند، عده‏ای پس از گذر از مواقف‏ها و از جمله جهنم موقت وارد بهشت می‏گردند و عده‏ای نیز در جهنم جاودانه خواهند بود.

به بیانی دیگر: همه كسانی كه وارد جهنم می‏شوند برای همیشه در جهنم نخواهند بود و تنها عده‌ی خاصی مانند كافران برای همیشه در جهنم خواهند بود، (ر.ك: آیت‌الله مكارم شیرازی، پیام قرآن، ج 6، ص 483، دار الكتب الاسلامیه).

منبع: x-shobhe.com



تاريخ : شنبه 20 تير 1394برچسب:, | 15:52 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

 

 

اباصالح,معنای لغوی اباصالح,آیا امام زمان فرزند دارد

آیا امام زمان فرزندی به نام «صالح» دارد؟
در دعای زیبای ندبه، یکی از کنیه‌هایی که حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) را با آن می خوانیم کنیه «اباصالح» است و در لغت این لقب «پدر صالح» معنا می شود.
یکی از سۆالاتی که پیرامون امام عصر (عجل الله تعالی فرجه) به ذهن می رسد این است که آیا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) فرزندی به نام صالح دارند که او را «اباصالح» می خوانیم و یا دلیل دیگری برای دادن این کنیه به حضرت وجود دارد؟

معنای لغوی «اباصالح»
کلمه "اب" در لغت عرب به معنای پدر آمده است. بدین جهت برخی از مردم تصور می کنند که عبارت اباصالح در حالت ترکیبی باید به معنای پدر صالح باشد تا معنی و مفهوم جمله صحیح گردد.
برای رفع این شبهه برخی از مۆمنین هم در مقام جواب برآمده و چنین اظهار داشته اند که: چون امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) با تشکیل زندگی خانوادگی، فرزندی به نام صالح دارند، بدین جهت او را با کنیه اباصالح می خوانیم. به نظر می رسد که اینگونه جواب ها از حقیقت پرده برنمی دارد، چون راهی برای درک چگونگی زندگی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) و پی بردن به این موضوع که آیا آن حضرت به طور یقین فرزندی به نام صالح دارند یا نه، وجود ندارد.

این سخن صحیح نمی باشد زیرا:
اوّلا: با جستجو و تفحّص در میان کنیه های نقل شده برای حضرت مهدی (علیه السلام) در کتابهای معتبر، چنین کنیه ای نقل نشده است، بلکه به نظر میرسد این کنیه بر اثر کثرت استعمال در میان مردم، معروف شده است، و در بعضی از مجلاّت و کتابها که در پاسخ از این سۆال مطالبی گفته شده است، بیشتر جنبه های ذوقی و استحسانی، با احتمالاتی بدون ذکر سند و دلیل در نظر گرفته شده است، مثلا: گفته شده است که این کنیه ممکن است از آیه شریفه (وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنم بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الاَْرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّــلِحُونَ) گرفته شده باشد.

و یا می گویند: چه مانعی دارد که ما به آن حضرت بگوئیم أبا صالح یعنی پدر تمام نیکی ها و خوبی ها؟ وممکن است برخی استدلال کنند به احادیثی که در آنها واژه أبا صالح و صالح بکار رفته است.
در کتاب من لا یحضره الفقیه چنین آمده است: «امام صادق(علیه السلام)فرمود: هرگاه راه را گم كردى صدا بزن یا صالح! یا بگو: یا أبا صالح راه را به ما نشان دهید، خداوند شما را رحمت كند».
ممکن است کنیه ابا صالح بدین جهت باشد که امام زمان (علیه السلام) پدر و مجری اصلاح جامعه است، یعنی او تنها کسی است که به اذن خدا جامعه بشری را اصلاح خواهد نمود.

امّا مرحوم مجلسی (رحمه الله) در حکایات و داستانهای اشخاصی که امام زمان (علیه السلام) را دیدهاند «قضیهاى را از پدرش نقل میكند و او نیز از شخصى بنام امیر اسحاق استرآبادى كه چهل مرتبه با پاى پیاده به حجّ مشرّف شده بود نقل می كند كه در یكى از سفرهایش قافله را گم كرد و متحیّر با حالت عطش و بىآبى مانده بود، سپس صدا زد یا صالح یا أبا صالح ما را راهنمایى بفرما، ناگاه شخص سوارهاى را از دور دید كه آمد و او را راهنمایى كرد و به قافله اش رساند، وى میگوید: پس از آن قضیّه من متوجه شدم كه او حضرت مهدى(علیه السلام) بوده است.»
روشن است که این قضیه ارزش علمی و استدلالی ندارد، و صرفاً داستانی بیش نیست، زیرا معلوم نیست که شخص مورد نظر واقعاً امام (علیه السلام) را دیده باشد.

ثانیاً: با توجّه به معانی مختلف کلمه «أب» در لغت عرب که تنها به معنای پدر نیست، بلکه به معنای صاحب و غیر آن نیز آمده است، و همچنین در روایتی از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده است که فرمود: «من و على پدران این امتیم»، می توان استفاده نمود که مقصود از این کنیه معنای پدرِ فرزندی به نام صالح نیست، بلکه أبا صالح یعنی کسی که افراد صالح و شایسته در اختیار دارد.

و نیز ممکن است کنیه ابا صالح بدین جهت باشد که امام زمان (علیه السلام) پدر و مجری اصلاح جامعه است، یعنی او تنها کسی است که به اذن خدا جامعه بشری را اصلاح خواهد نمود.

 اباصالح,معنای لغوی اباصالح,آیا امام زمان فرزند دارد

 

القاب و صفات و کنیه هایی که برای پیامبر اسلام و اهل بیت آن حضرت در روایات و دعاها به کار رفته است هر کدام معنی و مورد خاصی دارند، مثلا کلمه «امین» که یکی از القاب معروف پیامبر اسلام (صلی الله علیه واله) است به طور یقین به خاطر امانتداری و امین اسرار و اموال مردم بودن به آن حضرت گفته شده است.

هدف از به کار بردن کنیه «اب» و «ام» برای افراد، اثبات پدر یا مادر بودن آن اشخاص است نسبت به مضاف الیه شان، مانند ابوالحسن (پدر حسن)، ابو جعفر (پدر جعفر)، ام داوود (مادر داوود)، لکن از نظر لغت عرب این طور نیست که کلمات یاد شده (اب و ام) همیشه به معنای پدر و مادر باشد، بلکه گاهی به معنای صاحب و مالک و کنه و اساس شی ء می باشد مانند: ابوالفضل، ابوتراب، ام القری، ام الفساد و امثال آن که به طور یقین هیچ کدام آنها در معنای پدر و مادر به کار نرفته است.

 

چون حضرت ابوالفضل (علیه السلام) پسری به نام فضل نداشته است که ابوالفضل – در این مورد – به معنای پدر فضل باشد. امیرالمومنین (علیه السلام) نیز فرزندی به نام تراب نداشته است که آن حضرت پدر تراب باشد و همچنین است کلمه ام القری که کنیه معروف شهر مکه است، چرا که شهر مکه فرزندی نداشته است که مادر آن باشد.
بنابراین با عنایت به مطالب فوق و احتمالات متعدّد، نمی توان از این کنیه بر ازدواج و داشتن فرزند برای آن حضرت استفاده کرد.

مرحوم مجلسی (رحمه الله) نیز در این رابطه داستانی در بحار الأنوار نقل کرده است،، در حالیکه با رجوع به آن احادیث و دقّت در آنها معلوم میگردد، صالح یا أبا صالح نام جنّی است که مأموریت دارد تا اشخاص گمشده را هدایت و راهنمایی کند

امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) را چه وقت «اباصالح» بخوانیم؟
شکی نیست که وقتی با خداوند متعال مناجات می کنیم و نیازها و احتیاجات خود را به محضر مقدسش عرضه می داریم همسو و متناسب با نیازمان نام ها و صفات مقدس او را بر زبان می آوریم. مثلا در مقام طلب مغفرت از ساحت مقدس خداوند متعال او را «یا غفار» و در مقام طلب نمودن روزی حلال و فراوان با کلمه «یا رزاق»، و در مقام درخواست ثبات قدم و استوار و پایدار ماندن در راه حق او را با جمله یا «مقلب القلوب و الابصار» و امثال آن می خوانیم.

بنابراین برای اجابت دعا و قبولی مناجات با خداوند متعال، راه و رمز و اوقات و ساعات خاصی وجود دارد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله) و اهل بیت آن حضرت آنها را در میان احادیث و روایات معتبر به ما تعلیم فرموده اند به گونه ای که حتی دعای صبح و شام و دعای اول و آخر هفته و ماه و سال و چند و چون آن را هم یاد داده اند حال باید دید که دعای معروف گم شدگان در صحرا و بیابان را که در روایات آمده است و همچنین کنیه معروف اباصالح (عجل الله تعالی فرجه) را در کجا و چه وقت باید خواند؟

از امام باقر (علیه السلام) و همچنین از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده اند که فرمود: «اذا ضللت فی الطریق فناد «یا صالح» او «یا ابا صالح» ارشدنا الی الطریق رحمکم الله» «اگر در دشت و صحرا از جاده منحرف شده و راه گم کردید پس «صالح» و یا «اباصالح» را صدا کن و بگو: «ای صالح» و یا بگو «ای اباصالح» ما را دریابید و راه را بر ما نشان دهید، خداوند شما را رحمت فرماید.» ( محدث نوری، نجم الثاقب، ص 405، انتشارات مسجد جمکران.)

و روی همین اساس است که علمای ربانی و مۆمنین پیرو اهل بیت (علیهم السلام) در جلسات و اجتماعات معنوی و پر شورشان، آن هم نه فقط در حال گم شدن در دشت و صحرا، بلکه در همه گمراهی های فکری و عملی و علمی و نابسامانی های مادی و معنوی در غیبت کبری، امام زمان اباصالح (عجل الله تعالی فرجه) را به کمک و یاری می طلبند.
منابع:
مۆسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)
سایت شیعه نیوز
کتاب مناجات منتظران، دکتر سید محمد بنی هاشم

tebyan.net



تاريخ : شنبه 20 تير 1394برچسب:, | 15:51 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

 

 

حکم قسم,حکم قسم دروغ,قسم دروغ,کفاره قسم دروغ

قسم دو نوع است:

الف: قسم براى انجام یا ترک کارى در آینده.

ب: قسم براى اثبات یا نفى چیزى. نوع اول: اگر قسم بخورد که کارى را انجام دهد یا ترک کند مثلا قسم بخورد که روزه بگیرد، یا سیگار نکشد، چنان چه عمداً مخالفت کند، باید کفّاره بدهد؛ یعنى یک بنده آزاد کند، یا ده فقیر را سیر کند، یا آنان را بپوشاند، و اگر اینها را نتواند باید سه روز پى در پى، روزه بگیرد. نوع دوم: کسى که براى اثبات یا نفى چیزى قسم مى‏خورد، اگر حرف او راست باشد قسم خوردن او مکروه است و اگر دروغ باشد حرام و از گناهان بزرگ است ولى کفاره قسم را ندارد. ولى اگر براى این که خودش یا مسلمان دیگرى را از شر ظالمى نجات دهد، قسم دروغ بخورد اشکال ندارد بلکه گاهى واجب مى‏شود.

سوال: اگر کسی قسم ناحق بخورد عواقب آن چه خواهد بود؟

منظور از عواقب قسم ناحق ممکن است دو معنا باشد:

1- عاقبت به معنای حکم شرعی و فقهی.

2- عاقبت به معنای اثر وضعی و این اثر وضعی ممکن است آثار دنیوی یا اخروی باشد و ظاهرا منظور سۆال کننده همین معنا است.

1- حکم شرعی

قسم دو نوع است:
الف: قسم براى انجام یا ترک کارى در آینده.
ب: قسم براى اثبات یا نفى چیزى.

نوع اول: اگر قسم بخورد که کارى را انجام دهد یا ترک کند مثلا قسم بخورد که روزه بگیرد، یا سیگار نکشد، چنان چه عمداً مخالفت کند، باید کفّاره بدهد؛ یعنى یک بنده آزاد کند، یا ده فقیر را سیر کند، یا آنان را بپوشاند، و اگر اینها را نتواند باید سه روز پى در پى، روزه بگیرد.

نوع دوم: کسى که براى اثبات یا نفى چیزى قسم مى‏خورد، اگر حرف او راست باشد قسم خوردن او مکروه است و اگر دروغ باشد حرام و از گناهان بزرگ است ولى کفاره قسم را ندارد. ولى اگر براى این که خودش یا مسلمان دیگرى را از شر ظالمى نجات دهد، قسم دروغ بخورد اشکال ندارد بلکه گاهى واجب مى‏شود امّا اگر بتواند توریه کند؛ یعنى: موقع قسم خوردن طورى نیّت کند که دروغ نشود بنا بر احتیاط واجب باید توریه نماید؛ مثلا اگر ظالمى بخواهد کسى را اذیت کند و از انسان بپرسد که او را ندیده‏اى؟ و انسان یک ساعت قبل او را دیده باشد، می تواند بگوید او را ندیده‏ام به این قصد که از پنج دقیقه پیش ندیده‏ام[1].
 
2- آثار و عواقب قسم دروغ
در نکوهش قسم ناحق و دروغ و آثار و پیامدهای آن احادیث فراوانی داریم که به نمونه هایی از آن اشاره می کنیم:

1. از امام محمد باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمودند: در کتاب علی (علیه السلام) آمده: قسم دروغ و قطع رحم موجب این می شود که خانه ها از اهلش خالی شوند (کنایه از ویرانی خانه ها یا فقر و تنگدستی صاحبان آنها است؛ یعنی خانه ها خالی از رزق و برکت می شوند) و موجب سنگینی رحم می شود؛ یعنی انقطاع نسل.[2]

2. از امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت شده: هر کس سوگند یاد کند در حالی که می داند دروغ است با خدا مبارزه کرده است.[3]

3. در حدیثی قدسی نیز از قول خداوند متعال چنین نقل شده است: کسی که مرا در معرض سوگندهای دروغ قرار می دهد به رحمت من نمی رسد.[4]

4. از امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت شده که او از پدران بزرگوارش و آنان از پیامبر (صلی الله علیه و آله) روایت کرده اند که در حدیث مناهی یکی از عواقب قسم دروغ را غضبناک بودن خداوند متعال هنگام ملاقات با بنده برشمرده است مگر این که توبه کند.[5]
 
سوال: کسی که مجبور شد دست روی قرآن بگذارد و قسم دروغ بخورد، حکمش چیست؟ و چگونه باید جبران کند؟

همانطور که در پاسخ سوال قبل توضیح دادیم قسم خوردن دو نوع است و قسم دروغ خوردن در صورت دوم  که در پاسخ سوال قبل ذکر کردیم، گاهی در دادگاه نزد حاکم است، گاهی در خارج از دادگاه در مکالمات و تعاملات روزمره خود با دیگران است. اگر کسی در تعاملات روزمره خود با دیگران قسم دروغ بخورد فقط مرتکب حرام شده و گنه‌کار می‌باشد حکم و عذابش بیان شده است. اما اگر در این فرض، در دادگاه نزد حاکم قسم دروغ بخورد علاوه بر حرمت و عذاب اخروی که بیان شده دارای اثرات و تبعات حقوقی و قانونی خاص می‌باشد که اینک با استناد به مواد قانونی مرتبط، تبعات حقوقی آن‌را بیان می‌کنیم.
 
تبعات قسم دروغ از دیدگاه حقوقی
مطابق ماده 649 قانون تعزیرات و مجازات‌های بازدارنده، هر کس در دعوای حقوقی یا جزایی که قسم متوجه او شده باشد، سوگند دروغ یاد نماید به شش ماه تا دو سال حبس‌ محکوم خواهد شد.

همچنین وفق مفاد ماده 650 همان قانون، هر کس در دادگاه نزد مقامات رسمی شهادت دروغ بدهد (چون شاهد، قبل از ادای شهادت باید قسم بخورد جز حقیقت چیزی نگوید، از این رو وقتی شهادتش دروغ باشد طبیعتاً قسم او نیز دروغ خواهد بود.) به سه ماه و یک روز تا دو سال حبس و یا به یک میلیون و پانصد هزار تا دوازده میلیون ریال جزای نقدی محکوم خواهد شد.

علاوه بر مجازات‌های ذکر شده برای کسی که قسم دروغ خورده، اگر قسم دروغ یا شهادت دروغ او سبب اثبات اتهام و ایجاد آسیب بدنی، جانی یا خسارت مالی به سبب اجرای حکم برای شخصی شود ولی پس از اجرای حکم، دلیل اثبات کننده جرم باطل گردد، مانند آن‌که در دادگاه مشخص شود که مجرم، شخص دیگری بوده یا این‌که جرم رخ نداده است به استناد ماده 163 قانون مجازات اسلامی، کسانی که ایراد آسیب یا خسارت مذکور، مستند به آنان است، اعم از ادا کننده سوگند، شاکی یا شاهد حسب مورد به قصاص یا پرداخت دیه یا تعزیر مقرر در قانون و جبران خسارت مالی محکوم می‌شوند.

گفتنی است؛ سوگندی اعتبار دارد که یکى از اسمای خداوند متعال باشد؛ مثل خدا یا اللّٰه، همچنین اگر به برخى از اوصاف خداى سبحان قسم بخورد که معمولاً از آن صفت خداى سبحان اراده مى‌شود، یا قرینه‌اى به کار ببرد که مراد او را بفهماند، قسم صحیح است. بنابراین قسم به مقدسات دیگر مثل قرآن و پیامبر و ائمه اطهار (علیهم السلام) احکام قسم را ندارد؛ (رساله توضیح المسائل (فاضل لنکرانی ره)، ص 489) یعنی اگر با این اسم‌های مقدس قسم بخورد چیزی بر عهده او نمی‌افتد و واجب نیست به قسمش وفا کند. همچنین اگر قسم خود را شکست بر او کفاره قسم واجب نمی‌شود.

البته، اگر به این مقدسات در مکالمات روزمره قسم بخورد و قسمش دروغ باشد، همانند قسم دروغ به اسم پروردگار، دارای حرمت و عذاب اخروی خواهد بود. برای نجات از عذاب اخروی و بخشیده شدن گناه قسم دروغ، چه به اسم خداوند باشد چه به مقدسات دیگر، باید توبه و استغفار نمود.
 
پی نوشتها:
[1]  توضیح المسائل مراجع، ج ‏2، ص 623
[2]  وسائل الشیعه ، ج 23 ، ص 202
[3] وسائل الشیعه ، ج 23، ص 203 .
[4] وسائل الشیعه ، ج 23 ، ص 268 .
[5] وسائل الشیعه ، ج 23 ، ص 267 .

 

منابع:
 اسلام کوئیست
وسائل الشیعه ، ج 23
توضیح المسائل مراجع، ج ‏2
رساله توضیح المسائل (فاضل لنکرانی ره)
تبیان



تاريخ : شنبه 20 تير 1394برچسب:, | 15:31 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

زندگی حضرت نوح,نصیحت شیطان به حضرت نوح

 

شاید در وهله اول باورش سخت باشد اما باید گفت که این اتفاق افتاده، شیطان با وجود تمام دشمنی هایی که با انسان دارد زبان به نصیحت حضرت نوح  گشوده و او را از سه موضع برحذر داشته است. شیطان و انجام عملی که برای آن قدر و منزلتی بزرگ برشمرده اند یعنی نصیحت کردن، شاید دور از ذهن باشد اما این اتفاق افتاده! امام جعفر صادق علیه السلام مى‏فرمود: «بر شما باد به نصیحت از براى خدا در خلق آن جناب؛ زیرا كه هرگز تو او را ملاقات نخواهى كرد به عملى كه از آن بهتر باشد».(تحفة الأولیاء(ترجمه أصول كافى)/ج‏3/523)

نصیحت زمانی سودمند خواهد بود که از جانب کسی باشد که بر انسان و شرایط و موقعیت او شناخت کافی داشته باشد، شیطان نیز انسان را به خوبی می شناسد و از کم و کاستی های او به خوبی خبر دارد، لاجرم نصایحش سودمند انسان خواهد بود.

سخن‏ شیطان به حضرت نوح كه مرا در سه جا یاد كن‏
جابر از امام باقر (علیه السلام) نقل مى‏كند كه فرمود: چون نوح براى نفرین به قومش خدا را خواند، شیطان نزد او آمد و گفت: اى نوح! تو را نزد من حقى است، مى‏خواهم عوض آن را بدهم. نوح گفت: به خدا سوگند كه براى من بسیار ناگوار است كه حقى بر تو داشته باشم، آن حق چیست؟ گفت: آرى، تو نزد خدا به قوم خود نفرین كردى و آنان را غرق ساختى و كسى نماند كه من گمراهش كنم، و من در راحتى هستم تا اینكه نسل دیگرى به وجود آید و آنها را گمراه سازم. نوح گفت: چگونه مى‏خواهى به من عوض بدهى؟ شیطان گفت: مرا در سه جا یاد كن كه در آن سه جا به بنده از هر وقتى نزدیك‏ترم: هنگامى كه غضب كردى مرا به یادآور و هنگامى كه میان دو نفر قضاوت مى‏كنى مرا به یادآور و هنگامى كه با زنى همنشین شدى و كسى با شما نبود، مرا به یاد آور. (الخصال/ترجمه جعفرى/ج‏1/167)

شیطان در سه جا به بنده نزدیکتر است
1)‌ هنگام غضب، رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود: غضب ایمان را فاسد كند چنان كه سركه عسل را. میسر گوید: خدمت امام باقر علیه السّلام از غضب سخن به میان آمد. حضرت فرمود: همانا مرد غضب میكند و تا داخل دوزخ نشود، هرگز راضى نگردد (تا مرتكب گناهى نشود خشمش تسكین نیابد) پس هر كس بر مردمى خشمگین شد، و ایستاده بود، باید فورى بنشیند، تا پلیدى شیطان از او دور شود، و هر كس بر خویشاوندش غضب كند باید نزدیك او رود و تنش را مس كند (مثلا دست به دست او ساید) زیرا خویشاوند هر گاه مس شود آرامش یابد.

علماء اخلاق براى چاره و علاج غضب دو راه علمى و عملى ذكر كرده‏اند. راه علمیش آنست كه بنده خدا تفكر كند در آیات و اخبارى كه در مذمت غضب و خشم و ستایش عفو و حلم و كظم غیظ وارد شده است و راه عملیش آنست كه: چون خشمگین شود، اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم بگوید و با آب سرد وضو بگیرد یا غسل كند و اگر ایستاده است بنشیند و اگر نشسته دراز كشد و اگر بر فامیل و خویشاوندش غضب كرده نزدیك او رود و دست ببدن او گذارد. (أصول الكافی / ترجمه مصطفوى/ج‏3/412)

2) قضاوت میان دو نفر، امام علی علیه السلام در باره كسى كه در میان مردم عهده دار منصب قضاوت‏ شود ولى شایسته آن نباشد می فرماید:مبغوض ترین مردم نزد خداوند دو كس‏اند: انسانى كه خداوند او را به حال خود واگذاشته، تا جایى كه از راه راست منحرف شده، به سخن آمیخته با بدعت و دعوت به گمراهى دل خوش نموده است.او فتنه‏اى است براى فتنه جویان، ره گم كرده‏اى است از راه روشن گذشتگان، گمراه كننده كسانى است كه به وقت زنده بودن او یا پس از مرگش از او پیروى كنند، هم بار گناهان‏دیگران را به دوش كشد، و هم گروگان خطاهاى خود باشد.و دیگر انسانى است كه انبوهى از نادانى را در خود جمع كرده، و در میان جاهلان امت جهت فریبشان مى‏شتابد در تاریكى‏هاى فتنه‏ها مى‏تازد، و نسبت به مصالحى كه در پیمان صلح است نابیناست.

 

انسان نماها دانشمندش دانند در حالى كه بى‏دانش است. از آغاز وقتش را صرف انباشتن چیزهایى كرده كه اندكش از بسیارش بهتر است، همین كه از آب گندیده سراب شد، و امور بیهوده را روى هم انباشت، به ناحق بر كرسى قضاوت میان مردم مى‏نشیند، تا بیان مسایلى را كه بر دیگران مشتبه شده به عهده گیرد! چون با مسأله مبهمى روبرو شود آراء بى‏فایده و بى‏پایه‏اش را به میدان آورده، قاطعانه حكم مى‏كند. از این رو در برابر شبهات به مانند مگسى در تارهاى سست عنكبوت گرفتار است، این بى‏مایه نمى‏داند رأیش بر صواب است یا بر خطا؟ اگر حكمى به صواب راند مى‏ترسد بر خطا باشد، و چون به خطا حكم كند امیدوار است كه راه صواب رفته باشد. در امواج جهالتهایشان گم شده، با دیده كور در تاریكى‏هاى نادانى راه پوید، هیچ امر مشتبهى را قاطعانه بر اساس دانش حل نمى‏كند. (نهج البلاغه/ترجمه انصاریان/75)

3) هم نشینی با زنی تنها، محمد طیار گوید: «وارد مدینه شدم و به جستجوى یك اتاق اجاره‏اى پرداختم تا وارد خانه دو اتاقه‏اى شدم كه میان آنها درى وجود داشت و زنى در آن خانه زندگى مى‏كرد. آن زن گفت: این اتاق را اجاره مى‏دهم.گفتم: این دو اتاق به هم راه دارد و من هم جوان هستم.آن زن گفت: من آن در را میان خودمان قفل مى‏كنم. آن‏گاه وسایلم را به آنجا منتقل كردم و به آن زن گفتم: در را قفل كن.زن گفت: از آنجا روح به سراغ من مى‏آید. آن را رها كن.گفتم: نه، من و تو مرد و زن جوان هستیم، در را قفل كن.زن گفت: تو در اتاقت بنشین من نزد تو نمى‏آیم و نزدیكت نمى‏شوم.و از قفل كردن در خوددارى كرد؛ از این رو من نزد امام صادق علیه السلام رفتم و در این باره از وى سۆال كردم.امام علیه السلام فرمود: از آنجا جابه‏ جا شو؛ زیرا هرگاه مرد و زن در اتاقى خلوت كنند، سومین آنها شیطان است.» (منابع فقه شیعه(ترجمه جامع أحادیث الشیعة)/ج‏24/149)

سخن آخر از زبان لقمان حکیم به فرزندش که  فرمودند: فرزندم نصیحت را بپذیر و به آن عمل كن كه نصیحت نزد عاقل از عسل ناب شیرین تر است.

منابع:
1)      منابع فقه شیعه (ترجمه جامع أحادیث الشیعة)/ج‏24
2)      نهج البلاغه / ترجمه انصاریان
3)       أصول الكافی / ترجمه مصطفوى/ج‏3
4)     الخصال / ترجمه جعفرى/ج‏1
5)     تحفة الأولیاء (ترجمه أصول كافى)/ج‏3
تبیان



تاريخ : شنبه 20 تير 1394برچسب:, | 15:30 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |
 

شب اول قبر,درباه شب اول قبر,شب اول قبر چه زمانی است

پرسش :
زماني كه مرده را دفن مي كنند شب اول قبر از چه زماني است و چقدر طول مي كشد؟ آيا در آن لحظه كساني كه در دنيا براي آن مرده اي دعا مي خوانند در آن لحظه به او مي رسد و از عذاب او كم مي شود؟

پاسخ :
قبل از هر چيز لازم است چند نكته را متذكر شويم.
1. انسان پس از مرگ وارد عالمي مي شود به نام«عالم برزخ» حيات برزخ و حقيقت باطن همين عالم دنياست. دنيا ظاهري دارد و باطني، ظاهر دنيا كه بدان عالم مُلك گفته مي شود همين دنياي مادي كه ما در آن زندگي مي كنيم كه خصوصيات خاص خودش را دارد(مكان، زمان، مادي بودن…) همين دنيا باطني دارد كه بعضي خصوصيات عالم دنيا را داراست. مثلاً شكل و اندازه و رنگ و بو در آن عالم هم وجود دارد و لكن ماده در آنجا نيست. صورت مردمان برزخي رنگ و اندازه مشخصي دارد و در آنجا خوشحالي و مسرّت و غضب و نگراني هست در آ‌نجا نور هست و لكن آنجا ماده نيست[1].

2. در بعضي از روايات از همين حيات برزخي به«عالم قبر» تعيير شده است. در روايتي است كه از امام صادق ـ عليه السّلام ـ پرسيدند: برزخ چيست آن حضرت فرمود: قبر از هنگام مرگ آدمي است تا روزي كه قيامت مي شود[2].

پس مراد از قبر در بعضي روايات اين گودال خاكي كه بدن ميت در آن جا مي گيرد، نيست بلكه باطن همين قبر مراد است كه همان عالم برزخ است از آنجايي كه قبر خاكي جايگاه و محل استقرار بدن جسماني است و عالم برزخ نيز جايگاه استقرار روح انسان است به عالم برزخ عالم قبر نيز گفته مي شود[3].

در روايت مفصّلي است از حضرت اميرالمؤمنين كه آن حضرت در وصف مرگ انسان و انتقال او به قبر و شاهدات او در قبر توضيحاتي مي فرمايد كه ما به قسمتي از آن اشاره مي كنيم، در بخشي كه مربوط به مرگ مؤمنان و مشاهدات آنان است اين چنين مي فرمايد: … او مي شناسد كسي را كه او را غسل مي دهد و قسم مي دهد افرادي را كه جنازة او را حمل مي كنند كه به سرعت ببرند و زودتر به خاك بسپارند و وقتي كه او را وارد در قبرش مي كنند دو مَلَك به نزد او مي آيند و آن دو، دو فرشتة بازپرسي و باز جوئي كننده از عقائد و كردار او هستند …

با توجه به دو نكته ياد شده و اين بخش از روايت حضرت اميرالمؤمنين مي توانيم نتيجه مي گيريم كه شب اول قبري كه در روايات ما براي اموات ذكر شده و شرح حال آنها در قبر مي باشد مراد شب اولي كه ما به حساب دنيايي مي سنجيم نيست يعني اين چنين نيست كه اگر قسمتي را صبح دفن كنند حتما 10 يا 12 ساعت بايد بگذرد تا شب هنگام شود آنگاه فرشتگان پرس و جو بيايند و از او سؤالاتي بنمايند بلكه به محض دفن شدن فرشتگان بازپرس به سراغ ميت مي آيند چرا كه عالم برزخ شب و روزي چون عالم دنيا ندارد و اگر شبي براي ميّت ذكر شده است، شايد شب براي او مشتمل مي شود درست شبيه حالت خواب كه آدم در خواب مي بيند در شبي هولناك را مي گذراند و حال آنكه در وسط روز خوابيده است همانگونه كه در وسط روز انسان خواب شب تار را مي بيند، همين طور است كه انسان را در روز دفن مي كنند و همان لحظه شب اول قبر او باشد در حقيقت ميت در عالم قبر و برزخ شب براي او نمايان مي شود در اين روايت هم آمده به محض دفن كردن ميت فرشتگان بازپرس به سراغ ميت مي آيند.
البته شب اول قبر تنها براي كساني نيست كه دفن مي شوند حتي كساني هم كه بدنشان دفن نمي شود، باز عذاب قبر دارند سؤال قبر دارند شب اول قبر هم خواهند داشت وقتي قبر را به معني عالم برزخ گرفتيم و شب آنجا را هم، مخصوص به وضع آنجا دانستيم لذا لازم نيست تا حتماً ميت دفن شود آنگاه مراسم شب اول قبر برزخ صورت پذيرد[4].

و امّا پرسش نهايي كه مربوط به تأثير دعا و يا خيرات بر آن ميت است بايد در جواب بگوئيم آنچه كه از روايات استفاده مي شود اين است كه هر آنچه براي اموات صورت مي پذيرد به گونه اي به آنها مي رسد.

از امام صادق منقول است: كه بسا باشد كه ميّت در تنگي و شدّتي بوده باشد و حق تعالي به او وسعت دهد و تنگي را از او بردارد پس به او گويند كه اين فرح كه تو را روي داد به سبب نمازي است كه فلان برادر مؤمن براي تو كرد[5].

در روايت ديگري است كه حضرت فرمود:
نماز و روزة و حجّ و تصدّق و ساير اعمال خير و دعا و ثواب آن اعمال براي كسي كه آن اعمال را انجام داده و براي مرده هر دو نوشته مي شود و وارد قبر او مي‌شود[6].

آيا دعا و خيرات از طرف زنده ها موجب كاهش عذاب قبر شخص مرده مي شود؟ و اصولاً چه چيزهاي موجب افزايش يا كاهش عذاب قبر مي شود؟

آنچه به درجة اول ماية نجات و رهايي از عذاب قبر مي شود، كارهاي نيك و گفتار پسنديده اي است كه انسان در طول حيات خود انجام داده است، اما پاسخ پرسش نخست اين است كه در مواردي شرع مقدس سرنوشت اموات را بوسيله ي كارهاي نيك يابد ديگران قابل تغيير معرفي كرده است.

در يك قانون كلي حديث مي فرمايد: هر كسي سنت و روش نيكي بنياد گذارد براي او ثواب هر كسي كه به آن عمل كند مي رسد و هر كسي سنت و روش بدي بنياد نهد براي او گناه و عقابي هر كسي كه به آن عمل كند مي رسد.

پيامبرـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: روزي حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ از كنار قبري گذشت كه صاحب آن در عذاب بود، سال بعد نيز گذر كرد ولي از عذاب صاحب قبر خبري نبود، سبب را از خداوند پرسيد، وحي آمد كه از اين ميّت فرزندي صالحي به بلوغ رسيد و براي مردم راهي درست كرد و يتمي را پناه داد به بركت آن از پدر گذشتيم[7].

و نيز درباره بهبودي سرنوشت اموات مي گويد: هرگاه كسي به نيّت وجه الله نذري كند تا ثوابش براي ميتي باشد چنين نذري مفيد و وفاء به آن لازم است[8].

بنابر احاديث صحيح و مشهور صدقه دادن بازماندگان براي اموات سودمند است.
در روايتي صحيحة سعد از پيامبرـ صلّي الله عليه و آله ـ مي پرسد، آيا صدقه دادنِ من براي روح مادرم سودي دارد؟ پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: بلي[9].

زيارت اهل قبور مستحب و سفارش شده است همچنين دعا و قرآن خواندن براي ميّت مفيد است. زيارت اهل قبور در روزهاي جمعه موجب مي شود امواتي كه در تنگي و تنگناه باشند در فراخي قرار گيرند[10]. امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود: هرگاه شخصي به نيّت ميتي صدقه دهد، خداوند جبرئيل را فرمان مي دهد كه اين هديه را به قبر او برساند[11] و نيز فرمود: بواسطة نمازي كه براي ميت خوانده مي شود تنگي قبر او به فراخي تبديل مي شود[12].

ابن عباس در روايتي از رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل مي كند: خواندن سورة«تبارك الملك» بر سر قبر ميت ماية نجات از عذاب قبر است.

از كتاب دعوات قطب راوندي نقل شده است كه؛ هرگاه ميتي دفن شد، بر قبر او سه بار اين جمله را بخوانند، خداوند عذاب را از او تا روز دميده شدن صور برمي دارد، اللهم اني اسئلك بحق محمد و آل محمد ان لا تغذب هذا الميت.

رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و پس از خاكسپاري دختر گرامي خود(رقيه) با چشم گريان فرمود: از خداي سبحان خواستم عذاب قبر را از او بردارد و خداوند او را بخشيد. پس دعا مؤثر است.

مشهور دانشمندان و علماءِ اصلِ بهره مند شدن اموات؛ از فوايد اعمال صالحه و خيراتي كه بازماندگان براي آن ها مي فرستد را تاييد و پذيرفته اند هم چنين رهايي و يا تخفيف عذاب قبر بواسطة كارهاي نيك بازماندگان.

براي مطالعه بيشتر به كتابهاي ذيل مراجعه فرمايند:
1. معاد، شهيد دستغيب
2. معاد، قرائتي
3. منازل الآخره، محدث قمي
در آخر به عنوان حسن ختام حديثي از امام صادق ـ عليه السّلام ـ نقل مي كنيم:
«القلبُ حَرَمُ الله فلا تُسكِن في حَرَم الله غيرَ الله»
«مكتب حرم الهي است و غير خدا را در حرم خدا جاي مده»

«بحارالانوار، ج 67، ص 25»

 

===========================

 

[1] . ر.ك طهراني، سيد محمد حسين، معاد شناسي، ج 2، ص 185، جوادي آملي عبدالله، معاد و قرآن، ج 4، ص 218.
[2] . نورالثقلين، ج 3، ص 554.
[3] . ر.ك طهراني، سيد محمد حسين، معاد شناسي، ج 2، ص 194، 195، سبحاني، جنب الدحيات، ج 4، ص 238.
[4] . ر.ك، جوادي آملي، عبدالله، معاد شناسي، ج 21، ص222.
[5] . ر.ك، منازل الآخره، شيخ عباس قمي، ص 50، به نقل از زاد المعني.
[6] . همان، ص 50.
[7] . محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 6، ص 220، حديث 15، بحق اليقين مجلسي، ص 489.
[8] . الوهابيه في الميزان، جعفر سبحاني، ص 133، به نقل از صلح الاخوان، ص102.
[9] . همان، ص 133 به نقل از فرقان القرآن، ص 133.
[10] . شيخ عباس قمي، منازل الآخره، ص 28 به نقل از قطب راوندي، و نيز در روايتي از امام باقر ـ عليه السّلام ـ به نقل از كليني .
[11] . همان، ص 29.
[12] . محمد بن يعقوب كليني، الفروع من الكافي، 3، 236، كتاب الجنائز، باب المسأله في القبر حديث6.
andisheqom.com 



تاريخ : شنبه 20 تير 1394برچسب:, | 15:28 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

ابراهیم,حضرت ابراهیم,زندگی ابراهیم,پیامبران اولوالعزم

ابراهیم(علیه‌السلام) دومین پیامبر اولوالعزم است كه دارای شریعت و كتاب مستقل بوده، و دعوت جهانی داشته، او حدود هزار سال بعد از حضرت نوح(علیه‌السلام) ظهور كرد و سلسله نسب او تا نوح را چنین نوشته‌اند: «ابراهیم بن تارخ بن ناحور بن سروح بن رعو بن فالج بن عابر بن شالح بن ارفكشاذ بن نوح»

این پیامبر بزرگ در شهر «اور» از شهر‌های بابل به دنیا آمد. یکی از وقایع و رویدادهای بزرگ زندگانی آن حضرت سرد شدن آتش نمرود بر اوست، شما نیز بارها و به تکرار این داستان را خوانده و یا شنیده اید، اما آنچه در این میان برای ما حائز اهمیت است نقل خود داستان نیست بلکه نکته ای است که دل این واقعه نهفته است.

شرح واقعه
خلاصه واقعه بدین شرح است که ابراهیم(علیه‌السلام) در پی فرصتی می‌گشت تا اینكه عیدی كه از آن مردم زمان بود، فرا رسید و رسم چنین بود كه همه مردم (جز بیماران) هنگام عید از شهر بیرون می‌رفتند و به گردش می‌پرداختند.

آن روز همه از شهر بیرون رفتند، حتی ابراهیم(علیه‌السلام) را نیز دعوت كردند كه با آن‌ها به خارج از شهر برود، ولی ابراهیم(علیه‌السلام) در پاسخ دعوت آن‌ها گفت: «من بیمار هستم و نتوانم با شما به گردش پرداخته و از شهر بیرون آیم. وقتی كه شهر كاملاً خلوت شد، ابراهیم(علیه‌السلام) یك تبر با خود برداشت، و به پرستشگاهی كه بت‌های آنان در آن قرار داشت رفت. مردم پس از برگزاری مراسم جشن خود، بازگشته و آنچه بر سر بت‌ها آمده بود، ملاحظه كردند.

آنان وحشت زده از خود پرسیدند، كدام فرد ستم پیشه به مقدسات ما چنین كرده است؟ با هم گفتند: به خدا سوگند كسى جرأت این كار را نداشته جز همان جوانى كه آنها را نكوهش می كرد و از آنها بیزارى می جست، و براى كشتن او وسیله‏اى بدتر از كشتن با آتش نیافتند، و از این رو هیزم فراوانى جمع كردند تا روزى كه قرار شد او را با آتش بسوزانند .

نمرود با لشكریانش براى تماشا آمدند و جایگاهى براى او ترتیب دادند كه از آنجا بنگرد تا چگونه آتش ابراهیم را در كام خود فرو خواهد برد. از آن سو ابراهیم را در منجنیق گذاردند (تا به سوى خرمن آتش پرتاب كنند) زمین (بناله درآمد) و گفت: پروردگارا بر روى زمین كسى جز او نیست كه تو را بپرستد آیا باید او به آتش بسوزد؟ پروردگار متعال (در پاسخ) فرمود: اگر مرا بخواند او را نجات خواهم داد.

دعای حضرت بر نجات از آتش چه بود؟
از امام باقر علیه السّلام روایت كرده اند كه فرمود: دعاى ابراهیم علیه السّلام در آن روز این بود كه گفت: «یا احد [یا أحد یا صمد] یا صمد، یا من‏ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ» سپس گفت: … «تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ‏» پس خداى تبارك و تعالى فرمود: تو را كفایت كردم (و نجات بخشم) و به آتش خطاب فرمود: «سرد باش» در این وقت سرما چنان شد كه دندان هاى ابراهیم از سرما به هم می خورد تا اینكه به دنبال آن خداى عز و جل فرمود : (قُلنَا یَا نَارُ کُونِی بَرداً و سَلاماً عَلَی اِبراهِیم)(انبیاء/69) «ای آتش! بر ابراهیم سرد و سلامت باش».(الروضة من الكافی / ترجمه رسولى محلاتى  /  ج‏2 /  220)

نکته نهفته در این ماجرا
هنگامی که حضرت را در منجنیق گذاردند که به آتش افکنند گفت حسبی الله و (تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ ) یعنی خدا کافیست مرا در هر حال، و هیچ چیز دیگر را اعتنا ندارم و همین راز نهفته در این ماجراست.

اعتماد به خدا و توکل به او و چشم امید به غیر از او نداشتن. (علل الشرائع) با اسناد به امام رضا (علیه السلام) مى‏نویسد: همانا خداوند تعالى ابراهیم را خلیل و دوست خود گرفت: چون او هیچ وقت احدى غیر خدا را اراده نكرد و از هیچ كس جز خداى عزّوجل درخواستى ننمود (همچنان كه مشهور است وقتى ابراهیم را در منجنیق نشانده و مى‏خواستند به سوى آتش پرتاب كنند، جبرئیل به نزدش آمد و گفت: آیا حاجتى دارى؟ فرمود: آرى ولى به شخص تو خیر، یعنى خداى من در برآوردن حاجتم مرا كفایت مى‏كند). (قصص الأنبیاء (قصص قرآن – ترجمه قصص الأنبیاء جزائرى) /154)

از این جهت خدای تعالی فرمود: و ابراهیم الّذی وفّی ( نجم/37) یعنی و ابراهیمی که به گفته خود وفا کرد و به غیر من التفات و اعتنا نکرد. كلمه” توفیه” كه مصدر فعل” وفى” است به معناى آن است كه حق صاحب حق را تمام و كمال بپردازى، و توفیه ابراهیم (علیه السلام ) این بود كه آن جناب هر حق بندگى كه به عهده داشت تمام و كامل ادا كرد و به بهترین وجه هم ادا كرد. ( ترجمه المیزان، ج‏19، ص: 74)

به غیر از خدا هرگز
حضرت ابراهیم علیه السلام نه تنها در این واقعه بلکه در سایر رویدادهای زندگی اش دست نیاز به سوی دیگری دراز نکرده و چشم امید به غیر از خدا نداشته است و این امر تنها مختص آن حضرت نبوده بلکه سایر پیامبران و بزرگان دینی ما نیز موصوف به این خصیصه ارزشمند اخلاقی بوده و در لحظه لحظه زندگی خویش جز به درگاه حضرتش به جانب دیگری روی نمی کردند و این تفسیر عملی آیه 79 سوره انعام است : إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ.

حضرت ابراهیم به واسطه توسل و توکل به خدا و تنها یاری جستن از او از نعمت سرد شدن آتش بر خود بهره جست چرا که رحمت خدا بی انتهاست و لاجرم شامل حال تمامی بندگان خواهد بود چنانکه اگر فرعون نیز هنگامه غرق شدن، خدا را می خواند نه بنده اش را، خداوند او را نیز از غرقاب هلاک نجات می داد چنانکه در روایت داریم: غرق شدن فرعون علت دیگرى هم داشته و آن این بود هنگامى كه بالا و پائین می رفت در آب و در معرض هلاكت بود به موسى استغاثه كرد و از موسى یارى طلبید و به خداوند استغاثه نكرد و غرق گردید، و پس از آن به حضرت موسى وحى شد كه به فریاد فرعون نرسیدى چون او را نیافریده بودى و اگر به من التجاء آورده و استغاثه كرده بود به فریادش می رسیدم و او را غرق و هلاك نمی كردم و نجاتش می دادم‏. (علل الشرائع / ترجمه مسترحمى / 140 ) گر امید آدمی تنها و تنها  به خدا باشد سرد شدن آتش که سهل است دنیا و کائنات گلستان می شود .

اى یافته از جانب حقّ نعمت و ناز
زنهار مبر پیش كسى دست نیاز

گر خیر خود از غیر خدا مى‏جوئى‏
شك نیست كه ناامید مى‏گردى باز

منابع :
1. الروضة من الكافی / ترجمه رسولى محلاتى  /  ج‏2
2. علل الشرائع / ترجمه مسترحمى
3. ترجمه المیزان، ج‏19
4.قصص قرآن – ترجمه قصص الأنبیاء جزائرى
تبیان



تاريخ : شنبه 20 تير 1394برچسب:, | 15:27 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |
شیطان,شیطان کیست,

 

شیطان چگونه در آتش خواهد سوخت؟

انسان، خاک نیست، بلکه از خاک آفریده شده، شیطان نیز آتش نبوده، بلکه از آتش آفریده شده است

جهان همواره در حال تغییر و تحول است و خصوصیات اشیا، با فعل و انفعالاتی قابل تغییر بوده و حتی دانشمندان بشری نیز می توانند، جسمی را که روزی به عنوان ماده ای نسوز از آن استفاده می شده، با انجام تغییراتی در آن و بدون اضافه نمودن عنصری جدید، به ماده ای قابل اشتعال تبدیل نمایند. اکنون که انسان به چنین قابلیتی دست یافته، آیا باز هم جای ابهامی وجود دارد که پروردگار آفریننده هستی بتواند با اندک تغییری در عناصر تشکیل دهنده شیطان، او را با آتش جهنم بسوزاند؟!

 پاسخ تفصیلی
در پاسخ، نخست داستانی در این زمینه نقل می شود که هر چند در مستند بودن آن تردیدهایی وجود دارد، اما به هر حال، پاسخ موجود در آن، منطقی بوده و با پرسش شما نیز در ارتباط است:

فرد به ظاهر دانشمندی در جلسه ای که بهلول عاقل در آن شرکت داشت، همین پرسش را مطرح نمود. مدتی بعد بهلول، پیشانی آن مرد را با کلوخی هدف قرار داده و سر او را مجروح و خون آلود نمود و در پاسخ اعتراض او بیان داشت که آیا مگر این کلوخ از خاک نیست و آیا مگر تو از خاک آفریده نشدی؟! اگر آتش نمی تواند آتش را بسوزاند، پس خاک چگونه می تواند به خاک آسیب برساند؟[1]

براین اساس، توجه داشته باشید همان گونه که انسان، خاک نیست، بلکه از خاک آفریده شده، شیطان نیز آتش نبوده، بلکه از آتش آفریده شده است و همان گونه که خاک می تواند به انسان، آسیب برساند، آسیب رساندن آتش به شیطان نیز موضوعی محال و دور از ذهن نیست، چنانچه نمونه های بسیاری وجود دارد که موادی با منشأ یکسان، بر یکدیگر تأثیر منفی گذاشته و به آنان آسیب می رسانند و نیز ویژگی های برخی مواد، با اندک تغییری در آن، کاملا برعکس خواهد شد. لطفا در موارد ذیل دقت فرمایید:

1. می دانیم که یخ از آب تشکیل شده و آب جوش نیز همان آب است و در ترکیب مولکولی آنها، کوچک ترین تفاوتی نیست، اما اگر یخ را در مجاورت آب جوش قرار دهیم، آسیب دیده و به تدریج از میان خواهد رفت.

2. اگر از ما بپرسند که دشمن آتش چیست و با چه وسیله ای می توان به مبارزه با آن پرداخت، بی تردید آب را معرفی خواهیم نمود. آتش گرفتن آب، بسیار عجیب تر از آتش گرفتن آتش است! اما جالب است بدانید که اگر آب را با عبور جریان الکتریسیته و با کمک کاتالیزور، به اجزای تشکیل دهنده آن، یعنی اکسیژن و ئیدروژن تقسیم نموده و هر کدام از این دو عنصر را در گوشه ای نگه داری نماییم و سپس شعله آتش را به آنها نزدیک کنیم، خواهیم دید که قسمت اکسیژن آن شعله ور شده و قسمت ئیدروژن آن منفجر خواهد شد! و جالب تر آن که بدانید خداوند به هر دو مورد آن در قرآن کریم، اشاره نموده و در بیان نشانه های قیامت، یک بار اعلام می دارد که در آن روز دریاها شعله ور خواهند شد،[2] و در جای دیگر تصریح به منفجر شدن دریاها می نماید![3]

 

برخی مفسران پیشین که در ارتباط با عناصر تشکیل دهنده آب، اطلاعی نداشتند، آتش گرفتن آب را موضوعی بسیار عجیب و تقریبا محال دانسته و بر همین اساس، برای این آیه، توجیهات مختلفی بیان می نمودند.[4] البته، روایتی از مولا علی (ع) وجود دارد که ایشان از فردی یهودی پرسیدند: جهنم کجاست؟ مرد یهودی پاسخ داد: دریا! امام (ع)، حرف او را تأیید نموده و فرمودند که او راست می گوید.[5]

3. تمام گیاهان با فتوسنتز، یعنی با استفاده از نور خورشید (که برگرفته از آتش است)، رشد و نمو می یابند و حتما می دانید که امروزه، در گلخانه ها، تنها با استفاده از آب و نور و حتی بدون نیاز به خاک، گیاهانی را پرورش می دهند. حال پرسش ما این است که اگر چنین گیاهانی که تنها از آتش و آب تشکیل شده اند را مقابل حرارت آتش قرار دهیم، آیا آسیبی به آنان وارد نخواهد شد؟!

4. امواج مختلفی در فضا وجود دارند؛ مانند امواج منتشره توسط ماهواره ها، ایستگاه های رادیو و تلویزیون، تلفن های همراه و دیگر وسائل مخابراتی و …. که فرمول های مشترکی بر تمام آنها حاکم بوده و تفاوت آنان، تنها در مواردی؛ مانند فرکانس ها و طول موج های مختلف است.

با این وجود، آنها می توانند بر هم تأثیر گذار بوده و عملکرد صحیح یکدیگر را مختل نمایند!. جنگ الکترونیکی که حتما آن را شنیده اید، با استفاده از چنین قابلیتی امکان پذیر است. آیا این پرسش برایتان مطرح نشده که چگونه امواج می توانند به امواج دیگر آسیب برسانند؟! و … .

امروزه، قانونی در فیزیک وجود دارد، مبنی بر این که: ماده و انرژی، هیچ گاه از بین نخواهند رفت، بلکه دائما از حالتی به حالت دیگر تبدیل خواهند شد. به همین دلیل، یک ماده یا انرژی، با تغییراتی که در آن به وجود می آید، قابلیت های متفاوتی خواهد یافت و آبی که یک روز، خاموش کننده آتش به شمار می آمد، با تغییری فیزیکی، به کمک آتش شتافته و در شعله ور نمودن و انفجار آن، تأثیر مثبت خواهد گذاشت!

پروردگاری که چنین قابلیت های شگفت آوری در جهان طبیعت آفریده است، به راحتی می تواند با اراده خود و با فعل و انفعالات اندکی در خصوصیات شیطانی که از آتش آفریده شده و یا حتی تبدیلش به ماده ای قابل اشتعال، او را در آتش جهنم بسوزاند: “إن ذلک علی الله یسیر”؛ و این بر خداوند آسان است.[6]

 

================================

 [1] حسینی شاه عبدالعظیمی، حسین، تفسیر اثناعشری، ج 4، ص 28، انتشارات میقات، تهران، 1363 ه ش.
[2] تکویر، 6، “و إذا البحار سجّرت”.
[3] انفطار، 3، “و إذا البحار فجّرت”.
[4] قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج 20، ص 231، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1364 ه ش.
[5] طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 30، ص 43، دار المعرفة، بیروت، 1412 ه ق.
[6] حج، 70

منبع:askdin.com



تاريخ : شنبه 20 تير 1394برچسب:, | 15:26 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

غضب الهی,علت غضب الهی,خشم خدا,مهم‌ترین عوامل غضب الهی

 

چه کسانی مورد خشم خدا هستند؟ و بخشیده نمیشوند

چه کسانی مورد خشم الهی هستند؟ چه کارهایی کردند که مورد خشم الهی قرار گرفتند که ما باید از آن کارها اجتناب کنیم؟

مهم‌ترین عامل غضب الهی
یکی از مهم‌ترین عوامل غضب الهی کفر است. یعنی پنهان کردن حقایقی که انسان نباید آنها را مخفی کند .

دومین عاملی که سبب خشم الهی می‌شود و ما باید از آن دوری کنیم دروغ بستن به خدا و دروغ شمردن آیات الهی است. آیا مخاطب این سخن فقط مشرکان صدر اسلام هستند یا ممکن است در میان ما هم کسانی باشند که مخاطب این باشد و به خدا دروغ ببندند؟

یکی از آیاتی که نشان می‌دهند که دروغ بستن به خدا چقدر خطرناک است، آیه 21 سوره مبارکه «انعام» است که می‌فرماید: «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ إِنَّهُ لاَ یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»؛ چه کسی ظالم‌تر از آن است که به خدا دروغ می‌بندد یا آیات الهی را تکذیب می‌کند؛ بدانید که ستمکاران کامیاب نمی‌شوند. کسی که در زندگی ستم کند به سعادت و خواسته‌های مادی و معنوی خود نمی‌رسد.

خداوند در آیه 17 سوره مبارکه «یونس» نیز می‌فرماید: «فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ إِنَّهُ لاَ یُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ»؛ کسی که به خدا افترا می‌بندد مجرم است و انسان‌های مجرم در زندگی کامیاب نیستند.

 

همچنین در آیه 32 سوره میارکه «زمر» می‌فرمایند: «فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن کَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَکَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جَاءهُ أَلَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْکَافِرِینَ»؛ پس کیست ‏ستمگرتر از آن کس که بر خدا دروغ بست و [سخن] راست را چون به سوى او آمد دروغ پنداشت آیا جاى کافران در جهنم نیست؟

دروغ بستن به خدا انکار توحید است. یکی از مصادیق روشن دروغ بستن به خدا شرک است یعنی کسی که برای خدا شریک و همتا قائل باشد. در جامعه چه کسانی برای خدا شریک قائل هستند؟ فقط مشرکان صدر اسلام به عنوان مشرک محسوب نمی‌شوند.

دروغ شمردن آیات الهی انکار نبوت است. شرک، ظلم است. دروغ بستن به خدا شرک است و شرک یک ظلم است اما این چه ظلمی است و معنای ظلم چیست؟ عدل از نظر لغت یعنی هر چیزی را در جای خود نهادن و ظلم هم یعنی چیزی را جای خود قرار ندادن.

شرک ظلم است اما ظلم اعتقادی است. عقیده به شریک و همتا برای خدا اعتقاد به چیزی است که وجود ندارد.

لقمان، پسرش را موعظه می‌کرد و می‌گفت که مشرک نشو و برای خدا همتا قائل نشو. شرک ظلم بزرگی است و این نوع شرک اعتقادی است.

خداوند در آیه 6 سوره مبارکه «فتح» می‌فرمایند: «وَیُعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکِینَ وَالْمُشْرِکَاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَلَعَنَهُمْ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَسَاءتْ مَصِیرًا»؛ و [تا] مردان و زنان نفاق‏‌پیشه و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد برده‌‏اند عذاب کند بد زمانه بر آنان باد و خدا بر ایشان خشم نموده و لعنتشان کرده و جهنم را براى آنان آماده گردانیده و [چه] بد سرانجامى است.

ظالم‌ترین افراد/ کسانی که در پیشگاه الهی بخشیده نمی‌شوند
شرک موجب غضب خداست و آن قدر شرک در زندگی خطرناک است که قابل آمرزش نیست. سایر گناهان را ممکن است خداوند حتی بدون توبه هم بپذیرد. اگر کسی از گناهان کبیره اجتناب کند گناهان صغیره‌اش را خدا می‌آمرزد ولیکن مشرک را خدا نمی‌آمرزد مگر اینکه از شرک توبه کند.

کسی که مشرک شود به خدا دروغ بسته است بنابراین مشرک ظالم‌ترین انسان است و مشرک کسی است که برای خدا همتا قائل می‌شود.

گناهانی چه کسانی بخشیده می‌شود؟
توحید محبوب‌ترین چیز نزد خدا و شرک خطرناک‌ترین گناه نزد خدا است. اگر کسی در زندگی موحد باشد سایر گناهانش قابل آمرزش است اما مشرک سبب خشمی است که هیچ‌گاه آمرزیده نمی‌شود مگر اینکه توبه کند.

امام علی(ع) در خطبه 176 نهج‌البلاغه می‌فرمایند: سه مدل ظلم داریم؛ یک ظلمی است که خدا نمی‌آمرزد، یک ظلمی است که خدا از او رها نمی‌کند و ظلمی که خدا طلب نمی‌کند اما ظلمی که خدا نمی‌آمرزد شرک است.

شرک فقط مختص افراد بت‌پرست است یا ممکن است امروز هم شرکی حتی در جوامع اسلامی وجود داشته باشد؟

انواع شرک
در جوامع اسلامی آیا مشرک پیدا می‌شود؟ دو نوع شرک داریم؛ شرک جلی و شرک خفی. شرک جلی این است که انسان در اعتقاد بگوید خدا دو تا است. شرک خفی هم آن است که اگر کسی از انسان جباری اطاعت کند مطیع اوست و مشرک است که این شرک عملی است.

بسیاری از کسانی که ایمان آورده‌اند هم مشرک هستند. کسی که از شیاطین انس و جن اطاعت می‌کند و زیر بار طاغوت برود مشرک است و جامعه‌ای که پذیرای حکومت‌های طاغوت‌ امروز است مشرک هستند.

اگر کسی از حزب سیاسی اطاعت کند در حالی که باید از حق دفاع کند دچار شرک خفی شده است. شرک خطرناک‌ترین چیز برای جامعه اسلامی است.

از نمونه این شرک‌ها این است که بگوییم اول خدا و دوم شما به دادم رسیدید که این شرک است چرا که در همه حال باید خدا را یاد کرد. خدا برای انجام کار واسطه می‌‌آورد اما نباید واسطه الهی را به جای خداوند ستایش کرد. خداوند واسطه‌ساز و واسطه‌سوز است.

اینکه خداوند گناهان کوچک را می‌آمرزد در مورد گناهانی است که حق کسی را ضایع نکرده و به کسی ظلم نکرده است. خداوند حق خود را زودتر می‌بخشد اما اگر کسی به دیگری ظلم کرد خداوند او را نمی‌بخشد تا وقتی که آن فردی که حقش ضایع شده او را بیامرزد.

امیدواریم خداوند متعال ما را مورد عفو، عنایت و برکت خود قرار دهد.

 

منبع:farsnews.com



تاريخ : شنبه 20 تير 1394برچسب:, | 15:25 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |
 

هدف از آفرینش شيطان,كسب و كار شيطان

شيطان به معناي خبيث و پست و دور شدن است

 يكي از موجوداتي كه از ديده‏ ها پنهان است، اما داراي وجود خارجي است؛ شيطان مي‏باشد.

واژه‌ي «شيطان»، از ماده «شطن» يا «يشطن» به معناي خبيث و پست و دور شدن، آمده است و به هر موجودي سركش و متمرد اطلاق مي ‏شود. اعم از، انسان، جن و يا جنبندگان ديگر. پس شيطان اسم عام(اسم جنس) است اما “ابليس[1] اسم خاص (علم) است كه حضرت آدم را سجده نكرد واكنون نيز با لشكر و منسوبين خود انسان‏ها را وسوسه و گمراه مي‏ كند.[2] لذا در قرآن كلمه شيطان به انسان و جن اطلاق شده است «و كذالك جعلنا لكل نبي عَدُوّاً شياطين الانس و الجنّ؛»[3] «بدين گونه مابراي هر پيامبري دشمني از شيطان‏هاي انساني و يا جني قرار داديم.»

واژه ‏ي «شيطان» به صورت مفرد «70» بار و به صورت جمع (شياطين) «18» بار در قرآن آمده است. ماهيّت شيطان همانند جنيان ازآتش است به عبارت ساده مي‏ توان گفت: شيطان نيز از نسل جنيان مي ‏باشد. كه خودش اعتراف دارد كه زماني كه خداوند به او فرمان سجده به حضرت آدم‏ ـ عليه السّلام ـ داد[4] او از فرمان الهي سرپيچي نمود و گفت:«خلقتني من نار و خلقته من طين؛» «مرا از آتش و او را از خاك آفريدي (و آتش به خاك افضليت دارد)» و همانند جنيان داراي اختيار، تكليف و شعور و عقل و اراده و زاد و ولد هستند.

گاهي جن و شيطان، مفهوم وسيعي دارندو شامل نفس امّاره[5] قواي واهمه، تخيل نفساني و لذات دنيوي، رياسات وهميه، حشرات موذي و انسان‏هاي فاسد و… كه لشكريان شيطان هستند؛ مي‏ باشند[6] به عنوان مثال، حضرت علي‏ ـ عليه السّلام ـ مي ‏فرمايد: از قسمت شكسته ظرف و دستگيره آن آب نخوريد زيرا شيطان به روي دستگيره و قسمت شكسته ظرف مي‏نشيند[7] يا در جاي ديگر مي‏ فرمايد: زياد بن ابيه! از معاويه بترس! كه او شيطان است.[8]

 هدف خداوند از خلقت شيطان
خلقت شيطان از آغاز، خلقت پاك و بي عيب بود و موجودي از مخلوقات خداوند بوده است. به همين دليل ساليان دراز در صف مقربان درگاه خداوند و فرشتگان بزرگ جاي گرفته بود. اگر چه از نظر آفرينش همانند آن‏ها نبود ولي با سوء استفاده از آزادي خود طغيان نموده و تكبر ورزيده و نسبت به خداوند تبارك و تعالي عصيان كرد، و پس از آن از درگاه خداوند رانده شده است.

خداوند نام كسي را شيطان ننهاده است. امام رضا ـ عليه السّلام ـ در مورد نام اصلي شيطان مي‏ فرمايد: «نام ابليس “حرث يا حارث” بوده چون از رحمت خدا مأيوس شده است؛ ابليس ناميده شد.»[9] با توجه به اين، شيطان در خلقت اوليه همانند جنيان و انسان براي عبادت و رسيدن به رحمت الهي خلق شده است. اما بعد از دور شدن از رحمت الهي، مظهر گمراهي و ضلالت براي انسان‏ها شده است.

انسان بين خير و شر، سعادت و شقاوت واقع شده است كه اگر اين اجزاء متضاد در جهان عمل و در عالم فكر و احساس و درك متصور نباشد، هيچ وقت شقاوت و سعادت مفهوم و معنا و مصداق واقعي و حقيقي خود را نخواهد يافت و در نتيجه مشخص نمي ‏شود چه كساني سعادتمند و به كمال رسيده‏ اند و چه كساني نرسيده ‏اند، انسان اگر بخواهد به معناي واقعي و كامل وجود داشته باشد بايد در اطراف او عوامل شقاوت و سعادت پراكنده باشند تا بدين وسيله با اختيار و انتخاب، راه سعادت، سعادتمندي خود را پيدا و در نظام احسن، وجود كامل خود را بروز و ظهور دهد و همين طور با اختيار خود راه شقاوت و بدي را بپيمايد. پس در عالم تشريع (قانونگذاري) براي رسيدگي به مقامات عاليه و داشتن ارواح طيبه، وجود ملائكه و خلقت اين طايفه از مخلوقات الهيّه، بي ضرر و مناسب است، همين طور خلقت شيطان و ابليس كه عاملي موثر در داشتن پليدي و داشتن صفات خبيثه در انسانهاست، زيرا بنا به قاعده «تعرف الاشياء بأضدادها» يعني اشياء با اضدادشان شناخته مي ‏شوند “تا علم به بدي و پليدي در جهان نباشد و زشتيها در اوصاف انسان ظهوري نداشته باشد؛ تحقق اوصاف حسنه، جايگاه خود را نخواهد يافت و انسان ارزش و قدر زيبايي‏هاي روحي و معنوي را ندانسته و به آن دسترسي پيدا نخواهد كرد.

زندگی شيطان,آفرینش شيطان

کار شيطان و فرزندان آنها  گمراهي و ضلالت انسان‏ها است

بنابراين در خلقت شيطان و ابليس، شرايط و مقدمات سير الي اللّه و صعود و كمال و مقام و منزلت بهشتي، موجود است. البته معلوم است كه شيطان انسان را در باطن وسوسه مي‏ كند و از راه قوه خيال در او تصرف مي‏ نمايد و يك منظره‏ هاي زيبا و دلفريب را جلوه مي‏ دهد و يك سلسله تخيلات را به ياد انسان مي‏ آورد تا آن كه انسان از محبت لقاي خدا، منصرف شود و از درجات ومقامات عاليه و رضوان خدا غفلت ورزد، با وسوسه ي شيطان، خداوند انسان پاك را از افراد آلوده جدا مي كند. و ايمان ثابت را از ايمان بي‏پايه جدا مي نمايد و در اين صورت انسان پاك و طيّب به سوي پروردگار بالا رود. شيطان هايي را كه خدا آفريده، محك هايي هستند براي جدا نمودن انسان هاي آلوده از پاك. بنابراين شياطين عبث خلق نشده ‏اند و پروردگار روي مصلحت آن‏ها را آفريده است.

وجود شيطان و فرزندان آنها با اينكه كارشان جز گمراهي و ضلالت انسان‏ها چيز ديگري نيست، لكن اين خود از الطاف و نعمتهاي الهي است چون بدين وسيله انسان‏هاي خوب از بد جدا و شناسايي مي‏ شوند و اگر اين ميزان و معيار وجود نداشت، چگونه مي‏ توانستيم بين انسان‏هاي خوب و با ايمان و صالح كه با همه اين سختي‏ها و مشكلات راه سعادت و خير را پيمودند و از گناهان و بدي‏ها دوري گزيدند از انسان‏هاي بي ايمان و گمراه فرق بگذاريم. لذا خداوند انسان را به سبب وسوسه و حيله‏ هاي شيطان آزمايش مي‏ كند)[10] چرا كه در غير اين صورت همه مردم يكسان و برابر بودند و در آن صورت ديگر ارسال پيامبران و انزال كتب آسماني و وحي الهي براي هدايت انسان‏ها، بي مورد و بيهوده و لغو بود و اساساً هدف از آفرينش انسان‏ها لغو و عبث بود و ديگر انسان كامل و سعادتمندي و با ايماني معنا نداشت كه در نهايت بهشت ونعمت‏هاي بهشتي نصيبش شود. به هر حال با وجود اين ابليس و شيطان‏ها و وسوسه ‏ها است كه انسان در امتحان‏هاي سخت آبديده شده و قابليت سعادت و تكامل را پيدا مي‏كند.[11]

بنابراين با ديده ي دقيق، آفرينش شيطان، خود داراي فايده هاي زيادي مي باشد و خود از جمله ظهورات الهي است و توسط شياطين انسان ها در معرفي امتحان قرار مي گيرند.

=========================
پي نوشت ها:
[1] . ابليس غير عربي است. شايد هم از »اَبلس« باشد كه مبدء شر و وسوسه در جهت خلاف كمال و مصلحت مي‏باشد. طالقاني، پرتوي از قرآن، تهران، شركت سهامي انتشار، 1348 ش، ج 6، ص 150.
[2] . مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ج 1، ص 191؛ رجائي تهراني، علي رضا، جن و شيطان، قم، انتشارات نبوغ، 1375 ش، ص 14.
[3] . انعام/112.
[4] . كهف/50.
[5] . يوسف/53، ان نفس لامارة بالسوء.
[6] . دست داده، زين العابدين، جن و شيطان، مجتمع هنري و فرهنگي شهيد مصلي نژاد، جهرم، 1377 ش، ص 46.
[7] . كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، ج 6، ص 385.
[8] . نهج البلاغه، خ 44.
[9] . قمي، عباس، سفينة البحار، ج 2، ص 99.
 [10]. حج/53
[11] . ر.ك، مطهري، مرتضي، انسان كامل، انتشارات صدرا؛ سبحاني، جعفر، منشور جاويد، تهران، كتابخانه اميرالمؤمنين، ج 7.

منبع:andisheqom.com



تاريخ : شنبه 20 تير 1394برچسب:, | 15:24 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

کربلا,زیارتگاههای کربلا,حرم امام حسین

مهمترین زیارتگاههای کربلا و حومه آن
حرم امام حسین(علیه السلام)، که به همراه حرم ابوالفضل العباس(علیه السلام) و فضاهای پیرامون این دو جایگاه، هسته مرکزی شهر را تشکیل می دهند. حرم مطهر بیش از دو متر از سطح شهر پایین تر است؛ از این رو تعداد زیادی پله زائران را از دروازه ها به درون صحن هدایت می کند.
ساختمان کنونی حرم از ساخته های دوره صفوی و عثمانی و قاجار است. حرم مطهر از گنبدی بزرگ و مطلاّ تشکیل شده که بر روی گنبد خانه ای وسیع و چندین رواق و یک مسجد بزرگ و صحنی فراخ است که تمامی این مجموعه را در بر می گیرد. گنبد طلا از ساخته های دوران صفویه است و طلاکاری آن به دستور آغامحمدخان قاجارانجام گرفته است.

در زیر گنبد، ضریح نقره ای و بزرگ و چند ضلعی قرار دارد که قسمت عمده فضای گنبدخانه را اشغال کرده و درون آن قبر مطهر امام حسین(علیه السلام) و دو فرزندش علی اصغر و علی اکبر جای دارد. در سمت شرق ضریح مطهر حضرت، فضایی است که در جنوب آن پنجره ای نقره ای قرار دارد. اینجا آرامگاه قسمت اعظم شهیدان واقعه کربلا است که همگی آنان پیرامون آن پنجره و فضاهای اطراف پراکنده و مدفون هستند.
قتلگاه: جایگاهی است در نزدیکی آرامگاه حبیب بن مظاهر اسدی که بنابر گفته روایات، امام حسین(علیه السلام) در آنجا به شهادت رسید و بعدها به جایگاه کنونی منتقل شد و دفن گردیده اند.
تلّ زینبیّه: در فاصله 20 متری از سمت غرب صحن مطهّر، تپه ای به ارتفاع 5 متر وجود دارد که امروزه بر روی آن اتاقی ساخته شده است، این تپّه به نام «تلّ زینبیّه» یا تپّه حضرت زینب(علیها السلام) مشهور است و بنا به نقل مورّخان، تپّه ای بوده است که در روز عاشورا حضرت زینب بر روی آن می رفته و از سیر وقایع جنگ آگاهی می یافته اند.
حرم منوّر و پاک ابوالفضل العباس(علیه السلام): این حرم در فاصله 350 متری شمال شرقی حرم امام حسین(علیه السلام)قرار گرفته و دارای قبّه و بارگاه شکوهمندی است که جسد پاک این سردار رشید و یار وفادار امام حسین(علیه السلام) را در بَرگرفته است. ساختمان دارای گنبدی طلایی است که بر روی گنبد خانه ای کوچکتر از حرم امام حسین(علیه السلام) قرار دارد. گِرداگرد قبر مطهّر را چهار رواق و صحن فراخ و وسیعی به همراه ایوان زیبا در برگرفته است. ضریح زیبای آن حضرت به دستور مرحوم آیة الله العظمی حکیم در سال 1965 میلادی در اصفهان ساخته شد.
آرامگاه حبیب بن مظاهر اسدی: او یکی از شهدای روز عاشورا است که در سن 80 سالگی به یاری امام حسین(علیه السلام) شتافت و شهید گردید و در فاصله 10 متری از ضریح مطهر و در رواق جنوب غربی مدفون است و دارای ضریح کوچکی است.
آرامگاه سید ابراهیم مجاب: وی امام زاده والا مقام و عظیم الشأن و دارای نسل مبارکی است. او ابراهیم فرزند محمّد العابد فرزند امام موسی بن جعفر(علیه السلام) است که در این بقعه مطهّر دفن شده است و بنا به نوشته مورّخان، بسیاری از سادات و بزرگان پیرامون او مدفونند. آرامگاه او در رواق حرم مطهّر و در گوشه شمال غربی آن است.
مشاهیر مدفون در حرم: در سرتاسر صحن و حجره های گرداگرد آن و رواقها، بسیاری از بزرگان در طول تاریخ دفن شده اند، برخی از این حجره ها به نام شخصیتی که در داخل آن دفن شده، مشهور است؛ همچون آخرین مقبره ای که در جنوب سمت مشرق قرار دارد و مدفن بسیاری از علمای دین می باشد که مشهورترین آنها مرحوم آیة الله میرزا محمّد تقی شیرازی است که در سال 1920میلادی، رهبری انقلاب مردم بر ضدّ دولت انگلیس را بر عهده داشت. از دیگر مشاهیر مدفون در این بقعه مطهر، میرزا محمّد تقی خان امیر کبیر است که پس از به قتل رسیدنش در کاشان، به کربلا منتقل و در مقبره ای در رواق شرقی حرم مطهر دفن گردید، همچنین قاجاریه نیز در رواق شمالی، دارای مقبره ای هستند که جمعی از آنان در آنجا مدفونند.
خیمه گاه: در جنوب صحن مطهّر امام حسین(علیه السلام) و در فاصله 250 متری واقع است. (بنا به نقل مورّخان، محلّ برافراشته شدن خیمه ها و چادرهای سید الشهدا(علیه السلام) و یاران او بوده است). امروزه جایگاه خیمه ها را با ساختمانسازی به تصویر کشیده اند.
مقام حضرت مهدی(علیه السلام): در میان نخلستانهای کرانه رودخانه فرات که این شاخه رودخانه به نام «نهر علقمه» مشهور است، از شمال کربلا می گذرد و آن جایگاهی است منسوب به حضرت حجّت(علیه السلام) که مردم در آن به نماز می پردازند.
حُرّ: و آن شهرکی است در جنوب غربی کربلا که در فاصله 9 کیلومتری از شهر واقع شده و نام آن برگرفته از نام حرّ بن یزید ریاحی است. او در روز عاشورا یکی از فرماندهان لشکر عبیدالله زیاد بود ولی بعدها توبه کرد و به لشکر حق پیوست و تا پای جان ایستاد و به شهادت رسید و در این موقعیّت دفن گردید. امروزه آرامگاه او، که از ساخته های شاه اسماعیل صفوی است، دارای صحن و رواق و گنبد کاشی کاری است و مؤمنان فوج فوج به زیارت قبرش می شتابند.
آرامگاه الأخرس بن الکاظم(علیه السلام): وی محمد ابن أبی الفتح أخرس، از نوادگان حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام)است که بقعه اش در حومه کربلا، در محله ای به نام «الأبتر» قرار دارد.
آرامگاه ابن حمزه: وی نواده امیر المؤمنین و از امام زادگان والا مقام است. آرامگاهش در آغازِ بزرگراه کربلا  ـ  طویریج قرار دارد.
آرامگاه عون بن عبدالله: در نسبت این امام زاده تردیدهایی وجود دارد که آیا وی همان عونی است که در کربلا شهید شد و یا نواده امام حسن(علیه السلام) است؟ امروزه وی دارای بقعه و بارگاه باشکوهی در 11 کیلومتری شمال غربی کربلا و در آغاز بزرگراه کربلا ـ بغداد می باشد. این امام زاده بسیار مورد توجّه مردمان عراق و دارای نذر مجربی است: از این رو همواره مزار او مملو از زائر و نذورات آنان است.
آرامگاه طفلان مسلم: این آرامگاه در راه کربلا ـ  بغداد، در حومه شهر مسیّب قرار دارد.
این دو کودک به نامهای محمّد و ابراهیم، فرزندان حضرت مسلم ابن عقیل هستند که پس از شهادت پدرشان به شهادت رسیدند، آرامگاه این دو کودک صحن و سرای باشکوهی داشته و بر قبر هر یک گنبد و ضریحی قرار دارد.
آرامگاه ابن هاشم: وی از نوادگان حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام)است که در سال 745هـ.ق. وفات یافت و آرامگاهش امروزه در کویری واقع در شمال غربی کربلا می باشد. قبر او دارای صحن و سرای بزرگی است و در میان اعراب بیابان گرد بسیار معروف است و آنان همواره بدو پناه آورده و نذر می کنند.
آرامگاه ابن فَهْد حِلّی: او از فقهای امامیّه است و قبرش در غرب خیابان «باب القبله» درون مسجدی به نام او قرار دارد.
حسینیّه های کربلا: با توجّه به این که کربلا شهری زیارتی است و سالیانه صدها هزار مسلمان از سرتاسر کشورهای شیعه نشین برای زیارت به این شهر مقدّس مشرّف می شوند، از این رو بسیاری از مردم شهرهای گوناگون به ساختن حسینیّه و زائرسرا پرداخته اند که مهمترین حسینیّه ها از آنِ ایرانیان است; همانند حسینیّه تهرانیها، اصفهانیها، مازندرانی ها، قمی ها و آذربایجانیها، و ده ها حسینیّه دیگر که قسمت عمده این مراکز در سالهای اخیر منهدم و ویران گردیده است.
مدارس دینی کربلا: کربلا دارای حوزه علمیّه کهن و مهمّی است; از این رو مدارس دینی فراوان در کربلا دیده می شود که مهمترین آنها عبارتند از: مدرسه هندیّه، مدرسه حسن خان، مدرسه آیة الله بروجردی، مدرسه بادکوبه، مدرسه کریم خان، مدرسه مجاهد، مدرسه بُقعه، مدرسه حسینیّه، مدرسه شریف العلما، مدرسه سلیمیّه و…
منبع: hadj.ir



تاريخ : شنبه 20 تير 1394برچسب:, | 14:46 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

تکبيرة الاحرام
“نماز” با گفتن “الله اکبر” آغاز مي شود، گفتن “الله اکبر” در آغاز نماز به معناي جدايي از غير خدا و پيوستن به اوست.اعلام بزرگي پروردگار و دوري جستن از تمام قدرتهاي دروغين است.

آموزش نماز به کودکان,آموزش نماز

آموزش نماز

با اين تکبير به حريم نماز وارد مي شويم و برخي کارها بر ما حرام مي شود.هنگامي که نماز را شروع مي کنيم بايد متوجه باشيم که چه نمازی را مي خوانيم؛ مثلا نماز ظهر است يا عصر و آن را تنها براي اطاعت فرمان خداوند بجا آوريم که اين همان “نيت” است و از اجزای اصلي نماز به شمار مي آيد.

هنگام گفتن “الله اکبر” مستحب است، دستها را تا مقابل گوشها بالا ببريم.پس از گفتن “الله اکبر” سوره حمد را مي خوانيم:

آموزش نماز با تصویر,آموزش نماز با عکسآ

آموزش نماز همراه با تصویر

 

  بسم الله الرحمن الرحيم
(الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ  الرَّحْمـنِ الرَّحِيمِ  مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ اهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ)

پس از سوره حمد، يک سوره ديگر از قرآن را مي خوانيم به عنوان نمونه، مي توان سوره توحيد را خواند:

آموزش نماز به کودکان,آموزش نماز

آموزش نماز  به کودکان

سوره توحيد
 بسم الله الرحمن الرحيم
(قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ )

پسرها و مردها بايد در نماز صبح ، نماز مغرب و نماز عشا، حمد و سوره را (در رکعت اول و دوم) بلند بخوانند ولي دخترها وبانوان، اگر نامحرم صداي آنان را نشنوند مي توانند بلند بخوانند و در نماز ظهر و نمازعصر همه بايد حمد وسوره را آهسته بخوانند.

انسان بايد نماز را ياد بگيرد که غلط نخواند و کسي که اصلا نمي تواند صحيح آن را ياد بگيرد، بايد هر طور که مي تواند بخواند و بهتر آن است که نماز را به جماعت بجا آورد.

آموزش نماز به کودکان,آموزش نماز

آموزش نماز با تصویر

  رکوع نماز
رکوع نماز-پس از تمام شدن حمد وسوره سر به رکوع خم مي کنيم و دستها را به زانوها مي گذاريم و مي گوييم:

“سبحان ربي العظيم وبحمده”
و يا مي گوييم: “سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله”

سجده نماز
سپس سر از رکوع برداشته (مي ايستيم) و آنگاه به سجده مي رويم و هفت عضو بدن؛ يعني پيشاني، کف دو دست، سر زانوها و نوک انگشتان بزرگ پا را بر زمين گذاشته و مي گوييم:

“سبحان ربي الاعلي وبحمده”
يا “سبحان الله” را سه مرتبه تکرار مي کنيم.

در سجده نماز، بايد پيشاني را روي خاک يا سنگ يا چيزهاي ديگري از زمين بگذاريم.هنگام نماز خواندن سجده بر چيزهايي که از زمين مي رويد و براي خوراک و پوشاک انسان مصرف نمي شود نيز صحيح است.مهر نماز که بيشتر در بين ما معمول است، در حقيقت قطعه خاک پاکيزه اي است که نمازگزار همراه خود دارد تا براي سجده، پيشاني را روي آن بگذارد.

 سجده دوم نماز
پس از سجده اول ، مي نشينيم و بار ديگر به سجده رفته و سجده دوم را مانند سجده اول بجا مي آوريم.با تمام شدن سجده دوم، يک رکعت نماز به پايان مي رسد؛ يعني تا بدينجا، رکعت اول نماز را خوانده ايم، بنابراين بطور خلاصه، رکعت اول نماز عبارت است از:

تکبيره الاحرام (گفتن “الله اکبر” در آغاز نماز)
قرائت (خواندن حمد و سوره)
رکوع و ذکر آن
دو سجده و ذکر آنها

    آموزش نماز به کودکان,آموزش نماز

تصاویر آموزش نماز

   رکعت دوم نماز
پس از تمام شدن رکعت اول نماز، بدون آن که صورت نماز به هم بخورد و يا فاصله اي ايجاد شود، از جا برخاسته، بار ديگر مي ايستيم و حمد و سوره را به همان ترتيبي که در رکعت اول نماز گفته شد، مي خوانيم.

آموزش نماز به کودکان,آموزش نماز

آموزش نماز

قنوت نماز
در رکعت دوم نمازهاي روزانه، بعد از تمام شدن حمد و سوره و قبل از رکوع، مستحب است، دستها را روبروي صورت گرفته ودعايي بخوانيم؛ اين عمل را “قنوت” گويند.در قنوت نمازمي توان اين دعا را خواند:

آموزش نماز به کودکان,آموزش نماز

 آموزش نماز به کودکان

“ربنا آتنا في الدنيا حسنة وفي الاخرة حسن وقنا عذاب النار”

پيامبر خدا (ص) فرمود: “کسي که قنوت نمازش طولاني تر باشد، حسابرسي او در روز قيامت راحت تر است.

پس از قنوت، رکوع وسجده ها را مانند رکعت اول بجا مي آوريم.

  آموزش نماز,آموزش نماز به کودکان

 آموزش تصویری ماز

تشهد نماز
در رکعت دوم هر نماز، پس از تمام شدن سجده دوم بايد در حالي که رو به قبله نشسته ايم “تشهد” نماز را بخوانيم؛

يعني بگوييم:
“اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريک له و اشهد ان محمدا عبده ورسوله اللهم صل علي محمد وال محمد”

سلام نماز
تا اينجا رکعت دوم نماز هم تمام مي شود و اگر نماز دو رکعتي باشد؛ مانند نماز صبح، بعد از تشهد، با گفتن سلام، نماز را تمام مي کنيم؛ يعني مي گوييم:

السلام عليک ايها النبي ورحمة الله وبرکاته

السلام علينا وعلي عباد الله الصالحين

السلام عليکم ورحمة الله وبرکاته

اکنون نماز صبح را فرا گرفتيم و چنانچه نمازي که مي خوانيم سه رکعتي يا چهار رکعتي باشد، بايد در رکعت دوم نماز، بعد از خواندن تشهد، بدون آن که سلام نماز را بگوييم، بايستيم و رکعت سوم نماز را بخوانيم.

  آموزش نماز,آموزش نماز به کودکان

آموزش نماز همراه با تصویر

  رکعت سوم نماز
رکعت سوم نماز هم مانند رکعت دوم است، با اين تفاوت که در رکعت دوم نماز بايد با حمد و سوره بخوانيم، ولي در رکعت سوم، سوره و قنوت ندارد و فقط “حمد” را مي خوانيم و يا به جاي حمد، سه مرتبه مي گوييم:

“سُبحانَ اللهِ والحَمدُ للهِ وَلا اِلهَ الاّ اللهُ واللهُ اکبرُ”

پس اگز نماز مغرب مي خوانيم، بايد بعد از سجده دوم (در رکعت سوم) تشهد بخوانيم وبا سلام، نماز را پايان دهيم:

آموزش نماز,آموزش نماز به بچه ها

تصاویر آموزش نماز

 رکعت چهارم نماز
اگر نمازي که مي خوانيم چهار رکعتي باشد؛ يعني: نماز ظهر يا  نمازعصر يا نماز عشا؛ پس از سجده ها (در رکعت سوم) بدون آن که تشهد يا سلام را بخوانيم، مي ايستيم و رکعت چهارم را مانند رکعت سوم انجام مي دهيم و در پايان نماز؛ يعني پس از سجده دوم مي نشينيم و تشهد و سلام را مي خوانيم و نماز را تمام مي کنيم.

آموزش نماز,آموزش نماز به بچه ها

آموزش نماز

     آموزش نماز,آموزش نماز به بچه ها

منبع:banknamaz.mihanblog.com



تاريخ : شنبه 20 تير 1394برچسب:, | 14:39 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

 

حضرت محمد (ص),محل تولد حضرت محمد (ص),مولد النبی

 محل تولد حضرت محمد (ص) در مکه
خانه ‏ای را که رسول خدا(ص) در آن متولد شده، با نام ‏«مولد النبی‏» می‏ شناسند. این مکان در نزدیکی مسجد الحرام و در انتهای باب صفا قرار دارد.محل تولد پیامبر (ص) در ابتدای شعب ابی طالب قرار داشته و همینک در فاصله محل میلاد تا مسعی سنگ فرش است.
در تاریخ آمده است که وقتی رسول خدا(ص) به مدینه هجرت کرد، این خانه در اختیار عقیل، فرزند ابو طالب بود و پس از آن در اختیار اولاد و نوادگان وی قرار داشت. بعدها خیزران، همسر هارون، آن را خریداری کرد.

حضرت محمد (ص),محل تولد حضرت محمد (ص),مولد النبی

مسلمانان این خانه را گرامی می‏داشتند و به ویژه در شب تولد پیامبر(ص) مراسمی در آنجا برگزار می‏کردند. در پی روی کار آمدن دولت سعودی، همزمان با خراب کردن این قبیل اماکن، محل مولد النبی هم تخریب شد.
تنها با اصرار شیخ عباس قطان شهردار وقت مکه و درخواست وی از ملک عبد العزیز قرار شد تا در آنجا کتابخانه‏ ای بنا کنند که امروزه به نام‏ «مکتبة مکة المکرمه‏» شناخته می‏شود.در حال حاضر بر سر در این مکان تابلوئی با عنوان «مکتبة مکة المکرمه‏» نصب است.

منبع: fardanews.com



تاريخ : شنبه 20 تير 1394برچسب:, | 13:52 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |




تاريخ : پنج شنبه 18 تير 1394برچسب:, | 12:29 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

امت تو اگر یک شب را از غروب تا اذان صبح عبادت کنند مثل 83 سال و 4 ماه در پرونده آن‌ ها ضبط می کنیم بلکه بالاتر که جبران این مسائل شود و این مژده ای برای پیامبر (صلی الله علیه وآله) بود.

 
 

فلسفه شب قدر چیست؟

نقلی در اوایل شرح صحیفه سجادیه است که به فلسفه شب قدر اشاره دارد.

مسئله از اینجا نشأت گرفته است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) خوابی دیدند که به این خواب در آیه 60 سوره اسراء اشاره است : «وَإِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّویَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی القُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلاَّ طُغْیَانًا کَبِیرًا»

داستان خواب این بود که پیامبر (صلی الله علیه وآله) در خواب می بینند که میمون ها بر منبرش بالا و پایین می آیند و ملعبه کردند و مردم در حالی که رو به منبر هستند پشت پشت از در مسجد خارج می شوند و پیامبر (صلی الله و علیه وآله) از این خواب اندوهگین شدند و این آیه نازل شد و جبرئیل به پیامبر (صلی الله و علیه و آله) خبر داد که بعد از تو، بنی امیه که از بزرگترین دشمنان تو هستند و الان همه این جنگ ها را بر تو تحمیل می کنند، صاحب این منبر و حکومت و ریاست مسلمان ها می شوند و این منبر تو ملعبه این بوزینه صفت ها می شود و اینها از نظر قرآن شجره ملعونه هستند و ما آنها را می ترسانیم.

پیامبر (صلی الله و علیه وآله) تأسف شدیدی از این مسئله پیدا کردند چون بنی امیه بدترین دشمنان پیامبر بودند و با اسلام شدیداً عناد داشتند و پیامبر (صلی الله و علیه وآله) از آینده اسلام و تربیت دینی امتش شدیداً ناراحت شدند.

پیامبر (صلی الله و علیه وآله) از جبرئیل سوال می کنند که آیا من زنده هستم که اینها این کار را می کنند ؟ جبرئیل می گوید نه.

پیامبر (صلی الله و علیه وآله) سوال می کنند که چقدر مدت حکومتشان طول می کشد؟ جبرئیل می گوید: هزار ماه.

بعد سوره قدر نازل شد که «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ» ما یک شب را به امت تو می دهیم که از این هزار ماه بنی امیه بهتر است و در این یک شب عبادت بیش از هزار ماه را در پرونده امتت ضبط می کنیم که جبران آن کمبود تربیت ها و توفیقاتی که کم کم رخ می دهد، بشود.

پیامبر از این نگران بودند که حالا دنیای امتش این طور شد تکلیف آخرتشان که پرونده آنها از اعمال صالح خالی می شود، چه؟ به ایشان گفته شد که امت تو اگر یک شب را از غروب تا اذان صبح عبادت کنند مثل 83 سال و 4 ماه در پرونده آنها ضبط می کنیم بلکه بالاتر که جبران این مسائل شود و این مژده ای برای پیامبر (صلی الله و علیه وآله) بود.

قرآن چگونه بر پیامبر نازل شد و آیه «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» اشاره به مسئله ای دارد؟

قرآن دو جور نازل می شد گاهی قرآن «انزلنا» می گوید یعنی یک دفعه می آید و گاهی «تنزیل» می گوید که به معنی تدریج است.

«انزلنا» اشاره به این دارد که کل قرآن در شب قدر بر قلب پیامبر می آمد و جبرئیل از سه سال قبل از دعوت عمومی پیامبر (صلی الله علیه وآله) همه قرآن را بر قلب پیامبر (صلی الله علیه وآله) خواند و دیگر هر شب قدر این انزلنا بود تا شب قدر آخر که دو بار قرآن را بر قلب مبارک پیامبر (صلی الله علیه وآله) خواند که پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمودند : امسال جبرئیل دوبار قرآن را بر من خواند و من بر این باورم که سال دیگر زنده نیستم.

بنابراین رسالت پیامبر (صلی الله علیه وآله) 23 سال طول کشید و بعلاوه سه سال قبل از آن و سال آخر که دو بار کل قرآن بر پیامبر خوانده شد که مجموعا 27 بار همه قرآن بر قلب ایشان نازل شد.

قرآنی که نوشته می شد «تنزیل» بود ؛ هنگامی که حالت وحی به پیامبر (صلی الله علیه وآله) دست می داد و به تدریج می آمد ، ایشان به کتّاب وحی می گفتند و آنها می نوشتند و جمع آوری می کردند و از آنجا که اصل قرآن در نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله) بود گاهی می فرمودند این سوره تمام نشده و یا اینکه مثلاً جای دو آیه خالی بگذارید بعد که آمد می گویم که بنویسید. چون همه قرآن در نزد ایشان بود و یا وقتی سوره ها تمام می شد می فرمودند که این سوره تمام شد و می توانید بخوانید و تبلیغ و ترویج کنید.

علی بن محمد نوفلی می گوید: شنیدم از امام جعفر صادق علیه السلام که فرمود: گاه می شود که بنده ای برای نماز شب بر می خیزد در حالی که خواب بر او غلبه می کند و به سمت راست و چپ مایل می شود (و از خستگی و شدت خواب) چانه او به روی سینه اش می چسبد، در این حال خداوند متعال به درهای آسمان و زمین فرمان می دهد و آن ها برای او گشوده می گردند.

سپس به فرشتگان می فرماید: به این بنده من نظر کنید که برای نزدیک شدن به من، چه سختی هایی را بر خود روا می دارد در حالی که من این عمل را بر او واجب نکرده ام و او امیدوار به سه چیز از جانب من می باشد: اول آنکه گناهانش را بیامرزم، دوم آنکه توفیق توبه را به او ارزانی دارم، سوم آنکه روزی او را فراوان کنم؛ ای فرشتگان! شاهد باشید که خواسته های او را برآورده کردم. «ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، صفحه 91»

و چه شب هایی بهتر از ماه رمضان آن هم در شب های قدر برای خواندن نماز شب!
انشالله که فرصت ها را از دست ندهیم ....



تاريخ : پنج شنبه 18 تير 1394برچسب:, | 12:22 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

 

 

علت مخفی بودن شب قدر چیست؟

اینکه شب قدر، بین سه یا دو شب عنوان شده یا هر سه شب، شب قدر عنوان شده است برای این است که عبادت شب قدر افضل از عبادت هزار ماه است که هشتاد و سه سال و چهار ماه است.

 
 

شب قدر، شب رحمت خاص خداوند است. ویژگی‏ هایی که شب قدر دارد، شب‏ های دیگر ندارد، مانند نزول فرشتگان رحمت و «روح» (که فرشته بزرگ و با عظمت الهی است). همچنین برتری آن بر هزار ماه. به واسطه این ویژگی ‏ها، اعمال انسان در این شب از عظمت خاصی برخوردار می ‏شود.

عبادات در قالب‏ های گوناگون، واسطه ‏های فیض الهی اند. بشر توسط عبادت مستحق پاداش می شود و به خاطر گناه سزاوار عذاب می ‏شود.

خداوند دارای صفات کمال است و براساس صفات کمال، فیض او بر تمام موجودات هستی و از جمله انسان نازل می شود.

یکی از صفات خداوند، رحمت است. چون هر یک از صفات الهی از طریق اسباب و واسطه سرازیر می شود، صفت رحمت او نیز از راه‏ های خاص بر انسان و موجودات نازل می شود.

شب قدر یکی از مجاری فیض رحمت الهی است. در این شب خداوند رحمت خود را بر بندگان جاری نموده است، همان گونه که در بسیاری اوقات دیگر مانند ماه مبارک رمضان، اعیاد و روزهای خاصی که به عنوان «ایام الله» ذکر می‏ شوند، رحمت بی شمار نازل می شود و یا توبه و وجود پیامبران و امامان معصوم، مجاری فیض و رحمت الهی شناخته می شوند.

خدا بنا به حکمت و مصلحت و از همه مهم‏تر لطف خود، هر ساله چنین شبی را در مسیر انسان‏ ها قرار داد تا به خود آیند و فرصت توبه کردن و جبران گناهان را داشته باشد.

از طرف دیگر چون رحمت الهی بی پایان است، کسی که متصل به آن شود، از فواید و برکات آن برخوردار می شود.

یکی از فواید آن محو تمام گناهان است، چرا که رحمت نامتناهی و بی پایان می‏ تواند گناهان انسان را که مطمئناً به اندازه رحمت خداوند نیست، از بین ببرد.

اما «شب قدر» چه شبی است؟ شب قدر در ماه رمضان واقع شده است. طبق روایات یکی از شب های نوزدهم، بیست و یکم یا بیست و سوم است. در روایت وارد شده که تقدیر در نوزدهم و ابرام (محکم کردن) در بیست و یکم و امضا در شب بیست و سوم است.(1)

طبق روایات و گفتار بزرگان شب بیست و سوم ماه رمضان به واقع نزدیک تر است و اگر معینش نکرده ‏اند، به منظور تعظیم امر آن بوده است.

در عین حال مشخص نبودن این شب به طور کامل می ‏تواند رحمت و لطف دیگری از خداوند باشد که انسان بتواند در سه شب با خداوند ارتباط برقرار کرده و راز و نیاز کند و از دریای رحمت الهی هر چه بیشتر بهره‏ مند باشد یا اگر در یک شب نتوانست رابطه حقیقی را برقرار کند، مأیوس نباشد و در شب‏ های بعد جبران نماید و یا اینکه در شب های اوّل، مقدمات ارتباط واقعی و حقیقی را با خداوند برقرار کرده و در شب آخر متصل به دریای با عظمت و بیکران و فیض الهی شود. در هر حال از هر طرف که نگاه کنیم، جز رحمت و لطف خداوند نیست.

بسیاری معتقدند مخفی بودن شب قدر میان شب های سال یا در میان شب های ماه مبارک رمضان برای این است که مردم به همه این شب ها اهمیت دهند، همان گونه که خداوند رضای خود را در میان انواع طاعات پنهان کرده، تا مردم به همه طاعات روی آورند و غضبش را میان معاصی پنهان کرده، تا از همه بپرهیزند. دوستانش را میان مردم مخفی کرده، تا همه را احترام کنند.

اجابت را میان دعاها پنهان کرده، تا به همه دعاها روی آورند. اسم اعظم را میان اسم هایش مخفی ساخته تا همه را بزرگ دارند و وقت مرگ را مخفی ساخته تا در همه حال آماده باشند.(2)

نکته دیگر اینکه: چون برای هر رقیقه، حقیقتی است و هر صورت مُلکی و زمینی صورت ملکوتی و غیبی دارد، عرفا معتقد هستند، لیلة القدر نیز حقیقت واحد است، ولی دارای مراتبی است، زیرا از منازل سیر حبی وجود، در قوس نزول و فرایند آفرینش به لیل و لیالی تعبیر می شود.

در قوس صعود که رو به تکامل و صعود است، به یوم و ایّام یاد می شود،(3) ولی جلوه زمینی و زمانی آن در دهه آخر ماه رمضان به خصوص شب های 19، 21 ،23 است که دقیقاً مشخص نشده در چه شبی است.

مرحوم شیخ عباس قمی در این باب تصریح کرده که اگر شب قدر به طور دقیق از سوی ائمه معین نشده، برای این است که مؤمنان حداکثر استفاده را از چند شب ماه مبارک رمضان ببرند. در سه شب احیا و شب زنده داری داشته باشند.(4) بنابراین مسلمانان فراموش نکرده اند، اما در آموزه های دینی دلایل و اسرار و حکمت های نهفته این شب مشخصاً بیان نشده است.

برخی از بزرگان اهل تفسیر در این باره گفته اند:

هر سه شب در قدر بودن مدخلیت دارد، زیرا در شب نوزده تقدیر امور می شود، بیست و یکم حکم می شود، بیست و سوم مبرم و حتمی می شود.

برخی دیگر برآنند که گرچه طبق روایات متعدد، شب بیست و سوم شب قدر است، اما اینکه در بعض اخبار بین سه یا دو شب بیان فرموده یا هر سه شب را مدخلیت داده، برای این است که عبادت شب قدر افضل از عبادت هزار ماه است که هشتاد و سه سال و چهار ماه است. در عبادت اول باید تخلیه کرد. سپس تحلیه. در شب نوزده و بیست و یک شب تخلیه است که باید از گناهان و معاصی و صفات خبیث و عقاید فاسد توبه کرد. قلب را پاک و پاکیزه نمود. خود را آماده کرد. اگر گناهان جبران دارد، جبران کند که در شب بیست و سوم عبادات به درجه اعلی قبول برسد.(5)

نزول فرشتگان در شب قدر به محضر امام عصر حقیقتی غیر قابل تردید است. این مسأله خاستگاه وحیانی دارد. عرفی نیست. در قرآن کریم در این باب به روشنی سخن گفته شده: «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ»؛ در شب قدر ملائکه و روح به فرمان پروردگارشان با هر چیزی نازل می‏ شوند.(6)

*پی نوشت ها:

1. علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، نشر جامعه مدرسین، قم بی تا، ج 20، ص 769.

2. ناصر مکارم تفسیر نمونه، نشر دار الکتب الاسلامیه تهران، بی تا، ج 27، ص 190.

3. صادقی، سیمای اهل بیت در عرفان امام خمینی، نشر مؤسسه اثار امام خمینی، 1385 ش، ص 364.

4. شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، فرهنگ اسلامی، تهران، 1370 ش، ص411.

5. سیدعبدالحسین طیب، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، نشر بنیاد فرهنگ اسلامی، بی تا، ج‏14، ص 176.

6. قدر(97) آیه 4.



تاريخ : پنج شنبه 18 تير 1394برچسب:, | 12:21 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

 

مسجدی که به‌دست حضرت آدم (ع) بنا شد، تاریخ‌دانان غربی از معماری آن یاد کردند و بزرگ‌ترین مرد تاریخ در آن رستگار شد.

 
 

مسجد کوفه یکی از قدیمی ترین مساجد تاریخ اسلام است که در اواسط قرن هفتم میلادی بنا شد. این مکان یکی از چهار مسجد مهم برای شیعیان پس از مسجدالحرام، مسجدالنبی و مسجد قبا است که در ۱۲ کیلومتری شمال شهر نجف واقع شده است.

گفته می شود مسجد کوفه ابتدا توسط حضرت آدم (ع) ساخته شده و پس از مسجدالحرام، قدیمی ترین مسجد جهان است. در کتب اسلامی آمده که اینجا محل زندگی حضرت نوح (ع) و مکان ساختن کشتی او بوده است.

مسجد کوفه، محل دفن «مسلم بن عقیل» پسر عموی امام حسین (ع) است که پیش از واقع کربلا در این شهر شهید شد.

«هانی بن عروه» و «مختار ثقفی» از دیگر شخصیت های بزرگ تاریخی و مذهبی هستند که در این مسجد به خاک سپرده شده اند. مکان های خاصی در مسجد مشخص شده اند که محل نماز گزاردن امام سجاد (ع) و امام جعفر صادق (ع) از آن جمله اند.

مساحت کنونی این بنا حدود 11 هزار مترمربع است ، چهار مناره و دو در اصلی دارد. گذرگاه های طاقدار این مسجد ، ستون هایی از جنس مرمر دارد که از شهر «حیره» به این منطقه آورده شده اند و هریک 20 متر طول دارند. مساحت کل مسجد حدود 100 مترمربع است.

«کرسول» تاریخ شناس و کارشناس معماری اهل کشور انگلیس، طراحی این مسجد را که بر پایه ستون های متعدد بنا شده، یادآور «آپادانا»ی ایران می داند.

این مسجد در سال های طولانی، مراحل مختلفی را پشت سر گذاشته و تغییرات زیادی داشته است. کاشی کاری های آن یادگاری حکومت صفویان در قرن هفدهم و هجدهم میلادی است. 28 برج دایره وار دیوارهای خارجی ساختمان را دربرگرفته اند.

گفته می شود قدمت این برج ها که ریشه ای دو متری در دل خاک دارند، به زمان صدر اسلام می رسد.

حفاری باستان شناسان نشان می دهد که این برج ها هم توسط مجموعه دیگری از ستون ها در زیر زمین حمایت می شوند.

آخرین تحولی که در معماری مسجد کوفه پدید آمد، در سال 2010 رخ داد و چهره ای جدید به آن بخشید. برای تزیین این بنا از طلا و دیگر سنگ های قیمتی مانند الماس و یاقوت استفاده شد و گوشه گوشه آن با نام حضرت علی (علیه السلام) مزین شد.

در همین دوران برای محراب محل شهادت مولا علی بن ابی طالب ضریحی مطلا نصب شد که در ساخت آن از نقره ، یاقوت و الماس هم استفاده شده است. در جای جای دیوارهای مسجد آیات قرآن با طلا و به خط کوفی نقش بسته است. گنبد مسجد کوفه هم از جنس طلا ساخته شده است.

سنگ های مرمر این مسجد از یونان وارد شده اند و از جنس همان سنگ هایی هستند که در کعبه به کار رفته اند.

فرش های ایرانی با نقش ونگار خیره کننده شان زیر پای زائران این مکان مقدس خودنمایی می کنند.

در قسمت جنوبی مسجد کوفه، ویرانه های دارالاماره امویان دیده می شود که دیواره هایی به عرض چهار متر مساحت 170 مترمربعی آن را دربرمی گرفته اند.

در معماری اسلامی ، دارالخلافه درست پشت محراب واقع می شد و دلیل آن، ورود راحت تر به مسجد، بدون رد شدن از میان صف های نمازگزاران بوده است.

این دارالاماره که معماری آن به سبک قلعه های ساسانی بوده، در سه دوره تاریخی بازسازی شده و مورد استفاده قرار گرفته است. اولین دوره آن در زمان فتح عراق به دست مسلمانان، دومین دوره در زمان حکومت امویان و سومین آن، در عصر عباسیان بوده است.

در متون اسلامی از امام علی (ع) که مسجد کوفه را به عنوان محل خلافت خود برگزید، نقل شده که گفته اند: ای مردم کوفه، خداوند متعال چیزی به شما عطا کرد که به هیچ کسی نداده است؛ مسجد و عبادتگاه شما را برتری داد که در آن خانه آدم (ع)، نوح (ع)، ادریس (ع) و مصلای حضرت ابراهیم (ع) و برادرم خضر (ع) و مصلای من است. این مکان یکی از چهار مسجد بافضیلت است که روز قیامت شبیه شخص مُحرِمی که لباس پوشیده، آورده می شود و برای اهل خود و نمازگزارش شفاعت می کند. زمانی خواهد آمد که این مسجد، مصلای حضرت مهدی (ع) و هر مومنی خواهد شد و هیچ مومنی باقی نخواهد ماند، مگر این که در این مسجد نماز می خواند یا در آرزوی آن است. اگر مردم برکت آن را می دانستند از چهارگوشه جهان حتی با کشیدن خود روی برف و یخ، به این مسجد می آمدند.

 



تاريخ : پنج شنبه 18 تير 1394برچسب:, | 12:20 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

 تصاویر ذیل محراب امیرالمومنین در مسجد کوفه را نمایش می‎دهد.

 
در این محراب فرق عدالت شکافت + تصاویر
 
در این محراب فرق عدالت شکافت + تصاویر
 
در این محراب فرق عدالت شکافت + تصاویر
 
در این محراب فرق عدالت شکافت + تصاویر
 
در این محراب فرق عدالت شکافت + تصاویر


تاريخ : پنج شنبه 18 تير 1394برچسب:, | 12:18 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

 

على علیه السلام پس از خاتمه جنگ نهروان و بازگشت به كوفه در صدد حمله به شام بر آمد و حكام ایالات نیز در اجراى فرمان آن حضرت تا حد امكان به بسیج پرداخته و گروه‌هاى تجهیز شده را به خدمت وى اعزام داشتند.

تا اواخر شعبان سال چهلم هجرى نیروهاى اعزامى از اطراف وارد كوفه شده و به اردوگاه نخیله پیوستند، على علیه‌السلام گروه‌هاى فراهم شده را سازمان رزمى داد و با كوشش شبانه روزى خود در مورد تأمین و تهیه كسرى ساز و برگ آنان اقدامات لازمه را به عمل آورد، فرماندهان و سرداران او هم كه از رفتار و كردار معاویه و مخصوصا از نیرنگ‌هاى عمرو عاص دل پر كینه داشتند در این كار مهم حضرتش را یارى نمودند و بالاخره در نیمه دوم ماه مبارك رمضان از سال چهلم هجرى على علیه السلام پس از ایراد یك خطابه غراء تمام سپاهیان خود را به هیجان آورده و آنها را براى حركت به سوى شام آماده نمود ولى در این هنگام تقدیر، سرنوشت دیگرى را براى او نوشته و اجراى طرح وى را عقیم گردانید.

فراریان خوارج، مكه را مركز عملیات خود قرار داده بودند و سه تن از آنان به اسامى عبدالرحمن بن ملجم و برك بن عبدالله و عمرو بن بكر در یكى از شب‌ها گرد هم آمده و از گذشته مسلمین صحبت می‌كردند، در ضمن گفتگو به این نتیجه رسیدند كه باعث این همه خونریزى و برادر كشى، معاویه و عمرو عاص و على علیه السلام می‌باشند و اگر این سه نفر از میان برداشته شوند مسلمین به كلى آسوده شده و تكلیف خود را معین مى ‏كنند، این سه نفر با هم پیمان بستند و آن را به سوگند مؤكد كردند كه هر یك از آنها داوطلب كشتن یكى از این سه نفر باشد.

عبدالرحمن بن ملجم متعهد قتل على علیه السلام شد، عمرو بن بكر عهده‏ دار كشتن عمرو عاص گردید، برك بن عبدالله نیز قتل معاویه را به گردن گرفت و هر یك شمشیر خود را با سم مهلك، زهر آلود نمودند تا ضربتشان مؤثر واقع گردد نقشه این قرار داد به طور محرمانه و سرى در مكه كشیده شد و براى این كه هر سه نفر در یك موقع مقصود خود را انجام دهند شب نوزدهم ماه رمضان را كه شب قدر بوده و مردم در مساجد تا صبح بیدار می‌مانند براى این منظور انتخاب كردند و هر یك از آنها براى انجام ماموریت خود به سوى مقصد روانه گردید، عمرو بن بكر براى كشتن عمرو عاص به مصر رفت و برك بن عبدالله جهت قتل معاویه رهسپار شام شد ابن ملجم نیز راه كوفه را پیش گرفت.

برك بن عبد الله در شام به مسجد رفت و در لیله نوزدهم در صف اول نماز ایستاد و چون معاویه سر بر سجده نهاد برك شمشیر خود را فرود آورد ولى در اثر دستپاچگى شمشیر او به جاى فرق معاویه بر ران وى اصابت نمود.

معاویه زخم شدید برداشت و فورا به خانه خود منتقل و بسترى گردید و ضارب را نیز نزد او حاضر ساختند، معاویه گفت تو چه جرأتى داشتى كه چنین كارى كردى؟

برك گفت امیر مرا معاف دارد تا مژده دهم: معاویه گفت مقصودت چیست؟ برك گفت همین الان على را هم كشتند: معاویه او را تا تحقیق این خبر زندانى نمود و چون صحت آن معلوم گردید او را رها نمود و به روایت بعضى (مانند شیخ مفید) همان وقت دستور داد او را گردن زدند.

چون طبیب معالج زخم معاویه را معاینه كرد اظهار نمود كه اگر امیر اولادى نخواهد می‌توان آن را با دوا معالجه نمود و الا باید محل زخم با آهن گداخته داغ گردد، معاویه گفت تحمل درد آهن گداخته را ندارم و دو پسر (یزید و عبدالله) براى من‏ كافى است. (1)

عمرو بن بكر نیز در همان شب در مصر به مسجد رفت و در صف اول به نماز ایستاد اتفاقا در آن شب عمرو عاص را تب شدیدى رخ داده بود كه از التهاب و رنج آن نتوانسته بود به مسجد برود و به پیشنهاد پسرش قاضى شهر را براى اداى نماز جماعت به مسجد فرستاده بود!

پس از شروع نماز در ركعت اول كه قاضى سر به سجده داشت عمرو بن بكر با یك ضربت شمشیر او را از پا در آورد، همهمه و جنجال در مسجد بلند شد و نماز نیمه تمام ماند و قاتل بدبخت دست بسته به چنگ مصریان افتاد، چون خواستند او را نزد عمرو عاص برند مردم وى را به عذابهاى هولناك عمرو عاص تهدیدش می‌كردند عمرو بن بكر گفت مگر عمرو عاص كشته نشد؟ شمشیرى كه من بر او زده‏ام اگر وى از آهن هم باشد زنده نمى‏ ماند مردم گفتند آن كس كه تو او را كشتى قاضى شهر است نه عمرو عاص!

بیچاره عمرو آن وقت فهمید كه اشتباها قاضى بی‌گناه را به جاى عمرو عاص كشته است لذا از كثرت تأسف نسبت به مرگ قاضى و عدم اجراى مقصود خود شروع به گریه نمود و چون عمرو عاص علت گریه را پرسید عمرو گفت من به جان خود بیمناك نیستم بلكه تأسف و اندوه من از مرگ قاضى و زنده ماندن تست كه نتوانستم مانند رفقاى خود مأموریتم را انجام دهم! عمرو عاص جریان امر را از او پرسید عمرو بن بكر مأموریت سرى خود و رفقایش را براى او شرح داد آنگاه به دستور عمرو عاص گردن او هم با شمشیر قطع گردید بدین ترتیب مأمورین قتل عمرو عاص و معاویه چنانكه باید و شاید نتوانستند مقصود خود را انجام دهند و خودشان نیز كشته شدند.

اما سرنوشت عبدالرحمن بن ملجم: این مرد نیز در اواخر ماه شعبان سال چهلم به كوفه رسید و بدون این كه از تصمیم خود كسى را آگاه گرداند در منزل یكى از آشنایان خود مسكن گزید و منتظر رسیدن شب نوزدهم ماه مبارك رمضان شد، روزى به دیدن یكى از دوستان خود رفت و در آنجا زن زیباروئى به نام قطام را كه پدر و برادرش در جنگ نهروان به دست على علیه السلام كشته شده بودند مشاهده كرد و در اولین برخورد دل از كف داد و فریفته زیبائى او گردید و از وى تقاضاى زناشوئى نمود.

قطام گفت براى مهریه من چه خواهى كرد؟ گفت هر چه تو بخواهى!

قطام گفت مهر من سه هزار درهم پول و یك كنیز و یك غلام و كشتن على بن ابیطالب است.

ابن ملجم كه خود براى كشتن آن حضرت از مكه به كوفه آمده و نمی‌خواست كسى از مقصودش آگاه شود خواست قطام را آزمایش كند لذا به قطام گفت آنچه از پول و غلام و كنیز خواستى برایت فراهم می‌كنم اما كشتن على بن ابیطالب را من چگونه می‌توانم انجام دهم؟

قطام گفت البته در حال عادى كسى نمی‌تواند به او دست یابد باید او را غافل گیر كنى و به قتل رسانى تا درد دل مرا شفا بخشى و از وصالم كامیاب شوى و چنانچه در انجام این كار كشته گردى پاداش آخرتت بهتر از دنیا خواهد بود!! ابن ملجم كه دید قطام نیز از خوارج بوده و هم عقیده اوست گفت به خدا سوگند من به كوفه نیامده‏ام مگر براى همین كار! قطام گفت من نیز در انجام این كار ترا یارى ‏می‌كنم و تنى چند به كمك تو می‌گمارم بدین جهت نزد وردان بن مجالد كه با قطام از یك قبیله بوده و جزو خوارج بود فرستاد و او را در جریان امر گذاشت و از وى خواست كه در این مورد به ابن ملجم كمك نماید وردان نیز (به جهت بغضى كه با على علیه السلام داشت) تقاضاى او را پذیرفت.

خود ابن ملجم نیز مردى از قبیله اشجع را به نام شبیب كه با خوارج هم عقیده بود همدست خود نمود و آنگاه اشعث بن قیس یعنى همان منافقى را كه در صفین على علیه السلام را در آستانه پیروزى مجبور به متاركه جنگ نمود از اندیشه خود آگاه ساختند اشعث نیز به آنها قول داد كه در موعد مقرره او نیز خود را در مسجد به آنها خواهد رسانید، بالاخره شب نوزدهم ماه مبارك رمضان فرارسید و ابن ملجم و یارانش به مسجد آمده و منتظر ورود على علیه السلام شدند.

مقارن ورود ابن ملجم به كوفه على علیه السلام نیز جسته و گریخته از شهادت خود خبر می‌داد حتى در یكى از روزهاى ماه رمضان كه بالاى منبر بود دست به محاسن شریفش كشید و فرمود شقى‏ترین مردم این موی‌ها را با خون سر من رنگین خواهد نمود و به همین جهت روزهاى آخر عمر خود را هر شب در منزل یكى از فرزندان خویش مهمان می‌شد و در شب شهادت نیز در منزل دخترش ام كلثوم مهمان بود.

موقع افطار سه لقمه غذا خورد و سپس به عبادت پرداخت و از سر شب تا طلوع فجر در انقلاب و تشویش بود، گاهى به آسمان نگاه می‌كرد و حركات ستارگان را در نظر می‌گرفت و هر چه طلوع فجر نزدیكتر می‌شد تشویش و ناراحتى آن حضرت بیشتر می‌گشت به طوری كه ام كلثوم پرسید: پدر جان چرا امشب این قدر ناراحتى؟ فرمود دخترم من تمام عمرم را در معركه‏ها و صحنه ‏هاى كارزار گذرانیده و با پهلوانان و شجاعان نامى مبارزه ‏ها كرده ‏ام، چه بسیار یك تنه بر صفوف دشمن حمله‏ ها برده و ابطال رزمجوى عرب را به خاك و خون افكنده ‏ام ترسى از چنین اتفاقات ندارم ولى امشب احساس می‌كنم كه لقاى حق فرارسیده است.

بالاخره آن شب تاریك و هولناك به پایان رسید و على علیه السلام عزم خروج از خانه را نمود در این موقع چند مرغابى كه هر شب در آن خانه در آشیانه خود می‌خفتند پیش پاى امام جستند و در حال بال افشانى بانگ همى دادند و گویا می‌خواستند از رفتن وى جلوگیرى كنند!

على علیه السلام فرمود این مرغ‏ها آواز می‌دهند و پشت سر این آوازها نوحه و ناله‏ ها بلند خواهد شد! ام‌كلثوم از گفتار آن حضرت پریشان شد و عرض كرد پس خوبست تنها نروى. على علیه السلام فرمود اگر بلاى زمینى باشد من به تنهائى بر دفع آن قادرم و اگر قضاى آسمانى باشد كه باید جارى شود.

على علیه السلام رو به سوى مسجد نهاد و به پشت بام رفت و اذان صبح را اعلام فرمود و بعد داخل مسجد شد و خفتگان را بیدار نمود و سپس به محراب رفت و به نماز نافله صبح ایستاد و چون به سجده رفت عبدالرحمن بن ملجم با شمشیر زهر آلود در حالی كه فریاد می‌زد لله الحكم لا لك یا على ضربتى به سر مبارك آن حضرت فرود آورد (2) و شمشیر او بر محلى كه سابقا شمشیر عمرو بن عبدود بر آن خورده بود اصابت نمود و فرق مباركش را تا پیشانى شكافت و ابن ملجم و همراهانش فورا بگریختند.

خون از سر مبارك على علیه السلام جارى شد و محاسن شریفش را رنگین نمود و در آن حال فرمود:
بسم الله و بالله و على ملة رسول الله فزت و رب الكعبة.

(سوگند به پروردگار كعبه كه رستگار شدم) و سپس این آیه شریفه را تلاوت نمود: منها خلقناكم و فیها نعیدكم و منها نخرجكم تارة اخرى. (3)

(شما را از خاك آفریدیم و به خاك بر می‌گردانیم و بار دیگر از خاك مبعوث‏تان می‌كنیم) و شنیده شد كه در آن وقت جبرئیل میان زمین و آسمان ندا داد و گفت:

تهدمت و الله اركان الهدى و انطمست اعلام التقى و انفصمت العروة الوثقى قتل ابن عم المصطفى قتل على المرتضى قتله اشقى الاشقیاء؛ به خدا سوگند ستون‌هاى هدایت در هم شكست و نشانه ‏هاى تقوى محو شد و دستاویز محكمى كه میان خالق و مخلوق بود گسیخته گردید پسر عم مصطفى صلى الله علیه و آله كشته شد، على مرتضى به شهادت رسید و بدبخت‏ترین اشقیاء او را شهید نمود.

همهمه و هیاهو در مسجد بر پا شد حسنین علیهما السلام از خانه به مسجد دویدند عده ‏اى هم به دنبال ابن ملجم رفته و دستگیرش كردند، حسنین به اتفاق بنى‏ هاشم على علیه السلام را در گلیم گذاشته و به خانه بردند فورا دنبال طبیب فرستادند، طبیب بالاى سر آن حضرت حاضر شد و چون زخم را مشاهده كرد به معاینه و آزمایش پرداخت ولى با كمال تأسف اظهار نمود كه این زخم قابل علاج نیست زیرا شمشیر زهر آلود بوده و به مغز صدمه رسانیده و امید بهبودى نمی‌رود .

على علیه السلام از شنیدن سخن طبیب بر خلاف سایر مردم كه از مرگ می‌هراسند با كمال بردبارى به حسنین علیهماالسلام وصیت فرمود. زیرا على علیه السلام را هیچگاه ترس و وحشتى از مرگ نبود و چنانكه بارها فرموده بود او براى مرگ مشتاق‌تر از طفل براى پستان مادر بود!

پی نوشتها:

(1) طبیب بایستى به معاویه می‌گفت تو كه چند لحظه تحمل یك قطعه آهن سرخ شده را ندارى پس در نتیجه طغیان و ریختن این همه خون مردم چگونه براى همیشه تحمل آتش سوزان دوزخ را خواهى نمود؟ این نیست جز این كه تو به روز جزا ایمان نیاورده‏اى! مؤلف.

(2) بنا به روایت شیخ مفید ابن ملجم و همراهانش در داخل مسجد نزدیك در ورودى كمین كرده و به محض ورود على علیه السلام شمشیرهاى خود را غفلة بر آن حضرت فرود آوردند شمشیر شبیب به طاق مسجد گرفت ولى شمشیر عبدالرحمن به فرق مبارك وى اصابت نمود.

(3) سوره مباركه طه آیه 55 .



تاريخ : پنج شنبه 18 تير 1394برچسب:, | 12:16 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

به مناسبت فرارسیدن ایام شهادت جانسوز حضرت علی بن ابیطالب(ع) پایگاه اینترنتی آیت اله جاودان مروری نموده است بر زندگی و فضائل امیرالمومنین علی(ع) که در پی می آید؛
 
ابو الحسن، على بن ابى طالب بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصى بن كلاب، نخستین امام از ائمه اثنى عشر، دومین معصوم از چهارده معصوم (ع) و در نظر اهل سنت خلیفه چهارم از خلفاى راشدین است.
 
آن حضرت دومین شخص عالم اسلام پس از رسول اكرم (ص) و وصى و ولى مطلق هستند و اعتقاد به امامت و وصایت و ولایت آن حضرت و یازده فرزند بزرگوارش یكى از اصول مذهب امامیه است. اما عده ‌اى از پیروان و معتقدان آن حضرت به ملاحظه كثرت فضایل و كرامات ایشان از جاده اعتدال منحرف شده و اعتقاداتى فوق اعتقادات شیعه امامیه درباره ایشان پیدا كرده ‌اند. این عده به غلات یعنى غلو كنندگان معروف شده ‌اند و هم در نظر اهل سنت و هم در نظر شیعه از جاده هدایت به دور افتاده ‌اند و از اهل بدعت و ضلال محسوب مى‌ گردند.
 
ابو طالب نام پدر ایشان بود و این كنیه‌اى بود به جهت پسر بزرگترش كه طالب نام داشت و این كنیه بر نام واقعى او كه عبد مناف بود غالب آمد و در تاریخ اسلام هیچگاه او را عبد مناف نخوانده ‌اند و فقط با ابو طالب از او یاد كرده ‌اند.
 
حضرت على (ع) به جز كنیه ابو الحسن به ابو تراب نیز معروف بود و این كنیه را حضرت رسول(ص) به او داده بود و آن هنگامى بود كه او را بر روى خاك خوابیده دیده بود و او را بیدار كرده و گرد و خاك از پشت او برافشانده و فرموده بود تو ابو تراب هستى. آن حضرت این كنیه را چون از جانب رسول اكرم(ص) به او داده شده بود بسیار دوست مى‌داشت و آن را بر كنیه ‌ها و القاب دیگر ترجیح مى‌داد. اما بنى امیه و دشمنان حضرت در این كنیه نوعى تحقیر و توهین مى‌دیدند و به كسان خود دستور داده بودند كه آن را همچون دشنام و ناسزایى درباره او بكار برند. زیاد بن ابیه و پسرش عبید اللّه بن زیاد و حجاج بن یوسف ثقفى این كنیه را درباره او بسیار بكار مى‌ بردند.
 
مى‌ گویند مادرش او را حیدره نام نهاده بود، اما پدرش ابو طالب نام او را به على تغییر داد. در رجزى كه به آن حضرت منسوب است و آن را در غزوه خیبر در برابر مرحب خیبرى خوانده است تصریح به این معنى است، زیرا حضرت در این رجز فرموده است: أنا الذی سمتنی أمی حیدرة (من كسى هستم كه مادرم مرا حیدره نامید).
 
مادر آن حضرت فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف بن قصى است و بنا به گفته علماى انساب نخستین زن هاشمى است كه به ازدواج یك مرد هاشمى (ابو طالب) درآمده است و صاحب فرزند شده است. این بانو را یازدهمین كسى گفته ‌اند كه اسلام آورده و حضرت رسول(ص) بر جنازه او نماز خواند و فرمود كه پس از ابو طالب هیچكس درباره من بیشتر از او نیكى نكرده است.
 
تولد امام على(ع)
 
تولد امام على(ع) روز سیزدهم ماه رجب سال سى ‌ام عام الفیل، در خانه كعبه اتفاق افتاده است. مى‌ گویند كسى پیش از آن حضرت و پس از ایشان در خانه كعبه متولد نشده است. اگر تولد حضرت رسول (ص) در عام الفیل اتفاق افتاده باشد و عام الفیل بنا بر بعضى محاسبات با سال ۵۷۰ م. منطبق باشد، باید تولد حضرت امام على (ع) در حدود سال ۶۰۰ م. اتفاق افتاده باشد، یعنى ۲۱ سال قبل از هجرت (با در نظر گرفتن اختلاف سالهاى قمرى و میلادى این تاریخها تقریبى است).
 
اسلام آورنده نخستین
 
از جمله نعمتهاى الهى در حق على ابن ابى‌طالب (ع) یكى آن بود كه وقتى قریش در قحطى بزرگى افتادند و ابو طالب را فرزند و عیال زیاد و توانایى مالى كم بود، حضرت رسول (ص) به عموى خود عباس كه مردى توانگر بود گفت برویم و از بار زندگى ابو طالب بكاهیم و هر كدام یكى از پسران او را برگیریم و پیش خود نگاه داریم. عباس این پیشنهاد را پذیرفت و هر دو پیش ابو طالب رفتند و گفتند ما مى‌خواهیم هر كدام یكى از پسران ترا نزد خود نگاه داریم تا این مصیبت قحطى از میان ما برداشته شود.
 
ابو طالب كه از میان فرزندان خود عقیل را از همه بیشتر دوست داشت گفت اگر عقیل را نزد من بگذارید هر یك از پسران دیگر مرا كه مى‌خواهید مى‌توانید ببرید. پس عباس جعفر را همراه خود به خانه برد و حضرت رسول(ص) امام على(ع) را و امام على(ع) نزد رسول خدا(ص) بزرگ شد تا آنكه آن حضرت به نبوت مبعوث شد و امام على (ع) به او ایمان آورد.
 
بسیارى از سیره نویسان و محدثان اهل سنت امام على(ع) را نخستین كسى مى‌ دانند كه اسلام آورد و آنها كه خدیجه را نخستین اسلام آورنده مى‌ دانند امام على(ع) را نخستین اسلام آورنده از مردان مى‌ شمارند.
 
اینكه حضرت امیر(ع) اسلام آورنده نخستین، دست كم از میان مردان، باشد امرى طبیعى به نظر مى‌رسد، زیرا بنا بر روایت سیره ‌نویسان، حضرت رسول(ص) بعثت خود را نخست به خدیجه اعلام فرمود و خدیجه قول او را تصدیق و تأیید كرد. دومین شخصى كه از اسلام و بعثت حضرت رسول(ص) مى ‌بایست آگاه مى ‌شد على بن ابیطالب(ع) بود كه در خانه آن حضرت زندگى مى‌ كرد و در آن هنگام به اختلاف روایات میان ده تا پانزده سال داشت. پس از او زید بن حارثه بود كه پسر خوانده و آزاد كرده پیامبر(ص) بود و در همان خانه زندگى مى‌ كرده است.
 
روایاتى هست كه در آغاز فقط حضرت رسول(ص) و خدیجه و امام على(ع) را در حال نماز گزاردن دیده‌ اند و روایات دیگرى هست كه به موجب آن حضرت رسول(ص) در آغاز بعثت به هنگام نماز، با امام على(ع) و پنهان از نظر دیگران به شكاف كوهها و دره‌هاى مكه مى‌ رفتند و در آنجا نماز مى‌ خواندند.
 
بعضى از متعصبان و محدثان اهل سنت خرده گرفته ‌اند كه بر فرض آنكه امام على(ع) نخستین مسلم باشد چندان فضیلتى را براى او ثابت نخواهد كرد، زیرا آن حضرت در آن زمان در سالهاى كودكى بوده است و ایمان و اسلام از سالهاى بلوغ معتبر است. در پاسخ باید گفت كه این فضیلت مهمترى بر فضایل امام على(ع) مى‌ افزاید و آن اینكه آن حضرت در میان مهاجرانِ نخستین و در میان جنگجویان بدر كه سمت فضیلت و برترى بر اصحاب دیگر حضرت رسول(ص) را دارند، تنها كسى است كه هرگز بت پرستى نكرده است و از آن هنگام كه خود را شناخته است خداى واحد را پرستیده و با رسول خدا (ص) نماز گزارده است.
 
بنا بر روایتى دیگر چون آیه: و أنذر عشیرتك الأقربین (به خویشاوندان نزدیك خود هشدار ده) نازل شد، حضرت رسول(ص) بنا بر این دستور الهى فرزندان و نبیرگان عبد المطلب را كه نزدیكترین خویشان او بودند دعوت كرد و فرمود هر كس از شما پیشتر از دیگران با من بیعت كند برادر و دوست و وارث من خواهد بود و این سخن را سه بار تكرار فرمود و در هر بار فقط امام على(ع) برخاست و آن حضرت را تأیید و تصدیق كرد و حضرت رسول (ص) فرمود: این مرد، برادر من و وصى من و خلیفه من در میان شماست. سخن او را بشنوید و از او اطاعت كنید.
 
خوابیدن در جای پیامبر (ص)
 
بنابر روایات سیره‌ نویسان، در شبى كه قریش قصد داشتند به خانه حضرت رسول(ص) بریزند و او را به قتل برسانند، پیامبر(ص) آن شب به تعلیم جبرئیل در بستر خود نخوابید و به على(ع) گفت در بستر من بخواب و این پارچه سبز حضرمى را بر خود بپوشان كه آنها نخواهند توانست آزارى به تو برسانند. آن شب حضرت رسول(ص) با ابو بكر از مكه بیرون رفت و امام على (ع) در رختخواب او خوابید.
 
كفار قریش بر در خانه آن حضرت گرد آمده بودند و مراقب او بودند و مى‌پنداشتند كه آنكه خوابیده است خود حضرت رسول (ص) است. نزدیك بامداد امام على آن پارچه را به یكسو افكند و قریش به اشتباه خود پى‌ بردند. اما دیر شده بود زیرا حضرت رسول(ص) از مكه بیرون رفته بود. على سه شبانه روز در مكه ماند تا اماناتى را كه مردم پیش رسول اكرم(ص) داشتند مسترد كند و پس از به پایان رساندن این مأموریت از مكه بیرون رفت و به حضرت رسول(ص) پیوست.
 
ازدواج با فاطمه(س)
 
در سال اول یا دوم یا سوم هجرى، حضرت رسول(ص) فاطمه(س) را به امام على(ع) تزویج كرد. بنا بر بعضى روایات مَهر آن حضرت پانصد درهم بود كه مطابق با وزن دوازده اوقیه و نیم نقره است (هر اوقیه چهل درهم است) و گفته ‌اند كه مهر دختران دیگر حضرت رسول(ص) نیز به همین مقدار بوده است. اما درباره مهر حضرت فاطمه(س) اقوال دیگرى هم ذكر شده است كه باید به كتب مفصل رجوع كرد.
 
بنا بر بعضى از روایات ابتدا ابوبكر و عمر از حضرت فاطمه(س) خواستگارى كرده بودند، ولى حضرت رسول(ص) پاسخ رد به ایشان داده بود. در نیمه ماه رمضان سال سوم هجرى حسن بن على(ع) از این ازدواج بوجود آمد و در سوم شعبان سال چهارم هجرت تولد حسین بن على (ع) اتفاق افتاد.
 
غزوات
 
بنا به روایات، حضرت امیر(ع) در همه غزوات بجز غزوه تبوك حضور داشته است و عَلَم حضرت رسول(ص) همواره به دست امام على(ع) بوده است. در غزوه تبوك خود حضرت رسول(ص) امام على(ع) را به جاى خویش در مدینه گذاشت و این امر موجب بروز این شایعه شد كه حضرت رسول(ص) از مصاحبت امام على(ع) خوشدل نیست. امام على(ع) این شایعه را با آن حضرت در میان نهاد و آن حضرت سخن بسیار معروف خود را «أ ما ترضى أن تكون منی بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبی بعدی» (آیا نمى ‌خواهى كه پایگاه تو نزد من مانند پایگاه هارون در برابر موسى باشد، جز آنكه پیامبرى پس از من نخواهد بود) ادا فرمود.
 
اگر در احوال موسى(ع) و هارون(ع) مطالعه شود معلوم خواهد شد كه هارون(ع) برادر و نزدیكترین شخص به موسى(ع) بوده است، پس با این مقایسه كه حضرت رسول(ص) فرمودند، شكى نمى‌ ماند كه او امام على(ع) را نزدیكترین شخص به خود و حتى مقام او را با خود برابر دانسته و فقط نبوت را كه اختصاص به خودش داشته است استثنا فرموده است.
 
شجاعت و رشادت آن حضرت در همه غزوات معروف است و كتب سیره و حدیث اهل سنت مشحون از شرح دلاوریهاى آن حضرت است. اگر به فهرست كشته شدگان مشركان در جنگ بدر مراجعه شود، معلوم مى‌ گردد كه در این جنگ هشت تن از هفتاد تن مشرك مقتول بطور مسلم به دست حضرت على(ع) كشته شده ‌اند و این عده بجز كسانى هستند كه در قتلشان اختلاف است كه آیا به دست امام على(ع) كشته شده‌ اند یا كسان دیگر و بجز كسانى هستند كه امام على(ع) در قتل ایشان، با دیگران مشاركت داشته‌ اند.
 
در جنگ احد هنگامى كه عده زیادى از اصحاب حضرت رسول(ص) از دور ایشان گریختند، امام على(ع) از جمله اشخاص معدودى بود كه پاى فشرد و خود را سپر آن حضرت كرد. در این جنگ نیز عده ‌اى از سران قریش به دست آن حضرت به قتل رسیدند. از آن جمله عبد الله بن عبد العزى بن عثمان بن عبد الدار معروف به طلحة بن ابى طلحة از طایفه بنى عبد الدار بود كه لواى قریش به دست او بود. عبد اللّه بن حمید بن زهیر از طایفه بنى اسد و ابو امیة بن ابى حذیفة بن المغیرة از طایفه بنى مخزوم نیز از جمله كسانى بودند كه در احد به دست حضرت امیر (ع) كشته شدند.
 
قتل عمرو بن عبدود، در غزوه خندق، به دست آن حضرت سخت مشهور است. در جنگ خیبر حضرت رسول(ص) علم سفید خود را به ابو بكر داد و او را براى گرفتن یكى از قلاع خیبر فرستاد. ابو بكر بى ‌آنكه كارى انجام دهد بازگشت. حضرت فرداى آن روز عمر بن خطاب را مأمور آن مهم كرد و او نیز نتوانست كارى انجام دهد. آنگاه حضرت فرمود كه من فردا علم را به دست كسى خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست دارد و گریز پا نیست و خداوند این قلعه را به دست او خواهد گشود. آنگاه امام على(ع) را فرا خواند و علم را به دست او داد و فرمود این علم را پیش ببر تا خداوند فتح این قلعه را به دست تو ممكن گرداند.
 
امام على(ع) علم را بگرفت و به نزدیك قلعه رفت و با مدافعین قلعه به جنگ پرداخت. یكى از ایشان ضربه‌ اى بر او زد كه سپر را از دست مبارك او بینداخت و آن حضرت لنگه در قلعه را از جاى بركند و بجاى سپر بكار برد و چندان جنگید كه خداوند فتح را نصیب او كرد.
 
در غزوه حنین كه افراد قبایل هوازن از شكافها و گردنه‌ هاى كوه بناگاه بر مسلمانان حمله كردند و مسلمانان روى به گریز نهادند از جمله كسانى كه پاى فشرد و حضرت رسول (ص) را ترك نكرد امام على (ع) بود.
 
سوره برائت
 
حضرت رسول(ص) در سال نهم هجرت ابوبكر را مأمور فرمودند كه آیات برائت را بر مشركان مكه اعلام كند. در این سال مشركان نیز بنا به معاهداتى كه با حضرت رسول(ص) داشتند، بطور جداگانه به حج رفته بودند. پس از حركت ابو بكر جبرئیل به دستور خداوند از پیغمبر خواست تا امام على(ع) را مأمور ابلاغ كند.
 
بنابر آن سوره، مشركانى كه بنا به عهد عام مى ‌توانستند به حج بروند پس از انقضاى ماه هاى حرام دیگر حق نزدیك شدن به كعبه و اداى حج نداشتند و به ایشان اعلام جنگ شده بود و نیز كسانى از مشركین كه معاهده خاص با مسلمانان داشتند فقط تا پایان مدت مذكور در معاهده مى ‌توانستند به حج بروند. در سوره مذكور به منافقان و تخلف كنندگان از جنگ تبوك نیز اشاره شده بود.
 
چون این سوره نازل شد، كسانى به آن حضرت گفتند كه این سوره را توسط ابوبكر بفرست تا آن را در روز حج به همه اعلام كند و حضرت در پاسخ ایشان فرمود كه به من امر شده كه این سوره را یا خود یا به توسط یكى از اهل بیتم اعلام كنم، بعد امام على(ع) را مأمور كرد كه این سوره را در ایام حج براى مردم بخواند.
 
غدیر خم
 
حضرت رسول(ص) در سال دهم هجرى پس از بازگشت از حجة الوداع، در ناحیه رابغ در نزدیكى جحفه در موضعى به نام غدیر خم، مردم را پیش از آنكه پراكنده شوند و به دیار خود روند جمع فرمود و خطبه‌اى خواند و در آن خطبه این كلمات بسیار مشهور را درباره حضرت امیر(ع) بر زبان راند: «من كنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» (هر كه من مولایش بوده ‌ام على مولاى اوست، خداوندا دوست بدار آنكه او را دوست بدارد و دشمن بدار آنكه او را دشمن بدارد و یارى ده آنكه او را یارى دهد و خوار كن آنرا كه او را خوار دارد).
 
سقیفه بنى ساعده و بیعت با ابوبكر
 
پس از رحلت حضرت رسول(ص) پیش از آنكه آن حضرت به خاك سپرده شود، بزرگان قریش و انصار در مدینه گرد آمدند و پس از مشاجره لفظى كوتاهى، با ابو بكر بیعت كردند.
 
در این موضوع میان اهل سنت و شیعه سخن بسیار گفته شده است. اما دو امر در اینجا قطعى است: یكى آنكه با ابوبكر بیعت كردند و او به جانشینى پیغمبر اسلام (ص) برگزیده شد و دیگر آنكه شیعه از همان آغاز این بیعت را درست ندانسته و جانشینى بلافصل حضرت رسول(ص) را حق حضرت على(ع) مى ‌دانند. پس نزاع میان شیعه و سنى در واقعیت تاریخى كه خلافت ابوبكر پس از حضرت رسول باشد نیست، نزاع در مسأله تعیین حق است كه در اینجا یك مسأله اعتقادى دینى است.
 
آنچه از خطب و سخنان حضرت امیر(ع) برمى‌ آید این است كه ایشان همواره خلافت را حق خود مى‌ دانسته‌اند و هیچكس را براى اینكار سزاوارتر از خود نمى ‌دانسته ‌اند. البته ایشان ناگزیر با ابوبكر و عمر و عثمان بیعت كرده‌اند و این براى حفظ مصالح مسلمین یعنى پرهیز از ایجاد خلاف و نفاق میان مسلمانان بوده است. اما مسأله تعیین حق مسأله دیگرى است.
 
علماى اسلام در اینكه آیا امامت امرى الهى است و تعیین آن باید از جانب خدا و از راه نص باشد و یا اینكه امرى سیاسى و دنیوى است و منوط به انتخاب و تعیین اهل حل و عقد است، اختلاف كرده‌اند. علماى شیعه رهبرى امت را مانند نبوت امرى مى ‌دانند كه باید به تعیین الهى باشد و این تعیین از راه نص پیغمبر یا امام معصوم صورت مى‌ گیرد.
 
پس از فراغ از اصل مسأله و اثبات لزوم نصب امام از جانب خدا یا از جانب مردم بدنبال مصداق آن مى‌روند و مى‌گویند كه این برگزیده الهى یا منتخب مردم، باید چه كسى باشد و چه صفاتى را حائز باشد و دارنده آن شرایط چه كسى یا كسانى بوده‌ اند.
 
مسأله از هر جنبه كه نگریسته شود این امر محرز و قطعى است كه امام على (ع) در نظر كافه مسلمین از جمله اشخاص ممتاز و برجسته‌ اى بود كه از همان آغاز، نامزدى و شایستگى ایشان براى خلافت مطرح بوده است. اما چرا ایشان را در همان آغاز انتخاب نكردند، مسأله ‌اى است كه از لحاظ تاریخى قابل طرح و بحث است.
 
علت اصلى جریان سقیفه بنى ساعده و توافق بر انتخاب ابوبكر را باید در تعصبات قومى و قبیله ‌اى كه عامل و محرك اصلى و انگیزه پشت پرده بسیارى از جریانهاى سیاسى تاریخ اسلام بوده است جستجو كرد.
 
از شرح كوتاهى كه از واقعه سقیفه بنى ساعده در دست است برمى‌ آید كه از مدتها پیش رقابتى نهانى میان مهاجران و انصار در كار بوده است. مهاجران خود را از هر جهت بر انصار كه مردم مدینه بودند مقدم مى ‌دانستند، زیرا فضل تقدم در اسلام و خویشى نسبى با حضرت رسول(ص) را منحصر به خود مى ‌دانستند و خویشاوندى در نسب مهمترین عامل در مناسبات انسانى در میان قبایل است. انصار مدعى بودند كه پیغمبر(ص) و مهاجران را پناه داده‌ اند و اگر آنها اینكار را نمى ‌كردند معلوم نبود كه مردم مكه چه بر سر جامعه ضعیف و اقلیت ناتوان اسلامى مى ‌آورد. مذاكرات سقیفه این رقابتها و امیال درونى را آشكار مى ‌سازد.
 
اما به جز رقابت شدید میان انصار و مهاجران مكه، در میان هر یك از این دو گروه نیز رقابت شدید طایفگى و قبیله ‌اى وجود داشت. هنوز جراحات جنگهاى میان اوس و خزرج در مدینه پیش از هجرت حضرت رسول (ص) كاملا التیام نیافته بود و هر جا فرصتى پیش مى‌آمد اثر كینه‌ هاى قدیم ظاهر مى‌شد. رقابت میان طوایف مختلف قریش نیز همچنان برقرار بود و طوایف ضعیفتر قریش مانند تیم و عدى و فهر نفوذ و قدرت طوایف نیرومند بنى امیه و بنى هاشم و بنى مخزوم را برنمى ‌تافتند.
 
در این میان بزرگان قریش به جهت اقامت در مكه كه از مراكز مهم عربستان بود و به جهت تجارتهاى عمده با خارج عربستان و سفرهاى بازرگانى به خارج، شم سیاسى قویتر و اطلاعات و تجارب سیاسى بیشترى از افراد اوس و خزرج كه به كشاورزى مشغول بودند داشتند خود را براى حوادث سیاسى آینده بهتر آماده ساخته بودند.
 
سه تن از افراد قریش كه از قبایل ضعیفتر قریش ولى شخصیت‌هاى برجسته و ممتازى بودند و به واسطه همین شخصیت ممتاز خود نفوذ فراوانى در میان یاران حضرت رسول(ص) داشتند در این بازى قدرت برنده شدند: ابو بكر از طایفه تیم و عمر از بنى عدى و ابو عبیده جراح از طایفه فهر (از قریش ظواهر).
 
ما از لحاظ تاریخى از اتحاد این سه شخصیت خبر نداریم، اما داستان سقیفه از این اتحاد پرده برمى ‌دارد. این سه تن با مهارت و توانایى سیاسى خود توانستند از دو امر استفاده كنند: اولا از رقابت میان اوس و خزرج حداكثر استفاده را ببرند و ثانیا زمان را - به جهت غیبت امام على(ع) و عباس كه مشغول امر تغسیل و تجهیز و كفن و دفن پیكر رسول الله(ص) بودند - غنیمت شمارند زیرا استدلال عمده ابو بكر و عمر بر این پایه بود كه مهاجران چون خویشان و نزدیكان حضرت رسول(ص) هستند پس خلافت حق ایشان است.
 
اگر حضرت على(ع) در این مذاكرات حضور داشتند، فرد برجسته موضوع این استدلال ایشان بودند و نظرها پیش از آنكه متوجه ابو بكر و عمر شود متوجه امام على(ع) مى ‌شد كه هم سابقه فداكاریش در اسلام بیشتر بود و هم نزدیكترین فرد به رسول خدا(ص) بود. ابو بكر و عمر مسأله فداكارى در راه اسلام و خویشاوندى با حضرت رسول(ص) را پیش كشیدند و در آن مجلس همه متوجه خود ایشان گردیدند. مسأله خویشاوندى سببى و نسبت قبیله‌اى در نظام قبیله ‌اى اهمیتى شگرف دارد.
 
در میان مشاجره و بحث، ابوبكر گفت اینك عمر و ابو عبیده با هر كدام كه خواستید بیعت كنید. آن دو تن گفتند ما هرگز بر تو سبقت نمى‌ گیریم دست دراز كن تا بیعت كنیم! چون آن دو خواستند بیعت كنند، بشیر بن سعد خزرجى سبقت گرفت و بیعت كرد، زیرا مى‌ ترسید سعد بن عباده كه او نیز از خزرج بود به خلافت برسد.
 
بدین ترتیب رقابتهاى میان طایفه ‌اى و قبیله‌ اى كار خود را كرد و كسانى كه توانستند جریان حوادث را به نفع خود برگردانند به مقصود رسیدند.
 
این اتحاد سه‌ گانه نیرومند همچنان برقرار ماند. ابو بكر در حین وفات بى آنكه با كسى مشورت كند و یا بزرگان قریش را مدخلیتى دهد، وصیتى نوشت و عمر را به خلافت برگزید. عمر نیز به هنگام مرگ در حالى كه گریه مى‌كرد گفت اگر ابو عبیده جراح زنده بود این كار خلافت را به عهده او مى ‌گذاشتم!
 
قصه شورى
 
عمر پس از ضربه خوردن و احساس مرگ، امر خلافت را میان شش تن از اصحاب رسول خدا(ص) كه به قول خودش حضرت از ایشان راضى بود به شورى گذاشت و ابو طلحه انصارى را با پنجاه تن بر ایشان بگماشت و سه روز به ایشان مهلت داد تا یكى را از میان خود برگزینند و اگر پنج تن یكى را برگزیدند و ششمى رأى ایشان را نپذیرفت كشته شود و اگر چهار تن بر یكى اتفاق كردند و دو تن مخالفت كردند آن دو تن كشته شوند و اگر سه تن بر یكى و سه تن بر دیگرى اتفاق كردند عبد اللّه بن عمر یكى را از آن دو برگزیند و اگر به سخن او راضى نشوند آن سه تن كه در میانشان عبد الرحمن بن عوف باشد قولشان ترجیح دارد و اگر آن سه تن دیگر نپذیرفتند كشته شوند.
 
این تركیب و ترتیب به نحوى بود كه انتخاب عثمان را مسلّم مى‌ساخت و حضرت امیر(ع) از همان آغاز، این امر را پیش‌بینى كرده و آن را به عم خود عباس گفته بود زیرا عبد الرحمن بن عوف شوهر خواهر ناتنى عثمان بود و قطعا جانب او را مى‌گرفت و سعد بن ابى وقاص مانند عبد الرحمن از قبیله بنى زهره بود و در هر جانب كه عبد الرحمن بن عوف بود مى ‌ایستاد و چون عمر گفته بود كه عبد الرحمن در هر جانب كه باشد آراء آن جانب ترجیح دارد، یقین بود كه آراء این سه تن به نفع عثمان خواهد بود و حضرت به عباس گفته بود كه موافقت آن دو تن دیگر (یعنى طلحه و زبیر) براى او فایده ‌اى نخواهد داشت.
 
اكنون باید دید كه اگر عمر این شش تن را به یك چشم مى‌نگریست چرا رأى عبد الرحمن بن عوف را بر آراء دیگران ترجیح داده بود و چرا این مقام را به دیگران نداده بود.
 
پاسخ شاید این باشد كه او مى‌ دانست رقابت واقعى میان امام على (ع) و عثمان خواهد بود، پس امام على (ع) در یك سوى و عثمان در سوى دیگر واقع مى‌شوند و اگر طلحه در شورى شركت كند در جانب امام على (ع) نخواهد بود، زیرا طلحه از طایفه تیم بود كه ابو بكر از آن طایفه بود و امام على (ع) از همان آغاز خلافت را حق خود مى‌دانست و به همین جهت طایفه تیم، طایفه بنى هاشم را دوست نداشتند و نیز عبد الرحمن بن عوف در هر جانب كه باشد سعد بن ابى وقاص، هم قبیله او، با او خواهد بود و عبد الرحمن جانب خویشاوند خود را كه عثمان باشد رها نخواهد كرد. پس عمر با سیاست و تدبیر خود تركیب و ترتیب شورى را چنان كرد كه هم انتخاب عثمان قطعى باشد و هم به ظاهر مسئولیت خلافت عثمان و پیامدهاى آن را از خود سلب كند.
 
بدین ترتیب بار دیگر رعایت مصالح سیاسى و سیاست قبیله ‌اى و عشیره ‌اى، بر رعایت جانب حق غالب آمد و با این همه این عمل در زیر پوشش ظریف دین و حمایت از دین انجام گرفت.
 
خلافت امام على (ع) و ترجیح حق بر سیاست
 
عثمان در آخر سال بیست و سوم یا آغاز سال بیست و چهارم هجرى بر حسب ترتیبى كه عمر در شورى داده بود به خلافت رسید و پس از دوازده سال خلافت در ذى الحجه سال سى و پنجم هجرى به قتل رسید. داستان قتل او و علت شورش مردم بر او در كتب تاریخ مذكور است، آنچه مسلم است این كه امام على (ع) نه در قتل او شركت داشت و نه به این امر رضایت داشت. اما به محض اینكه به خلافت رسید، خون عثمان مسأله مهم سیاسى علیه او گردید.
 
ز آنجا كه در مدینه و اساسا در میان مسلمانان كسى شاخص‌تر و سزاوارتر از امام على (ع) براى خلافت نبود، به همین جهت مردم مدینه او را به خلافت برداشتند، ولى بسیارى از بزرگان مدینه او را دوست نمى‌داشتند و مى‌دانستند كه على پیش از آنكه اهل سیاست و بند و بست باشد اهل حق و احقاق حق است و قول حضرت رسول «أقضاكم علی» (على در داورى بر همه شما برترى دارد) درباره او صد در صد صادق است. به همین جهت بیشتر بزرگان و اشراف به هراس افتادند. این عده ایام عمر و سختگیریهاى مالى او را فراموش نكرده بودند و به اسراف و تبذیرهاى عثمان و دست و دل بازى او در بیت المال خو كرده بودند.
 
سخاوت و گشاده ‌دستى از صفات بارز امام على(ع) بود، اما در اموال شخصى خود، نه در اموال عمومى. او در اموال عمومى ممسك بود و به دقت در این اموال عدل و احكام اسلامى را رعایت مى‌كرد. این امر نمى‌ توانست مایه پسند خاطر كسانى باشد كه در زمان عثمان صدها هزار درهم و دینار بى‌استحقاق از او مى‌گرفتند و از این راه ثروتهاى بیكرانى اندوخته بودند. آنچه طلحه و زبیر و معاویه و عمرو بن عاص و دیگران مى‌خواستند، در حقیقت خونخواهى عثمان نبود. مردم كوفه و مصر از مدتها پیش زمزمه مخالفت با عمال عثمان و تعدى و تجاوز ایشان را به اموال عمومى سر داده بودند.
 
معاویه كه با حكومت چندین ساله خود در دمشق موقعیت مستحكمى به دست آورده بود و از مدتها پیش خود را براى رسیدن به خلافت از راه جلب قلوب با اموال و وعده‌ ها آماده مى‌ ساخت پیوسته از وضع عثمان و احوال مدینه به وسیله نمایندگان خود آگاهى داشت و مى‌ دانست كه شورشیان و ناراضیان از هر سو روى به مدینه نهاده ‌اند. او مى‌توانست به یارى خویشاوند خود عثمان بشتابد و او را نجات دهد.
 
طلحه و زبیر كه در مدینه بودند و نفوذ و اعتبار داشتند مى‌ توانستند، دست كم به زبان، مردم را به سكوت و آرامش دعوت كنند. ولى از هیچكدام كوچكترین حركتى در یارى عثمان و دفاع از او مشهود نگردید و فقط پس از قتل عثمان و در خلافت امام على (ع) فریاد برآوردند كه عثمان مظلوم كشته شده است و باید انتقام خون او را بگیریم.
 
پس آنچه این اشخاص را به مخالفت با امام على (ع) برانگیخت بیم و هراسى بود كه از خلافت و رفتار عادلانه او داشتند. امام على(ع) به جهت همین رفتار عادلانه و پیروى دقیق از حق از همان روز اول سیاست نرمش و انعطاف را كنار گذاشت و نخواست به مصلحت روز و با سیاست سازش، فكر مخالفان و رقیبان را چند روزى مشغول كند و پس از آنكه موقعیت را محكم ساخت بر ایشان بتازد.
 
مغیرة بن شعبه و عبد اللّه بن عباس این نصیحت را روزهاى نخست به او دادند و توصیه كردند كه دست به تركیب حكومت و عمال و كارداران عثمان نزند و به طلحه و زبیر و امثال ایشان شغلى واگذار كند تا به اصطلاح آبها از آسیا بیفتد و آنگاه هر آنچه دلش از عزل و نصب عمال مى‌خواهد انجام دهد. اما امام على(ع) در پاسخ ایشان گفت كه او هرگز معاویه و امثال او را بر مسلمانان و اموال ایشان مسلط نخواهد كرد، زیرا معاویه و امثال او، اهل دنیا و سیاست و نیرنگ هستند نه اهل دین و تقوا و عدل.
 
پس حكومت امام على(ع) حكومتى بود بر پایه عدل و تقوا و فضیلت و رعایت حق و ترجیح جانب مستمندان و ضعفا، نه بر پایه سیاست و رعایت مصالح دنیوى و به همین دلیل با طبع بیشتر بزرگان و اشراف عرب كه در پشت پرده حمایت از اسلام، حمایت از اموال و قبیله و قوم خود را مى‌دیدند، سازگار نبود و به همین دلیل دیرى نپایید و خلافت او اندكى بیش از پنج سال یا كمتر طول نكشید و در طول این مدت هم او را راحت نگذاشتند و او پیوسته با علمداران قدرت طلبى و مال اندوزى در كشمكش و نزاع بود.
 
جنگ جمل
 
طلحه و زبیر كه هر دو طمع در خلافت داشتند از بیعت با امام على(ع) ناراضى بودند و به بهانه عمره به مكه رفتند. عایشه كه از مخالفان سرسخت امام على (ع) بود در مكه بود و با آنكه در حیات عثمان حمایتى از او نكرده بود چون خبر خلافت امام على(ع) را شنید سخت ناراحت شد و فریاد برآورد كه عثمان مظلوم كشته شده است.
 
طلحه و زبیر در مكه محیط مناسبى براى خود یافتند و مخالفت عایشه را كه نفوذ زیادى در میان مسلمانان داشت مغتنم شمردند و خواستند در پناه او مخالفت با امام على (ع) را علنى سازند و خون عثمان را دستاویز كنند و پس از چیره شدن بر امام على(ع) امر خلافت را میان خود فیصله دهند.
 
آنها پس از مشورت تصمیم گرفتند كه به بصره روند و با تصرف بیت المال آنجا كه محل جمع و ذخیره قسمت مهمى از درآمد ایران بود و با تحریك و اغواى قبایل و اشراف عرب مقیم آنجا، نیروى عظیمى گرد آورند و امام على(ع) را از میان بردارند. پس عایشه را بر هودجى نشانده سوار شترى كردند و با عده ‌اى از مدینه راه افتاده به بصره رفتند.
 
در بصره عثمان بن حنیف كه نماینده امام على(ع) بود مانع ایشان شد و بعد آشتى گونه‌ اى میان ایشان حاصل گردید. اما شبى بر سر او ریختند و او را اسیر كردند و موى ریشش را كندند و مى‌ خواستند او را بكشند، اما چون برادرش سهل بن حنیف در مدینه بود ترسیدند كه او با یارى دیگر انصار به خونخواهى عثمان بن حنیف برخیزد و خویشان ایشان را در مدینه بكشد.
 
پس او را رها كردند و به سراغ بیت المال رفتند و هفتاد تن از خازنان و موكلان بیت المال را كشتند و اموال آن را تصرف كردند. پس از آن طلحه و زبیر بر سر امامت در نماز به نزاع برخاستند و سرانجام قرار بر آن شد كه یك روز پسر زبیر و یك روز پسر طلحه امامت كنند.
 
امام على(ع) با شنیدن این اخبار روى به بصره نهاد و چون به شهر رسید نخست كس فرستاد و ایشان را به صلح دعوت فرمود، ولى طلحه و زبیر نپذیرفتند. پس از آن شخصى را با قرآن بسوى ایشان فرستاد و به راه حق و پیروى از حكم الهى خواند، ولى این فرستاده را با تیر زدند و كشتند. پس به یاران خود فرمود كه آغاز به جنگ نكنند مگر آنكه آنان ابتدا حمله كنند.
 
چون حمله از جانب طلحه و زبیر آغاز شد حضرت به ناچار دستور قتال صادر فرمود. در این جنگ طلحه به تیرى كه از كمین گشاده شده بود كشته شد و زبیر از میدان جنگ بیرون رفت اما به دست شخصى به نام عمرو بن جرموز كشته شد. پس از جنگى كه در گرفت شكست بر سپاه بصره افتاد، اما عده ‌اى دور شتر عایشه را گرفتند و به سختى جنگیدند تا آنكه شتر از پاى درآمد و مدافعان آن پراكنده شدند و حضرت فرمود تا عایشه را با احترام در خانه ‌اى جاى دادند و مقدمات سفر او را به مدینه آماده كردند.
 
امام على(ع) بازماندگان سپاه بصره را امان داد كه از جمله عبد اللّه بن زبیر و مروان بن الحكم و فرزندان عثمان و دیگر بنى امیه بودند و فرمود كه به اموال ایشان دست نزنند و فقط اسلحه‌ شان را بگیرند.
 
جنگ صفین
 
جنگ جمل در روز پنجشنبه دهم جمادى الاولى سال ۳۶ ه. ق. اتفاق افتاد. پس از جنگ جمل امام على(ع) عبد اللّه بن عباس را بر بصره بگماشت و خود روى به كوفه نهاد و در دوازدهم رجب سال ۳۶ وارد كوفه شد و نامه ‌اى به معاویه نوشت و او را به اطاعت خود فراخواند. معاویه كه از سالها پیش طرح حكومت خود را ریخته و موقعیت خود را در شام استوار ساخته بود به بهانه اینكه عثمان مظلوم كشته شده است و او ولى خون عثمان است و مى‌خواهد قاتلان عثمان را كه دور و بر امام على(ع) هستند به قصاص برساند از اطاعت حضرت سر باز زد و بدینگونه امر میان امام على (ع) و معاویه به جنگ منتهى شد. معاویه براى اینكه از پشت سر خود مطمئن باشد با امپراطور بیزانس آشتى كرد و این آشتى را با پرداخت مبلغى به او تأمین نمود.
 
امام على(ع) در پنجم شوال سال ۳۶ از كوفه خارج شد و روى به شام نهاد. سپاه او را در این سفر نود هزار تن گفته‌ اند. او از كوفه از راه مداین به انبار رفت و از آنجا به رقه در كنار رود فرات رسید و فرمود تا پلى بر روى رود فرات بستند و از روى آن گذشتند و به بلاد شام رسیدند. معاویه نیز با لشكریان خود كه در حدود هشتاد و پنج هزار تن بودند به حركت درآمد و به صفین واقع در كنار فرات رسید و محلى را كه براى ورود به آب و برداشتن آب براى چهارپایان بود اشغال كرد و سپاهیان امام على(ع) را از آب باز داشت.
 
سپاهیان امام على(ع) به فرموده او لشكریان معاویه را از كنار آب دور كردند اما فرمود تا مانع ایشان از آب نشوند. چون ماه ذى الحجه بود و جنگ در آن ماه و ماه محرم در شرع اسلام ممنوع و حرام است هر دو طرف موافقت كردند كه تا آخر محرم سال ۳۷ جنگ نكنند.
 
پس از انقضاى محرم جنگ سختى درگرفت كه روزها طول كشید و در آن عده ‌اى از بزرگان طرفین كشته شدند. مشهورترین شخصى كه از سپاه امام على (ع) به شهادت رسید عمار یاسر بود كه از بزرگان اصحاب حضرت رسول (ص) نیز بود. قتل او سبب وهنى براى معاویه گردید، زیرا مشهور بود كه حضرت رسول (ص) درباره عمار فرموده بود: تقتلك الفئة الباغیة (ترا گروهى سركش و ستمكار خواهند كشت). ولى معاویه با تدبیر و زرنگى از نادانى و اطاعت كوركورانه سپاهیان خود استفاده كرد و گفت او را ما نكشتیم بلكه آن كسى كشت كه او را به جنگ ما آورد. و امام على (ع) پاسخ داد: پس حمزه را نیز پیامبر (ص) كشته چون او حمزه را به میدان نبرد آورده بود.
 
پس از چند روز جنگهاى سخت و خونین كه نزدیك بود شكست را نصیب سپاه معاویه سازد، معاویه با ابتكار عمرو بن عاص تدبیرى اندیشید و تفرقه و نفاق در میان سپاهیان امام على (ع) افكند. او گفت تا قرآنها بر بالاى نیزه كردند و یاران امام على (ع) را به پیروى از قرآن و حَكَم قرار دادن آن خواندند. این تدبیر سخت مؤثر افتاد و عده ‌اى از اصحاب حضرت امیر (ع) كه در رأس ایشان اشعث بن قیس كندى بود آن حضرت را ناگزیر به ترك مخاصمه و آغاز مذاكره ساختند.
 
علت اتحاد و یكپارچگى سپاه معاویه و پراكندگى و اختلاف سپاه امام على (ع) را باید در این نكته دانست كه سپاهیان معاویه سالیان دراز از مدینه و مراكز سیاسى و محل اجتماع اصحاب رسول خدا (ص) دور بودند و براى خود سردار و رهبرى جز معاویه نمى‌شناختند. معاویه با بذل و بخشش و با شكیبایى كه خاص او و خلق ذاتى او بود توانسته بود در میان سپاهیان خود رهبرى بلامنازع شناخته شود.
 
شام یكى از مراكز بزرگ تجمع سپاهیان اسلام بود، زیرا در برابر دولت بیزانس قرار داشت و خلفا ناگزیر بودند كه در شام براى دفاع در برابر آن همواره نیروى مهم و ورزیده داشته باشند. اما شهرهاى كوفه و بصره كه به مركز خلافت اسلامى یعنى مدینه نزدیك بودند در زمان عمر و عثمان محل اقامت اصحاب بزرگ حضرت رسول (ص) بودند و این اصحاب مرجع خاص و عام و مورد احترام بودند.
 
بنابر این در این دو شهر اشخاص گوناگون با آرا و عقاید و سلیقه ‌هاى مختلف وجود داشتند كه هر یك خود را از دیگرى كمتر نمى‌دید و مدعى بود كه احكام اسلام را بهتر مى ‌داند و به اصطلاح خود را مجتهد و صاحب رأى و نظر مى‌ شناخت.
 
اگر چه شخصیت ممتاز امام على(ع) بالاتر از ایشان بود و این افراد موقتا تحت راهبرى ایشان درآمده بودند، اما این اتحاد و اتفاق ظاهرى، شكننده بود و با اندك تحریك و دسیسه‌ اى مى‌ توانست بر هم بخورد.
 
معاویه این را مى‌دانست و عزم ایشان را در همراهى با امام على (ع) با تطمیع و وعده ‌هاى دنیوى و هدایاى مالى سست كرده بود و به همین جهت توانست با طرحى ماهرانه در بحبوحه جنگ نیت خود را عملى سازد. چون قرآنها بر سر نیزه رفت، عده زیادى حضرت را وادار به ترك مخاصمه كردند و قرار شد كه حضرت على (ع) و معاویه هر كدام یك تن را براى حكمیت و حل و فصل نزاع برگزینند.
 
آنكه از سوى معاویه انتخاب شد از داهیان روزگار بود. او عمرو بن عاص بن وائل سهمى، از بزرگان قریش و هوش و درایت و فتنه ‌انگیزى او معروف بود و بلند كردن قرآنها نیز به تدبیر او انجام شد. اما امام على (ع) را در انتخاب نماینده آزاد نگذاشتند. او مى‌خواست عبد اللّه بن عباس را كه به بصیرت و هوشیارى و دانایى معروف بود نماینده خود و حكم از سوى خود معرفى كند، ولى اطرافیان خودش مانع شدند. حضرت، مالك اشتر را كه از یاران وفادار و پایدار خود بود پیشنهاد كرد، ولى او را نیز نپذیرفتند و گفتند فقط ابو موسى اشعرى مى‌تواند نماینده ما باشد.
 
ابو موسى اشعرى بر خلاف عمرو بن عاص، كه در جانب معاویه و مشاور او بود، در جنگ بیطرفى گزیده و به جانبى رفته بود. او به هنگام رسیدن حضرت امیر (ع) به خلافت والى كوفه بود و مى‌دانست كه حضرت او را در كوفه نخواهد گذاشت و به همین جهت مردم را از رفتن به جانب ایشان منع مى‌كرد. در ایام حكومت او در بصره و كوفه، رأى و تدبیر و كفایتى از او ظاهر نشده بود و مردى سست و ضعیف بود.
 
اما بودن او از اصحاب حضرت رسول (ص) احترامى براى او جلب كرده بود و چون بیشتر سپاهیان حضرت از قبایل یمانى و قحطانى بودند سران سپاه مى‌خواستند او را نماینده خود سازند، زیرا «اشعر» قبیله ابو موسى نیز از قبایل یمانى و قحطانى بود.
 
سرانجام حضرت بر خلاف میل خود مجبور شد كه او را به نمایندگى خویش در حكمیت برگزیند. نامه‌ اى درباره حكمیت و تعیین حكمین به امضا رسید و قرار شد كه حكمین در ماه رمضان آن سال در موضعى میان كوفه و شام ملاقات كنند. داستان حكمین و ملاقات ایشان در دومة الجندل واقع در «اذرح» معروف و در كتب تاریخ مذكور است.
 
در این حكمیت عمرو بن عاص آشكارا نیرنگ ساخت و بدون در نظر گرفتن موافقت نامه حكمیت و احكام دین اسلام ابو موسى اشعرى را بفریفت و او را وادار كرد كه ابتدا سخن بگوید و على و معاویه هر دو را از خلافت خلع كند. آنگاه خود آغاز سخن كرد و گفت دیدید كه این شخص از طرف خود امام على (ع) را از خلافت خلع كرد. من نیز او را خلع مى‌كنم و معاویه را به خلافت برمى‌دارم.
 
این رفتار عمرو بن عاص چنانكه گفتیم بر خلاف نص موافقت نامه درباره حكمیت بود، زیرا در آنجا نوشته شده بود كه «ما وجد الحكمان فی كتاب اللّه عز و جل عملا به و ما لم یجدا فی كتاب اللّه فالسنة العادلة الجامعة غیر المفرقة...» (طبرى، ۳۳۳۶/۱) .
 
اگر موافقت هر دو بر كتاب خدا و سنت عادله شرط شده بود، آن كدام آیه قرآنى و یا سنت عادله نبوى بود كه حكم به خلافت معاویه و نصب آن از جانب عمرو بن عاص مى‌كرد؟ این عمل عمرو بن عاص نشان داد كه دیگر در میان مسلمانان، دوران پیروى از حق و حقیقت سپرى شده است و نیرنگ و خدعه جاى دین و وجدان را گرفته است و سیاست معاویه در وصول به قدرت از راه نیرنگ و فریب سیاست امام على (ع) را در سپردن راه حق و حقیقت به عقب زده است.
 
سیاست امام على (ع) و سیاست معاویه
 
جاحظ یكى از بزرگان معتزله است و كتابى درباره «عثمانیه» و ترجیح و طرفدارى از ایشان نوشته است كه معروف است. اما او با همه طرفدارى از عثمان مطالبى درباره سیاست امام على(ع) و سیاست معاویه نوشته است كه ابن ابى الحدید قسمتى از آن را در جلد دهم شرح نهج البلاغه (ص ۲۳۸ به بعد) آورده است. در اینجا مختصرى از مقایسه‌اى را كه او میان سیاست امام على (ع) و سیاست معاویه كرده است نقل مى‌ كنیم:
 
«بعضى از مدعیان عقل و تمییز مى‌پندارند كه معاویه ژرف‌ اندیش ‌تر و درست فكرتر و باریك ‌بین‌ تر از امام على(ع) بوده است، ولى چنین نیست. امام على(ع) در جنگها رفتارى جز عمل به كتاب و سنت نداشت اما معاویه بر خلاف آن رفتار مى‌كرد و هر گونه نیرنگى را از حلال و حرام در جنگ بكار مى‌برد. على(ع) مى‌گفت در پیكار با دشمن شما پیشگام مباشید تا آنكه او آغاز به جنگ كند. در جنگ به دنبال فراریان مروید و زخمیان را مكشید و درهاى بسته را مگشایید. اگر كسى در تدبیر به آنچه در كتاب خدا و سنت رسول (ص) آمده است بسنده كند خود را از تدبیر زیادى باز داشته است. على به جهت ورع و پرهیزگاریش جز از عمل و قول به چیزى كه رضاى خداوند در آن است ممنوع بود و به آنچه اهل نیرنگ و زرنگى دست مى‌زنند دست نمى‌زد».
 
پس سیاست معاویه سیاستى دنیوى بود كه بر پایه رسیدن به قدرت و ترجیح باطل بر حق و رعایت نكردن كتاب خدا و سنت رسول (ص) در مواردى كه با اراده و خواست او مخالف باشد قرار داشت. این سیاست مخصوص پیشبرد مقاصد و اغراض شخصى است و به توفیق هم مى‌انجامد، همچنانكه معاویه موفق شد. اما سیاست امام على (ع) سیاست الهى بود، بر پایه پیروى از محض حقیقت و كتاب خدا و سنت رسول (ص) و این در صورتى مى‌توانست موفق باشد كه اطرافیان و بزرگانى كه با او بیعت كرده بودند نیز از این سیاست پیروى كنند و نظر او را بى چون و چرا بپذیرند. اما چنین نشد و هوا و هوس یاران او و ضعف و سستى ایمانشان، با لجام گسیختگى معاویه در دین و اتفاق و اتحاد اصحاب او توأم گردید و دست امام على(ع) را در اجراى حق بست.
 
ظهور خوارج
 
خوارج كسانى بودند كه بر امام على (ع) به جهت موافقت او با تعیین حكم مخالفت كردند و گفتند خلافت على پس از بیعت مردم بااو امرى الهى بود و او حق نداشت در این كار تن به حكمیت بدهد. شعار معروف ایشان «لا حكم إلا لله» بیانگر این مقصود بود. این شعار بنا به قول حضرت امیر (ع) سخن حقى بود كه از آن امر باطلى را در نظر داشتند. لا حكم إلا لله یعنى وضع احكام شرعى امرى الهى است و هیچ بشرى حق وضع حكم مستقل جداگانه‌اى به عنوان حكم شرعى ندارد. اما حكمیت در موارد اختلاف و مخصوصا در جنگ امر دیگرى است.
 
حضرت در پاسخ احتجاج خوارج فرمود: ما بر حكمین شرط كردیم كه مطابق قرآن و احكام او رفتار كنند «شرطت علیهم أن یحییا ما أحیا القرآن و یمیتا ما أمات القرآن». پس اعتراض خوارج كاملا بى مورد بود و آنان تحت تأثیر این شعار فریبنده قرار گرفتند و چون مردمى جاهل و متعصب بودند كوركورانه آن را مستند خود قرار دادند. تعصب و جهل آنان به مرتبه ‌اى بود كه در سرتاسر اعتراضات و مخالفتها و جنگهاى ایشان هیچ استدلال معقول بر نظریه و اقدام خود به جز همین شعار از ایشان دیده و شنیده نشد.
 
آنها در اعتراض خود به امام على (ع) نه به آیه‌ اى استدلال كردند و نه به حدیثى و نه دلیل عقلى آوردند بلكه در برابر هر استدلالى از طرف مقابل در آنجا كه وا مى ‌ماندند فریاد برمى ‌آوردند لا حكم إلا لله و این جمله ظاهر فریب كه اصل آن از قرآن است (إن الحكم إلا لله) و معنى و مورد آن چیز دیگرى است، دستاویز این طایفه گردید.
 
در اینجا باید به فرقى كه میان سپاه شام و سپاه كوفه از لحاظ انگیزه‌ ها و دواعى روحى و نفسانى وجود داشت اشاره كرد. سپاه شام چنانكه اشاره شد از مراكزى كه در آن اصحاب رسول خدا(ص) و تابعین به بیان احكام الهى اشتغال داشتند بدور بودند. در میان سپاه شام افراد برجسته ‌اى از اصحاب یا تابعین وجود نداشتند و اگر هم چند تن صحابى در میان ایشان دیده مى‌ شد كسانى نبودند كه احساسات دینى عمیق داشته باشند.
 
آنان فقط سپاهى بودند و با جیره و مواجب سرشارى كه معاویه به ایشان مى‌داد آماده بودند كه با هر كسى، و لو على بن ابى طالب(ع) بجنگند. در ایشان درد و تعصب دینى مشهود نبود و اگر تعصب شدیدى وجود داشت همان عصبیت طایفه ‌اى و قبیله ‌اى بود. بر خلاف مردم عراق یا كوفه و بصره كه خود را صاحب بصیرت در دین مى‌دانستند و مى‌پنداشتند كه اقداماتشان اساس و پایه ‌اى دینى دارد. اما این بصیرتِ ادعایى سطحى بود، زیرا خوارج با شعارى كه از معنى آن خبر نداشتند از عقیده خود برگشتند و عده زیادى از دیگران هم در جریانهاى سیاسى بعدى ثابت كردند كه زر و زور را بر دین و حق ترجیح مى‌دهند. رفتار بعدى آنها با امام على (ع) و فرزندانش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) شاهد این مدعا است.
 
خلاصه آنكه عده ‌اى از كسانى كه تحت تأثیر این شعار بودند دور هم جمع شدند و عبد اللّه بن وهب راسبى را بر خود امیر ساختند و قرار بر آن نهادند كه از كوفه بیرون روند و در كنار پل نهروان جمع شوند و به طرفداران خود در بصره بنویسند تا ایشان نیز به آنها در محل مذكور بپیوندند. عده كسانى را كه در نهروان جمع شدند و با حضرت امیر (ع) جنگیدند چهار هزار نفر گفته‌ اند.
 
در این هنگام امام على(ع) در نخیله لشكر زده بود و عازم جنگ مجدد با معاویه بود كه اخبار موحشى از اعمال فجیع خوارج به ایشان رسید از جمله اینكه آنها عبد الله بن خباب را كه مردى بى ‌آزار بود به جرم طرفدارى از امام على(ع) كشته بودند و به این اكتفا نكرده زن آبستن او را نیز به قتل رسانده بودند. اطرافیان امام على (ع) از او خواستند كه نخست به دفع ایشان بپردازد.
 
حضرت روى به ایشان نهاد و نخست قیس بن سعد بن عباده و ابو ایوب انصارى را براى پند و اندرز به سوى ایشان فرستاد ولى سودى نكرد. پس از رسیدن خوارج حضرت یك بار دیگر خواست ایشان را از راه مذاكره بر سر عقل و هدایت آورد و با عبد اللّه بن الكواء كه یكى از بزرگان ایشان بود محاجه ‌اى كرد كه تفصیل آن در كتب تاریخ مذكور است. عبد اللّه بن الكواء در این محاجه مغلوب شد ولى تسلیم حق نگردید. حضرت ناچار به جنگ با ایشان شدند و در این جنگ همه ایشان به جز عده معدودى كشته شدند. پس از آن حضرت امیر مى‌خواست كه به جنگ معاویه برود ولى یاران او به بهانه خستگى موافقت نكردند و به كوفه بازگشتند. واقعه نهروان در سال سى و هشتم هجرى اتفاق افتاد.
 
شهادت
 
امام على(ع) به جمع سپاه مشغول شد، ولى معاویه، او و اطرافیان او را آرام نمى ‌گذاشت و دسته ‌هایى براى غارت و ارعاب مردم عراق به اطراف كوفه مى‌فرستاد. حملات این دسته‌ ها كه در تاریخ بنام «الغارات» معروف شده است چنان مؤثر بود كه روزى امام على (ع) از غایت دلتنگى فرمود: «إن هی إلا الكوفة أقبضها و أبسطها» (دیگر چیزى جز كوفه براى من باقى نمانده است كه آن را مى‌گیرم و رها مى‌كنم، یا مى‌نوردم و پهن مى‌ كنم). خوارج نیز كه زخم خورده بودند به تبلیغات خود بر ضد حضرت در نهان ادامه مى‌دادند و این تبلیغات و كینه ‌جویى ‌ها سرانجام به توطئه ‌اى منتهى شد كه موجب شهادت آن حضرت گردید.
 
بنا بر روایات موجود چند ماه پس از واقعه نهروان سه تن از بزرگان خوارج با هم قرار گذاشتند كه امام على(ع) و معاویه و عبد اللّه بن عاص را یك شب بكشند. آنكه قتل امام على(ع) را به عهده گرفته بود عبد الرحمن بن ملجم مرادى بود. او به كوفه آمد و در آنجا زنى را به نام قطام از قبیله تیم الرباب كه پدر و برادرش در واقعه نهروان كشته شده بودند ملاقات كرد. چون زنى زیبا بود ابن ملجم از او خواستگارى كرد و او مهر خود را یك بنده و یك كنیز و سه هزار درهم و كشتن امام على(ع) تعیین كرد.
 
ابن ملجم كه خود براى این كار آمده بود پذیرفت و دو تن دیگر به نام وردان و شبیب بن بجره با او همدست شدند و در شب نوزدهم رمضان سال ۴۰ ه. ق هنگام نماز بر آن حضرت حمله كردند و ابن ملجم با شمشیر بر فرق ایشان زد. این شمشیر كه آلوده به سم بود كار خود را كرد و آن حضرت پس از دو روز بر اثر زخم آن به شهادت رسید. شهادت ایشان روز بیست و یكم ماه رمضان بود. آن حضرت وصیت فرموده بود كه قاتل او را بیش از یك ضربت نزنند و او را مثله نكنند و در مدتى كه زنده است از همان غذایى كه خودشان مى‌خورند، به او بدهند. قبر آن حضرت را در ابتدا از ترس مخالفان مخفى داشتند و جز خواص ایشان از آن محل كسى آگاه نبود و این قبر همان است كه در نجف در محلى به نام غرى است و اكنون زیارتگاه مسلمانان و مطاف شیعیان جهان است.
 
شخصیت و صفات
 
هر كه در تاریخ اسلام مطالعه كند و تاریخ نحله ‌ها و فرقه ‌هاى مختلف اسلام را از نظر بگذراند و در مباحثات كلامى مسلمانان مخصوصا در مسأله مهم امامت بررسى نماید و كتب و رسائل متعدد و مشاجرات و مناقشات دینى و مذهبى را بخواند، بى هیچ تأملى درخواهد یافت كه هیچ شخصیتى در عالم اسلام به اندازه على بن ابى ‌طالب (ع) مورد محبت و یا بغض واقع نشده است و هیچكس به اندازه او دشمنان سرسخت و محبان و مخلصان ثابت قدم و فداكار نداشته است.
 
چه جانها كه در راه محبت او نثار شده است و چه جنگها كه میان مخالفان و موافقان او در گرفته است. سالیان دراز بر بالاى منابر مسلمانان در خطبه‌ هاى نماز رسم بوده است كه او را سب و لعن كنند و بر عكس قرنها بر بالاى منابر ذكر فضایل او و خاندانش رفته است و بر دشمنان و مبغضان او لعن و نفرین فرستاده شده است. قومى او را به درجه الوهیت بالا برده ‌اند و قوم دیگر از او و پیروان او تبرى جسته ‌اند.
 
این خود مى‌تواند دلیل این مدعا باشد كه او پس از حضرت رسول(ص) بزرگترین و پر اهمیت‌ترین شخصیت عالم اسلام است و گر نه این همه هیاهو و غوغا براى چه كسى مى‌ توانست باشد؟ ى گفته است: «آن اندازه از فضایل كه درباره على (از حضرت رسول ص) روایت شده است درباره هیچیك از اصحاب روایت نشده است.»
 
امام على(ع) كسى است كه هرگز بت نپرستید و نخستین مسلمان و نخستین نمازگزار بود. از سوى پیغمبر (ص) به مقام ولایت و وصایت و خلافت برگزیده شد. پسر خوانده و پرورش یافته و تعلیم گرفته پیغمبر(ص) بود. داماد و پدر فرزندان و سپهسالار و علمدار و محرم اسرار و دبیر رسائل و مشاور و مأمور ویژه رسول الله (ص) بود.
 
صاحب شریعت او را برادر خود و سید عرب و سید مسلمین و امیر مؤمنین و قاتل ناكثین و مارقین و قاسطین و یعسوب دین و خانه علم و دروازه شهر علم و خزانه علم و صدیق و فاروق و عبقرى و ولى اللّه و ید اللّه و حجة اللّه و بهترین انسانها و دادگرترین داوران معرفى نمود. خلیل بن احمد فراهیدى در مقایسه امام على(ع) با سایر صحابه گفته است «اسلامش بر همه مقدم و عملش از همه بیشتر و شرفش از همه والاتر و زهدش از همه بالاتر و شوقش به جهاد از همه افزونتر بود... دوستانش از ترس و دشمنانش از بغض و حسد فضایل او را كتمان كردند و با این همه شرق و غرب عالم پر از فضایل اوست».
 
در فضیلت على بن ابى طالب(ع) گفته ‌اند كه آیات بسیارى در شأن ایشان نازل گردیده است از آن جمله روایتى است مربوط به عبد اللّه بن عباس كه گفته است سیصد آیه از قرآن مجید در شأن امام على(ع) مى‌ باشد.
 
علاوه بر این، فضایل و مناقب آن حضرت بطور كلى بر دو دسته است: دسته اول احادیث و روایاتى است كه از حضرت رسول(ص) درباره ایشان نقل شده است و در نظر محدثان و اهل سنت فضیلت یك صحابى به همین معنى است كه حدیثى از رسول خدا(ص) درباره او نقل شده باشد. درباره فضایل امام على(ع) به این معنى اهل سنت و حدیث كتابهاى بسیارى تألیف كرده ‌اند.
 
معروفترین حدیثى كه در فضیلت آن حضرت نقل شده است حدیث بسیار مشهور غدیر خم است كه باید آن را یكى از نصوص بر خلافت و وصایت آن حضرت شمرد. این حدیث شریف از صدر اسلام تا كنون الهام بخش شیعیان و محور افكار و ادبیات و حماسه و شعر و هنر ایشان است.
 
حدیث مشهور دیگرى نیز هست كه در قصه تبوك به آن اشاره شد و به موجب آن رسول خدا(ص) به امام على(ع) فرمود: «أنت منی بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبی بعدی». نیز حدیث مشهور مؤاخات و برادرخوانى است كه حضرت رسول (ص) در اوایل ورود به مدینه میان اصحاب خود از مهاجر و انصار برادرى برقرار كرد و هر یك از ایشان را با یكى دیگر برادر خواند و خود را برادر امام على (ع) قرار داد و این امر در نظر هر مسلمان بالاترین شرف و فضیلت است. قصه مؤاخات در بیشتر كتب حدیث و سیره مذكور است، از جمله ابن هشام (۱۵۰/۲) و ابن سعد. (۳، ق ۱۴/۱)
 
از روایات عمده حدیثى است كه بخارى در صحیح در باب مناقب على بن ابیطالب آورده است و آن اینكه رسول خدا (ص) به امام على (ع) فرمود: «أنت منی و أنا منك» و نیز حدیث اعطاى لواء در روز خیبر كه پیش از این مذكور شد. در اینجا باید گفت كه بخارى در صحیح در باب مناقب على بن ابیطالب (ع) این حدیث را نقل كرده است اما مقدمه آن را - كه رسول خدا (ص) ابتدا به ابو بكر و بعد به عمر آن لوا را داد و آن دو كارى از پیش نبردند و بعد آن جمله را بیان فرمود و فرداى آن روز لوا را به امام على (ع) داد - نقل نكرده است. پیداست كه جمله تأكیدیه «لأعطین الرایة غدا... » بدون مقدمه و ابتدا به ساكن نمى‌تواند باشد و این مقدمه همان است كه مذكور شد.
 
در فضایل صفاتش احادیث فراوان دیگرى از فریقین نقل شده است كه مشهورترین آنها عبارتند از: حدیث بدء الدعوة یا حدیث دار، حدیث سبق اسلام، حدیث سبق صلاة، حدیث بت شكنى، حدیث طیر، حدیث عایشه، حدیث ام سلمه، حدیث دروازه شهر علم و حدیث خندق.
 
دسته دوم از فضایل و مناقب آن حضرت فضایل نفسانى و معنوى ایشان است كه در سرتاسر زندگانى ایشان معروف و مشهود بود و این صفات و خصال چنان برجسته و نمایان بود كه كسانى حتى در ایام حیات ایشان از جاده صواب منحرف شده و مقام ایشان را تا درجه خدایى بالا برده‌اند.
 
درباره سخاوت و ایثار آن حضرت داستانها گفته ‌اند. از صفات بارز ایشان شجاعت است كه در اشاره به غزوات حضرت رسول(ص) مختصرى از آن گفته آمد. اخبار شجاعت فوق بشرى و مهارت سربازى و قدرت فرماندهى و اعجاز ذوالفقار در تحكیم اساس اسلام شهرت جهانى دارد. نظارت سیاسى و نظامى و ادارى و اقتصادى و اجتماعى و اهتمامى كه به نشر علم و ادب و آموزش و پرورش جوانان داشت و نیز احاطه وى به همه علوم او را بزرگترین و دانشمندترین و دادگرترین زمامدار تاریخ معرفى نمود.
 
امام على(ع) بنیانگذار علم نحو بود و بدین طریق زبان عربى را از سقوط حفظ كرد و آنرا به صورت زبان بین المللى اسلام درآورد. بعلاوه، كلام او نمونه اعلاى فصاحت و درس بلاغت است. سخن شناسان كلام آن حضرت را فروتر از كلام الهى اما برتر از كلام انسانى تعریف كرده ‌اند. در قوت استدلال و آرایش كلام و ترسل و رسایى و ایجاز و جامعیت و پند و موعظه نظیر نداشت و در هر باب كه زبان مى‌گشود آنرا به كمال مى‌رسانید.
 
براى تماشاى اعجاز بیان على باید به نهج البلاغه رجوع كرد و خطبه ‌هاى او را در خلقت عالم و مقام رسول اللّه و عترت او و دفاع از حقوق خود و تشویق به جهاد و نامه‌هاى او را به معاویه و وصفى را كه از طاوس و خفاش و دنیا و خانه شریح قاضى و احوال مؤمنان و منافقان نموده مطالعه نمود. مخصوصا باید دستور العملهاى امام على(ع) را به مالك اشتر و محمد بن ابى بكر-استانداران مصر- و رهنمودهاى او را براى فرمانداران و عاملان و مأموران خراج و قاضیان و سپاهیان و سایر مأموران دولت كه در نهج البلاغه مندرج است خواند تا تفاوت كلام على با دیگران معلوم شود و بدانند كه چرا رسول اللّه (ص) او را ولى اللّه و امیر المؤمنین معرفى كرد.
 
امام على(ع) نه تنها قهرمان میدان جنگ و سیاست و روحانیت بود، بلكه در مقام «انسان كامل» بالاتر از هر افسانه و گمان قرار داشت. او دنیا را با همه عشوه‌ ها و ترفندهایش شكست داد و مرگ را تحقیر كرد. او اسوه حسنه ایمان و اهرم اعلاى كلمه حق بود. سلسله‌هاى عرفان و اخوت و فتوت اسلامى به او مى‌پیوندند و درویشان و زحمتكشان مسلمان او را سرمشق و تكیه ‌گاه خود مى‌شناسند. هر جوان مسلمان كه پاى به ورزشگاه مى‌نهد، یا هر سرباز جهادگر كه در راه شرف و عقیده جانبازى مى‌كند نام امام على (ع) را بر زبان مى‌آورد.
 
ابن ابى الحدید گفته است نسبت علم كلام از راه اشاعره و معتزله به واصل بن عطا مى‌رسد و واصل شاگرد ابو هاشم عبد اللّه بن محمد بن حنفیه بود و ابوهاشم این علم را از پدرش محمد بن حنفیه و او از پدرش على فرا گرفته است. (مقدمه شرح نهج البلاغه)
 
ما این مطلب را به این ترتیب درست نمى‌ دانیم و این مقام را براى بحث در این مطلب مناسب نمى‌یابیم. ولى مدعاى ابن ابى الحدید را از راه دیگرى به اینگونه تصحیح مى‌كنیم كه نخستین كسى كه بر بالاى منبر و در خطبات فصیح و بلیغ خود مسائل توحید بارى و صفات او را پیش كشید امام على(ع) بود و این مسائل است كه یكى از اسباب برانگیخته شدن اذهان جستجوگر و پایه‌اى براى ظهور مسائل و مباحث كلامى گردید.
 
ابن ابى الحدید نظیر این معنى را در فقه نیز به حضرت امیر(ع) نسبت مى‌دهد و آنچه به قطعیت مى‌توان گفت این است كه حضرت نخستین كسى است كه راه استدلال در احكام فقهى را به مردم نشان داد. مثلا هنگامى كه عثمان مى‌خواست زنى را كه پس از شش ماه ازدواج بچه‌اى به دنیا آورده بود حد بزند یا رجم كند، على(ع) مانع شد و به آیه «و حمله و فصاله ثلاثون شهرا» استدلال كرد.
 
وجه استدلال این است كه خداوند مجموع مدت حمل و مدت شیرخوارگى انسان را سى ماه فرموده است و این را باید به حداقل معنى كرد زیرا دوران شیرخوارگى ۲ سال یا بیست و چهار ماه است و این به دلیل آیه قرآن است «و الوالدات یرضعن أولادهن حولین كاملین» (بقره، ۲۳۳) پس مى‌ماند شش ماه كه حداقل حمل است. نظیر این استدلال فقهى تا آنوقت از كسى دیده نشده بود.
 
احكامى كه آن حضرت در زمان عمر درباره بعضى از مسائل بیان فرموده است معروف است و به همین جهت است كه عمر گفته بود «لا یفتین أحد فى المجلس و علی حاضر» (كسى در مجلسى كه على حاضر باشد فتوا ندهد) اما اینكه ابن ابى الحدید (۱۸/۱) مى‌خواهد فقه اهل سنت را از راه ابو حنیفه به حضرت صادق (ع) و از آن طریق به حضرت على(ع) برساند در كلیت و اطلاق آن درست نیست. زیرا اگر چه ابو حنیفه از حضرت صادق(ع) فقه فرا گرفته است اما فقه او و فتواهاى او مورد تأیید آن حضرت نبود و مخصوصا در مسأله قیاس و رأى، فقه شیعه مباینت آشكارى با فقه ابو حنیفه دارد. اما فقه شیعه كه منبع اصلى آن ائمه اطهار(ع) است بى‌شك مأخوذ از حضرت امیر (ع) است.
 
حضرت على (ع) در دوران خلافت كوتاه خود مظهر كامل عدالت و بى‌ طرفى در امر قضا بود. در سیره او آورده ‌اند كه اگر چیزى مى‌ خواست بخرد نخست از فروشنده مى‌ پرسید كه آیا او را مى‌ شناسد یا نه و اگر مى‌ دید كه او را مى‌ شناسد از او چیزى نمى‌ خرید مبادا جانب او را رعایت كند. او همه عرب و عجم را در صورت مسلمان بودن به یك چشم مى‌ نگریست و تعصب قومى و قبیله ‌اى نداشت. به همین جهت مردم عادى كوفه یعنى كسانى كه از غیر عرب و اهل كار و پیشه و تجارت بودند او را دوست داشتند، بر خلاف بیشتر اشراف عرب كه به جهت همین امر در باطن چندان از او دلخوش نبودند و یكى از دلایل سستى ایشان در نصرت و حمایت از آن حضرت شاید همین امر بود.
 
درباره بیت المال بسیار سختگیر بود، رفتار او با دخترش زینب و برادرش عقیل معروف است. خلیفه پیش از او یعنى عثمان روش اشراف منشى داشت و قوم و قبیله خود را در درجه اول از هر حیث بر دیگران ترجیح مى‌ داد. همین روش تعصب نژادى بود كه معاویه و خلفاى بنى امیه پس از او بسختى و شدت دنبال كردند و همه اقوام مغلوب غیر عرب را «موالى» و بندگان خود خواندند. كسى كه از متن اشرافیت عربى و از برگزیده‌ ترین طوایف قریش باشد و در عین حال همه انسانها را از دیدگاه اسلام به یك چشم بنگرد كسى است كه شخصیتى والاتر و برتر از حدود نژادى و جغرافیایى خود دارد و در این شكى نتواند بود.
 
امام على(ع) در دوران شصت و نه ماهه خلافت خود در اجراى دقیق احكام اسلام و حفظ حقوق مسلمانان لحظه‌ اى نیاسود و در این راه از بذل جان نیز مضایقه نكرد. در شهر كوفه پیوسته در بین مردم و در دسترس همه بود. دفتر كار و محل ملاقاتها و بطور كلى مركز همه فعالیتهاى سیاسى و اجتماعى او مسجد كوفه بود. در بوته عدالت امام على (ع) همه نابرابریهاى طبقاتى و نژادى و رنگ و اقلیم ذوب مى‌ شد. چون طعم ستم را در مكه و در شعب ابوطالب چشیده بود، راه نجات امت را در اصلاح دادگسترى و تأسیس محاكم شرع و تدوین قانون و استقلال قضات و تعلیم و تربیت ایشان تشخیص داد. براى حسن اداره دادگاهها و اجراى احكام، ضوابط بى‌سابقه وضع نمود. دستور داد احكام فقهى مدون شود و به صورت قانون درآید. قضات را مى‌آزمود و براى آموزش آنها سمینار تشكیل مى‌داد و دستور العملهاى روشن به طور انفرادى یا به صورت بخشنامه به ایشان مى‌ فرستاد.
 
امام على(ع) تا وقتى فاطمه (ع) زنده بود زنى دیگر نگرفت و از او دو فرزند ذكور یعنى امام حسن(ع) و امام حسین(ع) داشت و پسر دیگرى از او به نام محسِّن داشت كه پیش از تولد از دنیا رفت. دو دختر نیز از حضرت فاطمه(ع) داشت كه یكى زینب كبرى و دیگرى ام كلثوم كبرى است.
 
پس از حضرت فاطمه(ع) زنى از طایفه بنى كلاب به نام ام البنین گرفت كه از او چند پسر به نامه اى عباس و جعفر و عبد اللّه و عثمان داشت و همه در واقعه كربلا شهید شدند. از خوله دختر جعفر بن قیس حنفى پسرى داشت به نام محمد بن حنفیه. آن حضرت فرزندان ذكور و اناث دیگرى از زوجات دیگر داشتند كه تفصیل آنها در كتب تاریخ مذكور است.
 
............................
 
منابع
 
صحیح بخارى
 
صحیح مسلم
 
خصائص امیر المؤمنین، امام نسائى
 
تاریخ طبرى
 
الجامع الكبیر، ترمذى
 
صحیح، ابن ماجه (سنن)
 
روضات الجنات
 
السیرة النبویة، ابن هشام
 
مسند، ابو حنیفه
 
مسند، ابن حنبل
 
الریاض النضرة، محب طبرى، مصر، ۱۳۷۲ه. ق.
 
كنز العمال، متقى هندى
 
تاریخ بغداد
 
مناقب، ابن حنبل (نسخه عكس از كتابخانه مجلس)
 
المستدرك على الصحیحین، حاكم نیشابورى
 
استیعاب
 
اسدالغابة فى معرفة الصحابة
 
حلیة الاولیاء
 
فضائل الخمسة، فیروز آبادى
 
الغدیر، علامه امینى
 
شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید

 


تاريخ : پنج شنبه 18 تير 1394برچسب:, | 12:15 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |
نزول ۳۰۰ آیه قرآن در شأن امام علی(ع)
به گزارش گروه فرهنگ رویکرد، مهمترین فضائل امام علی (ع) از این قرار است: شرافت خانوادگی، تنها مولود خانه خدا، پرورش در دامان پیامبر اکرم(ص) از کودکی، بت نپرستیدن، نخستین ایمان آورنده به رسول خدا(ص) و اولین نمازگزار، آرمیدن در بستر پیامبر اکرم(ص) در لیلة المبیت، دامادی رسول خدا(ص) به امر خداوند، کتابت وحی، همراهی با پیامبر در همه احوال، شرکت در همه غزوات و نقش اساسی آن حضرت در پیروزی نظامی مسلمانان، محافظت از پیامبر(ص) در جریان جنگ احد، تکریم و تجلیل مکرر رسول خدا(ص) از فضائل و مکارم آن حضرت در جمع صحابه و دادن القاب افتخارآمیز به امیرمؤمنان(ع)، اعلام وصایت و خلافت ایشان در روز غدیر، کفن و دفن و نماز خواندن بر پیکر رسول خدا(ص) و... .

آیات زیادی در شأن و فضیلت امیرالمؤمنین(ع) وارد شده که به موجب روایتی از ابن عباس به سیصد آیه بالغ می شود که در اینجا به اختصار فقط به چند آیه اشاره می شود:

الف ـ آیه تطهیر

مراد بخشی از آیه ۳۳ سوره احزاب است: إِنَّمَا یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (خدا فقط می خواهد آلودگی را از شما خاندان پیامبر بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.) به نظر بسیاری از مفسیران اهل سنت و همه مفسران شیعه، منظور از اهل بیت (ع)، حضرت علی (ع)، حضرت فاطمه (س)، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) هستند.

ب ـ آیه مباهله

منظور آیه ۶۱ سوره آل عمران است. فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ (از آن پس که به آگاهی رسیده ای، هر کس درباره او [حضرت عیسی(ع)] با تو مجادله کند، بگو: بیایید تا حاضر آوریم، ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، ما خودمان را و شما خودتان را. آنگاه دعا و تضرع کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان بفرستیم.)

عموم علمای شیعه و اکثر علمای اهل سنت بر این قول متفق هستند که مراد از أَبْنَاءنَا، نِسَاءنَا و أَنفُسَنَا (فرزندانمان، زنانمان و خودمان) در این آیه به ترتیب امام حسن(ع) و امام حسین(ع)، حضرت فاطمه زهرا (س) و حضرت علی(ع) منطبق است که در روز مباهله پیامبر(ص) با مسیحیان نجران، همراه آن حضرت بودند.

ج ـ آیه اکمال

منظور بخشی از آیه ۳ سوره مائده است: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا(امروز برای شما دینتان را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و [با ولایت علی] خشنود شدم که اسلام دین شما باشد.) این آیه شریفه به اجماع شیعه در واقعه غدیر خم نازل شده است و عده ای از مفسران و محدثان اهل تسنن هم با علمای شیعه در شأن نزول آن، اتفاق نظر دارند. این آیه و آیه ۵۵ همین سوره(آیه ولایت) را می توان آیه هایی به شمار آورد که نشان دهنده ولایت علی بن ابیطالب(ع) هستند. هنگامی که آیه اکمال نازل شد پیامبر اکرم(ص) دست امیرالمؤمنین(ع) را گرفت و بالا برد و او را وصی (جانشین بلافصل) خود اعلام کرد.

د ـ آیه ولایت

مراد، آیه ۵۵ سوره مائده است: إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ (جز این نیست که ولی شما خداست و رسول او و مؤمنانی که نماز برپا می دارند و در حال رکوع، زکات می دهند.) به اعتقاد بسیاری از مفسران شیعه و سنی، این آیه که آیه زکات به خاتم نیز نامیده شده ـ در شأن امیرالمؤمنین(ع) نازل گردید و آن هنگامی بود که آن حضرت در رکوع نماز، انگشتر خود را در راه خدا به مسکینی بخشید.

هـ ـ آیه انفاق

منظور آیه ۲۷۴ سوره بقره است. الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلاَنِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ (آنان که اموال خویش را در شب و روز، در پنهان و آشکار انفاق می کنند، اجرشان نزد پروردگارشان است، نه بیمناک می شوند و نه غمگین) بسیاری از مفسران شیعه و برخی از مفسران اهل تسنن، این آیه را در شأن امیرمؤمنان(ع) می دانند.

و. آیه لیلة المبیت

آیه ۲۰۷ سوره بقره است: وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ(و از میان مردم، کسی است که جان خود را برای طلب خشنودی خداوند می فروشد. خدا بر این بندگان مهربان است.) مفسران شیعه و بسیاری از مفسران اهل تسنن، نزول این آیه را در شأن حضرت علی(ع) از مسلمات می دانند.

مهمترین احادیثی نیز که از رسول اکرم(ص) در شأن و فضیلت امیرمؤمنان(ع) وارد شده بدین شرح است:

الف ـ حدیث غدیر (حدیث ولایت)

مراد حدیث معروف پیامبر اکرم(ص) در روز ۱۸ ذی الحجه سال ۱۰ هجری است که در مکان غدیرخم پس از معرفی امیرالمؤمنین(ع) به جانشینی خود بیان فرمود: فمن کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره واخذل من خذله و ادر الحق معه حیث دار الا فلیبلغ الشاهد الغایب (پس هر که را من مولی و سرپرست اویم، پس این علی نیز مولی و سرپرست است.

خدایا ولی کسی باش که ولایت او را دارد و دشمن آن کس باش که با او می ستیزد. دوست بدار هر که او را دوست دارد و دشمن بدار هر که او را دشمن دارد و یاری کن هر که او را یاری کند و خوار بدار هر که او را خوا بدارد و بگردان حق را با او هر جا که او می گردد. (آگاه باشید! باید هر کس در اینجا حاضر است، این سخن را به غایبان برساند.) پس از آن آیه اکمال نازل شد و سپس پیامبر(ص) فرمود: «الله اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمة و رضی الرب برسالتی و الولایة لعلی من بعدی» (از همه بزرگتر است آن خدایی که دین را کامل و نعمت را تمام فرمود و از رسالت من و ولایت علی بعد از من خشنود است.)

هیچ یک از احادیث نبوی به اهمیت حدیث غدیر نیست که یکصد و ده نفر از صحابه و هشتاد و چهار نفر از تابعین و سیصد و شصت نفر از محدثان مورد اعتماد، آنرا روایت کرده اند. از آن گذشته این حدیث به سبب موضوع جانشینی پیامبر اکرم(ص) که در جمع ده ها هزار نفر از زایران خانه خدا از سراسر سرزمینهای اسلامی آن زمان و توسط رسول خدا(ص) ایراد شد ـ از شأن ویژه ای برخوردار است.

ب ـ حدیث ثقلین

منظور حدیث معروف پیامبر(ص) است که فرمود: انی تارک فبکم الثقلین کتاب الله و عترتی (همانا من میان شما دو چیز گرانبها را باقی می گزارم: کتاب خدا و عترت خود را) حدیث ثقلین، حدیثی است که نزد علمای همه مذاهب معتبر بوده و شیعیان آنرا از دلایل امامت و خلافت بلافصل امیرالمؤمنین(ع)، علی بن ابیطالب(ع) می شمارند و گویند اگر آنان برای اثبات خلافت آن حضرت دلیلی جز همین حدیث نداشتند، آنها را بسنده بود. این حدیث را محدثان و علمای بزرگ اهل تسنن چون مسلم بن حجاج نیشابوری در صحیح، محمد بن عیسی ترمذی در صحیح، ابن حنبل در مسند، ثعلبی نیشابوری در الکشف و البیان، ابن مغازلی شافعی در مناقب و سمعانی در فضائل الصحابه و ... روایت کرده اند.

ج ـ حدیث باب مدینه علم

جامع ترین و پرمعنی ترین توصیف رسول خدا(ص) از دانش امیرالمؤمنین(ع) و پیوستگی آن حضرت به دانش بیکران پیامبری، آن است که خود را شهر علم و حضرت علی(ع) را دروازه آن نامیده است. در حدیثی فرموده است: «انا مدینة العلم و علی بابها فمن اراد العلم فلیات الباب» (من شهر علم هستم و علی دروازه آن است. هر که علم می خواهد باید از این دروازه وارد شود.)

د ـ حدیث مؤاخات (برادری)

پس از مهاجرت مسلمانان از مکه به مدینه، پیامبر اکرم(ص) به منظور ایجاد مودت و همبستگی میان مهاجران و انصار، میان تک تک آنان پیمان برادری بست. از امیرالمؤمنین(ع) چنین روایت شده است: «رسول الله(ص) بین مردم پیوند برادری بست و مرا واگذاشت. گفتم ای فرستاده خدا! یاران خود را با هم برادر کردی و مرا واگذاشتی! فرمود: برای چه تو را واگذاشتم؟ تو را برای خود نگه داشتم. تو برادر منی و من برادر توام. سپس فرمود: اگر کسی در این امر با تو محاجه کند به او بگو: من بنده خدا و برادر رسول خدایم. هیچ کس بعد از تو با من دعوی برادری نکند مگر اینکه دروغگو باشد.»

احادیث معتبر و مشهور دیگری از پیامبر اکرم(ص) در بیان شأن و فضیلت امیرمؤمنان(ع) وارد شده است که از شرح آنها خودداری می شود و تنها به عناوین شان اشاره می گردد: حدیث کساء، حدیث سفینه، حدیث تشبیه، حدیث رایت(حدیث خیبر)، حدیث سبق اسلام، حدیث سبق صلوة، حدیث علی اسدالله و سیفه، حدیث علی مع الحق، حدیث علی منی و أنا من علی، حدیث لیلة المبیت(حدیث فراش)، حدیث قتال علی التأویل و التنزیل، حدیث کسر اصنام(حدیث بت شکنی)، حدیث نور و حدیث وصایت.

وجه دیگری از فضائل و کرامات آن حضرت، پیشگویی از اخبار غیبی در آینده(مغیبات) بود که همه محقق شد و از جمله می توان به این موارد اشاره کرد: کشته شدن همگی خوارج به استثنای ۱۰ نفر و شهادت ۱۰ نفر از یاران خود در جنگ نهروان، حکومت حجاج بن یوسف ثقفی، واقعه کربلا، شهادت میثم تمار، شهادت کمیل نخعی، شهادت قنبر و شهادت خویش.


تاريخ : چهار شنبه 17 تير 1394برچسب:, | 10:42 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

به گزارش شهدای ایران ؛ عشق و ارادت به خاندان اهلبیت علیهم السلام در طول تاریخ ، در میان شیعیان آنان در حال نور افشانی بوده و هست و اشتیاق کشف حقایق و واقعیت های بیشتر از زندگی معصومین روز به روز در میان پیروان آنان در حال فزونی است .  
 
واقعه عاشورا و حماسه آفرینی حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و یاران با وفای ایشان در این میان از حرارت بالایی در دلهای شیعیان و دوستداران خاندان اهلبیت علیهم السلام برخوردار است و دیدگان مشتاق عاشقان خاندان پیامبر با اشتیاقی مثال زدنی ، در پی کشف حقایق و واقعیت های بیشتری از جزییات حماسه کربلا است .
 
اخیرا صحبت هایی مبنی بر اینکه نیزه های شکسته و ادوات جنگی  روز عاشورا در منطقه کربلا کشف شده است شنیده می شود تا آنجا که این خبر گاهی مرز حقیقت تا شایعه را در ذهن ها پدیدار می سازد. به همین منظور به سراغ حسین پلارک رییس ستاد بازسازی عتبات رفته ایم تا صحت و سقم این خبر را جویا شویم : 
 
وی در این خصوص به خبرنگار باشگاه خبرنگاران جوان گفت : طی حفاری هایی که برای توسعه حرمین شریفین در کربلای معلی انجام داده ایم ، برای شناخت زمین و سطح آب از صحن ها و محل هایی نمونه برداری و گودبرداری کردیم که در این نمونه برداری ها به قطعات فلزی در عمق هشت متری زمین رسیدیم . 
 
پلارک افزود : پس از بررسی های مختلف توسط مهندسین پروژه ، تکنسین ها و همکاران عراقی به این نتیجه رسیدیم که این قطعات فلزی اکسیده شده نمی تواند فلز دیگری به جز ادوات جنگی مربوط به صحنه نبرد کربلا باشد.


تاريخ : چهار شنبه 17 تير 1394برچسب:, | 10:34 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

امام علی(ع) وقتی از مدینه به کوفه آمد وضع جامعه را مناسب با اسلام ندید و فرمود: آیا شرم نمی‌کنید و غیرت نمی‌ورزید که زنانتان به بازارها می‌روند و با مردان برخورد می‌ کنند؟

 فارس نوشت: همزمان با فرا رسیدن سالروز شهات مولای متقیان حضرت علی علیه‌السلام گفتاری از آیت‌الله سیدمحمد ضیاءآبادی از شاگردان برجسته امام خمینی(ره) و آیت‌الله بروجردی در ادامه می‌آید:

امام امیرالمؤمنین علی(ع) در زمان حکومتشان، وقتی از مدینه به کوفه آمدند و آنجا را مرکز قرار دادند، وضع جامعه را مناسب با اسلام ندیدند. روزی ضمن یکی از خطاباتشان فرمودند:

«یا اهل العراق انی نبات ان نسائکم یدافعن الرجال فی الطریق اما تستحیون»؛ ای اهل عراق! به من خبر رسیده که زنانتان در گذرگاه‌ها با مردان برخورد می‌کنند آیا حیا نمی‌کنید؟!

در حدیث دیگری از آن حضرت نقل شده که فرمودند: «اما تستحیون و لا تغارون نسائکم یخرجن الی الاسواق و یزاحمن العلوج»؛ آیا شرم نمی‌کنید و غیرت نمی‌ورزید که زنانتان به بازارها می‌روند و با مردان برخورد می‌کنند.

البته می‌دانیم امروز این حرف‌ها دیگر از مُد افتاده و ارتجاعی به حساب می‌آید. ولی ما به تناسب کاری که داریم باید بگوییم، از رسول خدا(ص) منقول است: «مَنْ فاکَهَ بِامْرَأَهٍ لا یَمْلِکُها حُبِسَ بِکُلِّ کَلِمَهٍ کَلَّمَها فِی الدُّنیا اَلْفَ عامٍ»؛ هر مردی که با زنی نامحرم مزاح و شوخی لفظی کند، به کیفر هر کلمه‌ای که در دنیا با او سخن گفته است، خداوند او را هزار سال در محشر حبس می‌کند.

ابوبصیر از اصحاب امام باقر(ع) می‌گوید: من به زنی تعلیم قرآن می‌کردم، روزی اندکی با او شوخی زبانی کرده و جمله‌‌ای مزاح‌‌آمیز گفتم. پس از مدتی حضور امام باقر(ع) شرفیاب شدم به محض اینکه مرا دید فرمود: «ای شیء قلت للمرئة»؛ ابوبصیر! به آن زن چه گفتی؟

من از شدت شرم و حیا صورتم را پوشاندم فرمود: دیگر این کار را تکرار نکن. آیا ما در زندگی خانوادگی‌مان نمونه‌ای از خاندان رسالت می‌بینیم که بتوانیم بگوییم آن‌ها اسوه و الگوی ما هستند و ما هم پیرو و نمادی از آن مقربان درگاه خدا؟!

*سفارش به کمک‌ کاری مردان در داخل منزل

حال این داستان را از مولایمان امام امیرالمؤمنین ع) بشنویم که فرموده‌اند: ما با فاطمه(س) در منزل بودیم، پیغمبر اکرم(ص) وارد شد و دید فاطمه(س) کنار دیگ آش نشسته است و غذا می‌پزد من هم عدس پاک می کنم پیامبر خدا(ص) از دیدن این صحنه خوشحال شد و خطاب به من فرمود: «یا اباالحسن، اسمع ما اقول لک و لا اقول الا عن الله تعالی»؛ مردی که در کار خانه، کمک کار زنش باشد به تعداد هر مویی که در بدنش هست، عبادت یک سال که شب‌هایش بیدار و روزهایش روزه‌دار باشد، در نامه عملش نوشته می‌شود و برای هر قدمی که بر می‌دارد، ثواب حج و عمره برایش نوشته می‌شود.

حال ما دنبال چه می‌کردیم و ثواب از چه کاری می‌طلبیم حال آنکه ثواب عمره و حج در داخل خانه‌هایمان آماده است؛ البته با این شرط که تعامل و همکاری و ادب و احترام متقابل رعایت شود و لذا فرموده‌اند: «ما من امرأه تسقی زوجها شربة من ماء کتب الله لها عبادة سنه صیام نهارها و قیام لیلها»؛ هر زنی که یک لیوان آب به دست شوهرش بدهد، ثواب عبادت یک سال برایش نوشته می‌شود که روزهایش روزه‌دار و شب‌هایش شب زنده‌دار باشد.

جالب اینکه راجع به کمک کاری مردان در داخل خانه به زنانشان دستور مؤکد رسیده است اما راجع به کمک کاری زنان در بیرون خانه به شوهرانشان دستوری نرسیده است.

شبی که حضرت صدیقه کبری(س) به خانه همسرش امیرالمؤمنین(ع) برده شد، فردای آن روز پدر بزرگوارش رسول خدا(ص) به دیدار دخترش تشریف‌ فرما شد. صدیقه(س) عرض کرد: پدر! دستوری بدهید که کارهایمان را چگونه تقسیم کنیم؟ پدر فرمود: دخترم! کارهای داخل خانه از آن تو و کارهای بیرون خانه از آن علی باشد. بعد حضرت صدیقه(س) فرموده است: من از این تقسیم کاری که پدرم فرمود، آ‌ن قدر خوشحال شدم که جز خدا کسی نمی‌داند. پدرم کاری کرد که من با مردها تماسی نداشته باشم.

حاصل اینکه این بزرگواران در تمام شئون زندگی، الگوی و اسوه ما بوده‌اند، ولی باید دید آیا شئون زندگی ما در کجا و در چه حدی شباهت به زندگی آن اسوه‌ها دارد، اینجاست که باید احساس خجلت و شرمندگی کنیم از اینکه ما با چه جرأتی می‌توانیم ادعای پیروی از آن مقربان درگاه خدا داشته باشیم.

مگر اینکه با جدیت تمام، دست استغاثه به آستان اقدس حضرت بقیه‌الله(عج) دراز کرده و از آن واسطه فیض الهی بخواهیم که با توجه به عنایت حیات‌بخش خود دل‌های ما را منور به نور ایمان و یقین بگرداند تا ما واقعاً اهل رسالت(ع) را اسوه منصوب از جانب خدا بدانیم و به دستورات آ‌ن‌ها در تمام شئون زندگی خود تحقق بخشیم نه به اینکه به زبان، ادعای پیروی از آن‌ها را داشته باشیم و عملاً دنبال خواسته‌های نفس خود برویم وگاهی هم اگر وقت و فرصتی داشتیم به مسجد و جلسه‌ای برویم حالی از خدا و  اولیای خدا بپرسیم.

بسیار روشن است که این کار به استهزاء و بازی شبیه‌تر است تا به تأسی و پیروی!



تاريخ : چهار شنبه 17 تير 1394برچسب:, | 10:28 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

مسجد كوفه ابتدا توسط حضرت آدم (ع) ساخته شده و پس از مسجدالحرام، قديمي‌ترين مسجد جهان است. در كتب اسلامي آمده كه اينجا محل زندگي حضرت نوح (ع) و مكان ساختن كشتي او بوده است.


مسجد كوفه يكي از قديمي‌ترين مساجد تاريخ اسلام است كه در اواسط قرن هفتم ميلادي بنا شد. اين مكان يكي از چهار مسجد مهم براي شيعيان پس از مسجدالحرام، مسجدالنبي و مسجد قبا است كه در ۱۲ كيلومتري شمال شهر نجف واقع شده است.

به گزارش جنوب نیوز، گفته مي‌شود مسجد كوفه ابتدا توسط حضرت آدم (ع) ساخته شده و پس از مسجدالحرام، قديمي‌ترين مسجد جهان است. در كتب اسلامي آمده كه اينجا محل زندگي حضرت نوح (ع) و مكان ساختن كشتي او بوده است.

مسجدي كه حضرت آدم‌(ع) بنا کرد+ تصاویر

مسجد كوفه، محل دفن «مسلم بن عقيل» پسر عموي امام حسين (ع) است كه پيش از واقع كربلا در اين شهر شهيد شد. «هاني بن عروه» و «مختار ثقفي» از ديگر شخصيت‌هاي بزرگ تاريخي و مذهبي هستند كه در اين مسجد به خاك سپرده شده‌اند. مكان‌هاي خاصي در مسجد مشخص شده‌اند كه محل نماز گزاردن امام سجاد (ع) و امام جعفر صادق (ع) از آن جمله‌اند.

مساحت كنوني اين بنا حدود 11 هزار مترمربع است‌، چهار مناره و دو در اصلي دارد. گذرگاه‌هاي طاقدار اين مسجد‌، ستون‌هايي از جنس مرمر دارد كه از شهر «حيره» به اين منطقه آورده شده‌اند و هريك 20 متر طول دارند. مساحت كل مسجد حدود 100 مترمربع است.

«كرسول» تاريخ‌شناس و كارشناس معماري اهل كشور انگليس، طراحي اين مسجد را كه بر پايه ستون‌هاي متعدد بنا شده، يادآور «آپادانا»ي ايران مي‌داند.

اين مسجد در سال‌هاي طولاني، مراحل مختلفي را پشت سر گذاشته و تغييرات زيادي داشته است. كاشي‌كاري‌هاي آن يادگاري حكومت صفويان در قرن هفدهم و هجدهم ميلادي است. 28 برج دايره‌وار ديوارهاي خارجي ساختمان را دربرگرفته‌اند. گفته مي‌شود قدمت اين برج‌ها كه ريشه‌اي دو متري در دل خاك دارند، به زمان صدر اسلام مي‌رسد. حفاري باستان‌شناسان نشان مي‌دهد كه اين برج‌ها هم توسط مجموعه ديگري از ستون‌ها در زير زمين‌ حمايت مي‌شوند.

آخرين تحولي كه در معماري مسجد كوفه پديد آمد، در سال 2010 رخ داد و چهره‌اي جديد به آن بخشيد. براي تزيين اين بنا از طلا و ديگر سنگ‌هاي قيمتي مانند الماس و ياقوت استفاده شد و گوشه‌گوشه آن با نام حضرت علي (عليه‌السلام) مزين شد. در همين دوران براي محراب محل شهادت مولا علي ‌بن ‌ابي‌طالب ضريحي مطلا نصب شد كه در ساخت آن از نقره‌، ياقوت و الماس هم استفاده شده است. در جاي‌جاي ديوارهاي مسجد آيات قرآن با طلا و به خط كوفي نقش بسته است. گنبد مسجد كوفه هم از جنس طلا ساخته شده است.

مسجدي كه حضرت آدم‌(ع) بنا کرد+ تصاویر

سنگ‌هاي مرمر اين مسجد از يونان وارد شده‌اند و از جنس همان سنگ‌هايي هستند كه در كعبه به كار رفته‌اند. فرش‌هاي ايراني با نقش‌ونگار خيره‌كننده‌شان زير پاي زائران اين مكان مقدس خودنمايي مي‌كنند.

در قسمت جنوبي مسجد كوفه، ويرانه‌هاي دارالاماره امويان ديده مي‌شود كه ديواره‌هايي به عرض چهار متر مساحت 170 مترمربعي آن را دربرمي‌گرفته‌اند. در معماري اسلامي‌، دارالخلافه درست پشت محراب واقع مي‌شد و دليل آن، ورود راحت‌تر به مسجد، بدون رد شدن از ميان صف‌هاي نمازگزاران بوده است. اين دارالاماره كه معماري آن به سبك قلعه‌هاي ساساني بوده، در سه دوره تاريخي بازسازي شده و مورد استفاده قرار گرفته است. اولين دوره آن در زمان فتح عراق به‌دست مسلمانان، دومين دوره در زمان حكومت امويان و سومين آن، در عصر عباسيان بوده است.

مسجدي كه حضرت آدم‌(ع) بنا کرد+ تصاویر

در متون اسلامي از امام علي (ع) كه مسجد كوفه را به‌عنوان محل خلافت خود برگزيد، نقل شده كه گفته‌اند: اي مردم كوفه، خداوند متعال چيزي به شما عطا كرد كه به هيچ كسي نداده است؛ مسجد و عبادتگاه شما را برتري داد كه در آن خانه آدم (ع)، نوح (ع)، ادريس (ع) و مصلاي حضرت ابراهيم (ع) و برادرم خضر (ع) و مصلاي من است. اين‌ مكان يكي از چهار مسجد بافضيلت است كه روز قيامت شبيه شخص مُحرِمي كه لباس پوشيده، آورده مي‌شود و براي اهل خود و نمازگزارش شفاعت مي‌كند. زماني خواهد آمد كه اين مسجد، مصلاي حضرت مهدي (ع) و هر مومني خواهد شد و هيچ مومني باقي نخواهد ماند، مگر اين‌كه در اين مسجد نماز مي‌خواند يا در آرزوي آن است. اگر مردم بركت آن را مي‌دانستند از چهارگوشه جهان حتي با كشيدن خود روي برف و يخ، به اين مسجد مي‌آمدند.

منبع: حج



تاريخ : سه شنبه 16 تير 1394برچسب:, | 4:18 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

یکی از ختم های بسیار مهمی که مورد توجه بزرگان دین است ، ختم صلوات می باشد که هر دردمندی به آن متوسل می شود ، به روی او باب عافیت و رحمت گشوده می گردد ، چنان که رسول خدا (ص) فرمود : هر که روزی بر من صلوات فرستد حق تعالی در عافیت را بر روی او بگشاید و حاجت معنوی و مادی ، دنیایی و اخروی او به حرمت صلوات بر محمد (ص) و آل محمد برآورده می شود .

 

ختم صلوات چیست؟

 

ختم به معنی پایان دادن به هر کاری است که ابتدا و انتهایی دارد. و ختم صلوات نیز به همین معنی است، چنان که اگر کسی قرآن کریم را از اول تا آخر تلاوت کند، گویند قرآن را دوره کرده است که تعبیر دیگر آن ختم کردن قرآن است.

 پاسخ تفصیلی
یکی از مسائل اسلامی، مسئله دعا است که گاهی با هدف رسیدن به خواسته ها انجام می گیرد، اما باید بدانیم که برای رسیدن به هدف از طریق دعا، شرائطی وجود دارد. گاهی یکی از شرائط آن است که ذکر یا دعای خاصی را باید به مقدار عددی معین خواند تا نتیجه بخش باشد که از آن به دستور عددی تعبیر می شود. باید توجه داشت که گرچه این اعمال از مستحبات شمرده می شوند اما برای حصول نتیجه سهل انگاری در حفظ عدد ممنوع است؛ زیرا از امام صادق (ع) رسیده که فرموده است: بدانید اسماء الله به منزله گنجینه اند و عدد به منزله محدوده آن، اگر اندکی بیشتر و یا کمتر پا را پس و پیش بگذاری به گنج نخواهی رسید.[۱]

صلوات بر محمد و آل محمد دارای فضیلت فراوان است. و در فضیلت آن همین بس که خداوند آن را از کارهای همیشگی خود و فرشتگان قلمداد می فرماید: «ان الله و ملائکته یصلون علی النبی…».[۲] و به مؤمنان نیز دستور می دهد که آن را از برنامه های خویش قرار دهند، «… یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما».[۳]

از کارآمدی صلوات این است که در اجابت دعا نقش بسزایی دارد به طوری که گفته اند صلوات فرستادن بر محمد و آل او در اول و آخر دعا باعث اجابت است.[۴] و از امامان (ع) رسیده است که: در ترازوی خدا چیزی سنگین تر از صلوات بر محمد و آل محمد نیست.[۵]

گاهی در تأثیر صلوات برای رسیدن به حاجت موارد زیر مطرح و نقش آفرین است:

 ۱٫ صلوات با صیغه و شکل خاص: مثلاً اگر کسی تصمیم دارد که قبل از مردن توفیق دیدار حضرت مهدی (ع) را پیدا کند صلوات با این شکل را انجام دهد: «اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم».[۶]
 
۲٫ گاهی عدد خاصی مطرح است: مثلاً اگر کسی بخواهد به شصت حاجت برسد که سی تای آن حاجت دنیایی و سی تای آن حاجت اخروی باشد صلوات فوق را صدبار بفرستد که عدد صد نقش دارد، یعنی نباید کمتر و یا بیشتر باشد.[۷]

در اینجا و مانند آن است که کلمه «ختم صلوات» معنی پیدا می کند؛ یعنی صلوات فرستنده، در صورتی ختم صلوات را انجام داده که یک دوره صلوات صدتایی را به پایان رسانده باشد. در هر صورت بر اساس روایات فرستادن صلوات دارای ثمرات فراوانی است که در بعضی روایات عدد خاصی معین شده است ولی در اکثر روایات عدد خاصی معین نشده است و تعیین عدد خاص در اختیار انسان است که می تواند به صورت نذر یا قسم، عدد خاصی را بر خود لازم و واجب نماید یا بدون آن به صورت استحباب برای رسیدن به هدفی، تعداد معینی را انتخاب کند یا برای ترویج آن در جامعه به صورت جلسه ای یا غیر آن به دیگران پیشنهاد کند، ولی نکته مهمی که باید در نظر داشت آن است که نباید این طرح ها موجب پایین آوردن ارزش آن و سبکی صلوات و یا موجب ظهور و بروز بدعت ها در جامعه شود یعنی نباید به گونه ای باشد که مسائل اهم و واجبات مهم تحت الشعاع قرار گیرند و و فراموش شوند و یا موجب صرف هزینه های گزاف گردند.
===================
[۱] حسن زاده، حسن، نورعلی نور در ذکر وذاکر و مذکور، ص ۵۲، ناشر: دار تشیع، چاپ ششم، سال ۱۳۷۶ ش.
[۲] احزاب، ۵۶٫
[۳] همان.
[۴] ملکی تبریزی، میرزا جوادآقا، ترجمه المراقبات، ص ۲۴۳، مترجم: ابراهیم محدث بندر ریکی، ناشر: دارالاخلاق، سال ۱۳۷۶٫
[۵] همان.
[۶] قمی، عباس، مفاتیح الجنان، ص ۳۵، ناشر: دار اسوه، بی تا، بی جا.
[۷] همان.



تاريخ : یک شنبه 14 تير 1394برچسب:, | 8:56 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

از جمله مصادیق بارز الگوگیری از زندگی و سیره نبی مکرم اسلام آداب ایشان در سفر است. به راستی پیامبر (صلی الله علیه و آله) چگونه مسافرت می کردند؟!! شاید بپرسید مگر مسافرت هم آدابی دارد؟! با ما همراه باشید با بخش هایی از سیره پیامبر (صلی الله علیه و آله) در سفر!

 مسافرت و سفر

سفر بخشی از زندگی است که سبب می شود روحیه انسان باز شده و با آداب و احوال سایر مردمان آشنا گردد. امّا سفر به تنهایی شاید فایده چندانی را در بر نداشته باشد!! بلکه هنگامی مفید واقع می شود که در آن نکات کلیدی مورد توجه قرار گیرد، نکاتی که سبب می شود روند یک سفر و مسافرت عادی غیر از مسایل حاشیه ای کسب تجربه و عوض شدن روحیه و غیره،به یک جریان الهی و توجه به پروردگار تبدیل شود. این رویه و سیره همیشگی پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود که مسافرت کردنشان نیز فارغ از یاد خدا نبود! و در روز مسافرت، رفت و آمدشان از سفر و خلاصه کوچک و بزرگ جزئیات سفر از یاد خدا غافل نبودند!

روز سفر

از امام صادق(علیه السلام) روایت است که فرمودند: پیامبر(صلی الله علیه و آله) هنگامی که قصد مسافرت در تابستان را داشتند در روز 5 شنبه از منزل خارج می شدند و هنگامی که قصد بازگشت در زمستان را داشتند در روز جمعه وارد می شدند.1 و ورود و خروج از سفر در زمستان را در جمعه مستحب می دانستند. 2
شیخ صدوق از امام صادق(علیه الیلام) روایت می کند که فرمودند: پیامبر (صلی الله علیه و آله) روز 5 شنبه را روزی می دانستند که خدا و رسولش و ملائکه آن را دوست دارند 3 و می فرمودند: در این روز اعمال به سوی خداوند بالا می رود.4 حال چه سرّی در روز 5 شنبه و جمعه است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) آن ها را برای سفر انتخاب می فرمودند ما که ناآگاهیم امّا همین قدر از سیره مبارکشان می توانیم دریافت کنیم که ملاک رضایت خداوندی و توجه به یاد الهی است.

نقل است از سیره پیامبر (صلی الله علیه و آله) که هنگامی که در سفر در جایی توقف می کردند یا به خانه ای وارد می شدند نمی نشستند تا آنکه دو رکعت نماز می گزاردندآداب سفر


از جمله ادب های مسافرت که پیامبر (صلی الله علیه و آله) همواره رعایت می فرمودند آن بود که تنها مسافرت نمی رفتند. ایشان همواره با یک همراه و دوستی به سفر می رفتند و تنها مسافرت کردن را ناشایست می دانستند.5 وجود یک دوست و همراه در سفر غیر از آن که سبب می شود در مشکلات و سختی ها همراه و یاور در کنار انسان باشد روحیه جمعی و تعامل با اجتماع را نیز در انسان پرورش می دهد و شاید این مثل قدیمی بی ارتباط نباشد که آدم ها را در سفر می توان شناخت! زیرا در مسافرت افراد خصوصیات فردی خود را بروز می دهند و در مناسبات و روابطشان با سایرین تعاملات اجتماعی را تجربه می کنند.

منزل های سفر

نقل است از سیره پیامبر (صلی الله علیه و آله) که هنگامی که در سفر در جایی توقف می کردند یا به خانه ای وارد می شدند نمی نشستند تا آنکه دو رکعت نماز می گزاردند. 6

آغاز اقامت در محلی از مسافرت با یاد الهی و به جای آوردن نماز سبب می شود غفلت از یاد خدا دامنگیر انسان در سفر نگردد به علاوه آنکه به مصداق آیه قرآن که توصیه به آن دارد که در سختی ها از نماز کمک بگیرید: واستعینوا بالصبر و الصلاه 7 سبب می شود مشکلات پیش آمده به راحتی حل و فصل گردند! حال بگذریم از برخی از ما که نمازهای واجب را نیز در سفر نصفه و نیمه و آخر وقت به جا می آوریم!! ما کجا و سیره نبوی (صلی الله علیه و آله) کجا!!

سفر به تنهایی شاید فایده چندانی را در بر نداشته باشد!! بلکه هنگامی مفید واقع می شود که در آن نکات کلیدی مورد توجه قرار گیرد، نکاتی که سبب می شود روند یک سفر و مسافرت عادی غیر از مسایل حاشیه ای کسب تجربه و عوض شدن روحیه و غیره،به یک جریان الهی و توجه به پروردگار تبدیل شودبازگشت از سفر


پیامبر (صلی الله علیه و آله) در تنظیم بازگشت شان از سفر همواره طوری عمل می نمودند که روز از سفر برگردند و به شب نخورند! 8 نکته ظریفی که شاید بسیاری از ما حتی توجه به آن نداریم چه رسد به عمل به آن!!
از دیگر اعمالی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) در بازگشت از مسافرت انجام می دادند آن بود که به محض ورود به شهرشان به مسجد تشریف می بردند و دو رکعت نماز می گزاردند. سپس به منزل حضرت فاطمه (س) می رفتند و پس از دیدار ایشان به منزل خود عزیمت می فرمودند.

توجه پیامبر(صلی الله علیه و آله) به ملاقات از نزدیکان پس از یاد الهی حاکی از آن است که با وجود خستگی راه ارحام و دوستان را فراموش نمی کردند و با دیدار ایشان به خصوص دیدار دختر بزرگوارشان جانی تازه می گرفتند.

در نهایت صمیمیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) امّا در سیره ایشان است که حتی در منزل دخترشان نیز بدون اذن و اجازه وارد نمی شدند حتی اگر می دانستند ایشان منتظرشان هستند! لذا اگر اجازه ای از طرف صاحبخانه داده نمی شد از ورود به خانه ولو خانه دخترشان امتناع می ورزیدند با آنکه بسیار مشتاق دیدار آنها بودند! 9

 


پی نوشت ها:

1- اصول الکافی- ج3- ص413

2- اصول الکافی- ج6، ص532

3- من لایحضره الفقیه- ج2- ص266

4- صحیفه الرضا (علیه السلام)- ص228

5- سنن النبی (صلی الله علیه و آله)- ص166

6- المعجم الکبیر- ج18- ص300

7- بقره/ 45

8- سنن النبی- علامه طباطبایی- ص168

9- اخلاق النبی و آدابه- ص98


فهرست منابع و مآخذ

1- سنن الرسول الاعظم- معهد باقر العلوم (علیه السلام)

2- سنن النبی (صلی الله علیه و آله)- علامه طباطبایی

3- اصول کافی- شیخ کلینی

4- سیری در سیره نبوی- شهید مطهری


گرد آوری: گروه دین و اندیشه سایت تبیان زنجان



تاريخ : شنبه 13 تير 1394برچسب:, | 23:30 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

در نیمه ماه رمضان سوم هجری، اولین فرزند علی علیه‌السلام و فاطمه سلام الله علیها به دنیا آمد. پس از ولادت، نامگذاری از جانب مادر به پدر، و از او به رسول خدا محوّل شد و آن حضرت هم منتظر نامگذاری پروردگار ماند.
تا اینکه جبرئیل ،امین وحی، فرود آمد و گفت: « خدایت سلام می‌رساند و می‌گوید چون علی برای تو همانند هارون برای موسی است، نام فرزندش را نام فرزند حضرت هارون علیه السلام یعنی شبّر قرار ده!»
رسول خدا فرمود: « زبان من عربی است و شبّر، عبری است.»
جبرئیل گفت: « شبّر در زبان عرب به معنای« حسن» است.»
به این ترتیب، کودک، حسن نام گرفت. تنها کنیه‌ی آن حضرت « ابو محمد» و مشهورترین القابش« سیّد» و «سبط» و «تقی» است.
نقش خاتم و انگشتر امام حسن را « العزه لله» گفته‏اند؛ روز هفتم پس از ولادت، رسول خدا صلّی الله علیه وآله و سلّم مستحبات ولادت را در مورد حسن به جا آوردند و حسن را به« ((ام فضل (لبابه)|ام الفضل))» ،همسر عمویشان، سپردند تا او را از شیری که به خاطر زایمان فرزندش، قثم، در پستان داشت، شیر دهد. بعدها نیز رسول خدا برای امام حسن، ادعیه‌ی عافیت و حرزهای مخصوص چشم‌زخم را خواندند.
ذکر امام در قرآن

ذکر امام حسن علیه السلام در قرآن : قرآن مجید مشتمل است بر یادکردی از شخصیت‌ها، از خوبان یا از بدان، لیکن این یادکرد گاهی همراه با ذکر نام است(همانند آنچه درباره موسی و فرعون ذکر شده است) و گاه فقط با توصیف، و بدون ذکر نام.( همانند آنچه درباره امام علی علیه‌السلام نازل شده است.) درباره امام حسن علیه السلام نیز آیاتی به صورت توصیف و بدون ذکر نام نازل شده است؛ همانند آیه تطهیر ، آیه ذوی القربی و آیه اولی الامر.
رابطه امام حسن علیه السلام و رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم : امام حسن علیه السلام بیشتر از هفت سال با رسول خدا زندگی نکرد، ولی در همین مدت به شدت مورد عنایت آن حضرت بود و استفاده‏های علمی و تربیتی فراوانی برد. محبت رسول خدا به امام حسن بسیار فراوان بوده و آن حضرت، گاهی نوه‌اش را در کارهای بزرگی همانند بیعت رضوان و مباهله با نصارای نجران هم شرکت می‌داده است. رسول خدا درباره‌ی او تعریف و تمجیدهای فراوانی نموده است که امام بعدها به مناسبت‌های مختلف، از آنها برای معرفی شخصیت الهی خویش سود جست.
 

img/daneshnameh_up/6/6d/imamhassan.jpg


امام حسن و فاطمه زهرا سلام الله علیها امام حسن علیه السلام با مادر خود، فاطمه‌ی اطهر، رابطه‏ای عمیق و متعالی داشت. فاطمه گاه با فرزندش بازی‌های کودکانهمی‌کرد و گاه با ملاطفت مادرانه او را به عبادات مستحب تشویق می‌نمود. حسن نیز گزارش سخنان رسول خدا را پیش از هر کس، از مسجد به مادر می‌رساند و گاه در عبادت مادر دقت می‌کرد و از آن درس‌ها می‌گرفت.
این ارتباط صمیمی در اواخر عمر مادر اوج گرفت؛ تا آنجا که این دو به همراه هم و با تن و قلبی آزرده به زیارت قبر رسول الله و بقیع می‌رفتند و شگفت آن که این رابطه پس از ارتحال مادر نیز باقی ماند؛ به طوری که فاطمه پس از وفات دست‌های مجروح خویش را از کفن بیرون آورد و حسنش را در آغوش کشید. امام حسن نیز سال‌ها بعد در حضور دشمنانی همانند معاویه و مغیره بن شعبه مصیبت مضروب شدن مادر را یادآور شد.
امام حسن در دوران پیش از خلافت پدر : از این دوران اطلاع زیادی در دست نیست. فقط این مقدار مسلم است که امام علیه السلام در خدمت پدر بوده است؛ گاه از روی دلسوزی در تأمین رفاه پدر می‌کوشیده و گاه همراه او در برخی فعالیت‌های اجتماعی شرکت می‌کرده است( همانند شرکت در شورای شش نفره‌ ی تعیین خلیفه پس از عمر و شرکت در بدرقه ابوذر به هنگام تبعید)، و گاه پاره‌ای مأموریت‌های مهم را از طرف پدر عهده‌دار بوده است (همانند آبرسانی به منزل عثمان در حال محاصره.) سیاست‌های عملی امام حسن علیه السلام کاملاً هماهنگ با پدر است، لذا همانند او در هیچ‌یک از جنگ‌ها و فتوحات پس از رسول خدا در تمام این دوره‌ی 25 ساله شرکت ننموده است.
در دوران خلافت پدر

امام حسن علیه السلام با پدر، از آغاز خلافت تا شهادت : امام حسن از آغاز بیعت مردم با حضرت علی علیه السلام تا لحظه شهادت آن حضرت در مقام قوی‏ترین بازوی آن حضرت عمل کرد. در جریان بیعت، حضوری جدی داشت؛ در سه جنگ جمل ، صفین و نهروان حاضر بود. پیش از جنگ جمل هم به همراه عمّار یاسر و قیس بن سعد به کوفه رفت و با سرکوب‌کردن فتنه‌ی ابو موسی اشعری ، مردم را به جنگ با مردم بصره فرا خواند. گهگاه به جای پدر نماز جمعه بر پا داشت. در شب ضربت خوردن پدر قصد داشت همراهی‌اش کند که با منع پدر، منصرف شد. پس از ضربت‌خوردن پدر نیز تمام تلاش خود را برای بهبود و استراحت آن حضرت به کار بست و در پایان به وصایای او گوش سپرد.

جانشینی پس از شهادت پدر

حضرت علی علیه السلام قبل از شهادت، امام حسن را وصی خود تعیین کرد. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نیز قبل از آن به دو گونه این وصایت را اعلام کرده بودند؛ یکی به صورت تصریح به امامت امام حسن و امام حسین علیهماالسلام پس از پدرشان، و دوم تصریح به امامت اوصیاء دوازده‌گانه‌ی خود، با ذکر اسامی آنها.

امام پس از خلافت

امام حسن علیه السلام پس از خلافت و قبل از صلح (دوران کوتاه خلافت ظاهری): دوران کوتاه چند ماهه خلافت ظاهری امام حسن علیه السلام، پر ماجرا سپری شد. بلافاصله پس از شهادت حضرت علی علیه السلام، امام حسن به مسجد آمد و در سخنانی شیوا تلویحاً مردم را به بیعت با خویش فراخواندند.
پس از سخنرانی و با تبلیغ نافذابن عباس مردم کوفه با آن حضرتبیعت کردند. امام نیز بیعتشان را براین اساس که از او پیروی کنند و با هر کس جنگید، بجنگند و با هر کس صلح کرد، صلح کنند، پذیرفت؛ و سپس به تحکیم پایه‌های حکومت خویش پرداخت، ابن ملجم ،قاتل پدر، را گردن زد و اکثر فرمانداران مناطق را که به دست پدرش نصب شده بودند، تثبیت نمود و برخی را تغییر داد.
جاسوس‌های معاویه را پیدا کرد و گردن زد، نامه‌ی تندی به وی نوشت و او را تهدید به جنگ نمود. نامه‌‌‌نگاری میان حضرت و معاویه ادامه یافت تا اینکه معاویه لشکری عظیم به سوی عراق گسیل داشت و حضرت نیز درصدد تهیه لشکری برای مقابله با او برآمد.

صلح امام

مهمترین حادثه در زندگی امام حسن علیه‌السلام جریان صلح معاویه با آن حضرت است. تحلیل این حادثه ضروری به نظر می رسد زیرا خود امام صلحش را حجتی بر آیندگان می‌داند؛ یعنی بر اساس عملکرد حضرت، وظیفه انسان نیز در شرایط مشابه با آن زمان، صلح و مصالحه است.
بررسی مقدمات و شرایط و عللی که صلح را ایجاب کرد و دقت در کیفیت وقوع صلح و مواد صلحنامه و موشکافی نتایج شیرین صلح برای جناح حق و ضربه‌های سهمگین آن بر جناح باطل به‌خوبی روشن می‌کند که صلح آن حضرت در حقیقت انقلاب سبزی بود که زمینه انقلاب سرخ حسینی را فراهم ساخت و این نرمش قهرمانانه در کنار آن جنبش ظلم‌ستیزانه، پایه‌ریز انقلاب علمی امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام در عصر طلایی خلأ انتقال قدرت از بنی‌امیه به بنی‌عباس گشت و به این ترتیب، اسلام ناب محمدی که در تشیع جلوه‌گر بود، نهال خود را آبیاری نمود و به درخت تنومندی تبدیل کرد.

امام پس از صلح تا شهادت

تمامی تلاش امام حسن پس از قبول صلح این بود که فواید مورد نظرش را از صلح به نتیجه برساند و بر این اساس در تمام این مدت به حفظ نیروهای کیفی و خالص ، بازسازی نیروهای خسته و وازده و تفسیر صحیح اسلام پرداخت.
عملکرد دشمن‌شکن حضرت پس از صلح چنان قدرتمند بود که معاویه را به فکر شهادت آن حضرت انداخت.
 

img/daneshnameh_up/f/f8/imamhassan1.jpg


صورت و شمایل امام

امام حسن علیه السلام به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از همه شبیه‌تر بود. زیبایی بی‌نظیری داشت.رنگش سفید بود و اندکی متمایل به سرخ، چشمانش درشت و سیاه، و محاسنش انبوه. جثه‌ای قوی، تنومند و چهارشانه داشت. مویش مجعد (فردار) و قامتش متوسط بود.
سیرت و فضائل و مناقب امام : شمارش مناقب هیچ‌یک از اهل بیت عصمت علیهم السلام ممکن نیست. در زیارت جامعه خطاب به آنان می‌گوییم: « سروران من! ستایش شما را شماره نتوانم کرد و به آنچه در شأن شماست نتوانم رسید و به اندازه و قدرتان وصف نتوانم گفت.»
امام حسن علیه السلام نه تنها از این خطاب مستثنی نیست بلکه به خصائصی از قبیل« سبط اکبر» بودن نیز برخوردار است.
حلم بی‌‌پایان، علم فراوان، جود و عبادت، زهد و بلاغت، تواضع و شجاعت آن حضرت، نه دوست بلکه دشمن را به اعتراف و اعجاب واداشته است؛ و فضیلت و افتخار، آن است که دشمن به آن گواهی دهد.
معجزات امام : از معجزات آن حضرت جز اندکی در تاریخ نقل نشده است( همانند اینکه پدر را پس از شهادتش به صورت زنده به گروهی نشان داد.) و نیز نمونه‌هایی از استجابت دعا و نفرین‌های آن حضرت (همانند رطب دادن نخلی خشکیده به دعای او.) ولی اکثر معجزات و کرامات حضرت در اخبار از غیب و پیشگویی‌ها تجلّی کرده است.

شهادت امام

تلاش موفق امام حسن برای به‌کرسی نشاندن اهداف صلح باعث شد که معاویه طرح قتل حضرت را پیگیری نماید تا بتواند به خواسته دیرین خود یعنی تبدیل خلافت اسلامی به سلطنت موروثی، جامه‌ی عمل بپوشاند. به این ترتیب سمی مهلک تهیه کرد و آن را توسط همسر آن حضرت به او خوراند.
حضرت پس از مدتی درد و رنج، در روز 28 ماه صفر سال 50 هجری به لقاء الله شتافت.
برادرش امام حسین علیه السلام، جنازه‌ی او را پس از تغسیل و نماز برای دفن به سوی مسجد و روضه پیامبر برد ولی سرانجام بر اثر ممانعت بنی‌امیه در بقیع به خاک سپرد.

ثواب عزاداری و گریه بر امام حسن

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم سال‌ها پیش از شهادت امام حسن فرموده بود : « هر کس بر حسن گریه کند، چشمش روزی که دیده‌ها کور می شوند (روزقیامت)، کور نمی شود و هرکس در مصیبت او اندوهگین شود، روزی که همه دلها اندوهگین است، غم و اندوهی ندارد. زیارت حسن مایه‌ی استواری قدم‌ها در قیامت است.»

شاگردان و یاران امام

نام بیش از 30 نفر از شاگردان و یاران آن حضرت در تاریخ ثبت شده است.

همسران امام

بررسی موضوع زنان امام حسن علیه السلام بسیار لازم است زیرا زشت‌ترین تهمتی که به حضرت از طرف دشمنان و دوستان نادان زده شده است، کثرت اغراق‌آمیز ازدواج‌ها و طلاق‌های اوست؛ تا جایی که برخی، تعداد همسران آن حضرت را 400 نفر گفته‌اند.
مجموعه زنانی که نام خود و پدرشان در تاریخ ثبت است و به عنوان همسر حضرت ذکر شده‌اند، صحیح یا ناصحیح، به ده نفر نمی‌رسد؛ و در حقیقت بنی‌امیه خواسته‌اند با تهمت لذت‌طلبی مفرط به آن حضرت، صلح او را به صورتی تحریف‌یافته تفسیر کنند.
فرزندان امام

کمترین عددی که درباره فرزندان حضرت نوشته‌اند 7 نفر و بیشترین عدد 23 نفر است. شیخ مفید ، فرزندان حضرت را 15 نفر می‌داند( هشت پسر و هفت دختر.)
از دختران حضرت 4 نفر و از پسرانش نیز 4 نفر صاحب فرزند شده اند. البته دو تن از پسران، فرزند پسر نیاوردند و به همین جهت نسل تمامی سادات حسنی به آن دو پسر دیگر که فرزند پسر آورده اند زید و حسن مثنّی) منتهی می‌گردد. در سلسله سادات حسنی، دانشمندان، سلاطین، محدّثان و انقلابیون متعددی وجود دارد.



تاريخ : شنبه 13 تير 1394برچسب:, | 14:38 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

فارس: امام حسن(ع) نسبت به دردمندان و تیره‌بختان جامعه بسیار دلسوز بودند و با خرابه‌نشینان دردمند و اقشار مستضعف و کم‌درآمد همراه و همنشین می‌شدند و دردِ دلِ آن‌ها را با جان و دل می‌شنیدند و به آن ترتیب اثر می‌دادند، و در این حرکت انسان ‌دوستانه جز خداوند را مدّنظر نداشتند. هیچ فقیر و مسکینی از در خانه حضرت ناامید برنگشت و حتّی خود ایشان به سراغ فقرا می‌رفتند و آن‌ها را به منزل دعوت می‌کردند و به آن‌ها غذا و لباس می‌دادند.(1)

 

مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم درباره اینکه چرا به امام حسن مجتبی(ع) کریم اهل بیت(ع) می‌گویند، اینچنین می‌نویسد:

 

امام حسن(ع) تمام توان خویش را در راه انجام امور نیک و خداپسندانه به کار می‌گرفت و اموال فراوانی در راه خدا می‌بخشید. مورخان و دانشمندان در شرح حال زندگانی پر افتخار ایشان، بخشش‌های بی‌سابقه و انفاق‌های بسیار بزرگ و بی‌نظیری ثبت کرده‌اند. آن حضرت در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارایی خود را در راه خدا خرج کردند و سه بار نیز ثروت خود را به دو نیم تقسیم کردند و نصف آن را در راه خدا به فقرا بخشیدند.(2)

از ابن شهر آشوب روایت شده که روزی امام حسن(ع) بر جمعی از گدایان گذشت که پاره‌ای چند از نان خشک‌ها را بر روی زمین گذاشته‌اند و می‌خورند، چون نظر ایشان به آن حضرت افتاد از امام دعوت کردند و حضرت از اسب پیاده شدند و فرمودند: «خدا متکبّران را دوست نمی‌دارد» و با ایشان نشستند و از طعام ایشان تناول کردند و سپس از همه گدایان خواستند که برای صرف غذا به خانه حضرت بروند و حضرت با غذاهای خوب از ایشان پذیرایی کرده و به همه آن‌ها لباس‌های مناسب هدیه دادند.(3)

تاریخ از بخشندگی‌های امام حسن(ع) داستان‌های فراوان به یاد دارد، مثلاً روزی عربی به نزد ایشان آمد و درخواست کمک کرد و امام دستور دادند که آنچه موجود است به او بدهند و قریب ده هزار درهم موجود را به آن اعرابی بخشیدند.(4)

روایات تاریخی مربوط به بخشش‌های آن حضرت فراوان است که ذکر تفصیلی آن‌ها مناسب این نوشته نیست، وقتی از خود امام پرسیدند، چرا هرگز سائلی را ناامید بر نمی‌گردانید؟ فرمودند: «من هم سائل درگاه خداوند هستم و می‌خواهم که خدا مرا محروم نسازد و شرم دارم که با چنین امیدی سائلان را ناامید کنم، خداوندی که عنایتش را به من ارزانی می‌دارد، می‌خواهد که من هم به مردم کمک کنم».(5

به خاطر این بخشندگی‌ها و کارهای نیکی که از سوی امام حسن(ع) در مسیر خیر، احسان و کمک به طبقات درمانده و نیازمند انجام می‌گرفت، آن حضرت را کریم اهل بیت لقب داده اند و با توجه به کرامت‌ها و بخشش‌های کم‌نظیر و گاهی بی‌نظیر آن امام بزرگوار لقب «کریم» برازنده آن حضرت است.

*پی‌نوشت‌ها:

1. زمانی، احمد، حقایق پنهان، نشر دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ اوّل، سال 1375، ص 26


2. قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، انتشارات هجرت، چاپ هشتم، 1374، قم، ج1، ص 417 ـ پیشوایی، مهدی، سیره ی پیشوایان، نشر مؤسسة تحقیقاتی امام صادق، چاپ دوّم، 1374، ص 90

3. مجلسی، محمد باقر، جلاء العیون، نشر انتشارات علمیه اسلامیه، ص 241.

4. قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، پیشین، ص 418.

5. قرشی، باقر شریف، زندگانی امام حسن ـ علیه السّلام ـ ، ترجمه ی فخر الدین حجازی، تهران: نشر بعثت، چاپ اوّل، 1376، ص135.



تاريخ : پنج شنبه 11 تير 1394برچسب:, | 11:38 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

مسافرت در ماه رمضان اشکال ندارد. اگر مسافرت برای فرار از روزه باشد، مکروه است، همچنین هرگونه سفر پيش از پایان شب بیست و سوم ماه رمضان، مکروه است.

به گزارش خبرنگار مهر، گروه دین و اندیشه خبرگزاری مهر برخی از پرتعدادترین سؤالاتی که توسط مردم از مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی پرسیده می شود را برای آگاهی مخاطبان ارائه می کند.

حکم مسافرت در ماه رمضان چیست؟

پاسخ: نظر امام خمینی، ( نظر رهبری مطابق با نظر امام خمینی است.) آیت الله مکارم و آیت الله صافی گلپایگانی: مسافرت در ماه رمضان اشکال ندارد. اگر مسافرت برای فرار از روزه باشد کراهت دارد.(1)

آیت الله سیستانی و آیت الله وحید خراسانی: مسافرت درماه رمضان اشکال ندارد، ولی مکروه است، هر چند برای فرار از روزه نباشد، مگر اینکه برای حج یا عمره یا به جهت ضرورتی باشد.(2)

آیت الله شبیری زنجانی: مسافرت در ماه رمضان اشکال ندارد. اگر مسافرت برای فرار از روزه باشد، مکروه است، همچنین هرگونه سفر پيش از پایان شب بیست و سوم ماه رمضان، مکروه است. مگر این که سفر برای حج یا عمره یا استقبال برادر مؤمن یا از بیم تلف مال و یا تلف جان برادر مؤمن یا به جهت ضرورت دیگر باشد.

اگر روزه دار از شب در فكر سفر نباشد، حتى به نحو ترديد و در روز مسافرت كند، بايد روزه را تمام كند، چه پيش از ظهر سفر كند، چه بعد از ظهر، و چنانچه از شب در فكر سفر باشد. اگر بعد از ظهر مسافرت كند بايد روزه را بگيرد، و اگر پيش از ظهر مسافرت كند، وقتى به حد ترخص برسد مى‌تواند روزه را بخورد و صحت روزه گرفتن محلّ اشكال است و مى‌تواند روزه را رجاءً گرفته، ولى بنا بر احتياط واجب بايد آن را قضا كند، و پيش از رسيدن به حد ترخص جايز نيست روزه را بخورد، ولى اگر روزه را خورد، بعد به سفر رفت كفاره ندارد، هر چند كفاره دادن مطابق احتياط استحبابى است. (3)

پی نوشت­ها:

1. امام خمینی، توضیح المسائل، مسأله 1715؛ آیت الله مکارم، توضیح المسائل، مسأله1441؛ آیت الله صافی گلپایگانی، توضیح المسائل، مسأله 1724.

2. آیت الله سیستانی، توضیح المسائل، 1686؛ آیت الله وحید خراسانی، توضیح المسائل، مسأله1723.

3. آیت الله شبیری زنجانی، توضیح المسائل، مسأله 1724 و 1730.

 



تاريخ : جمعه 5 تير 1394برچسب:, | 4:34 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

به گزارش حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران؛در اعمال مشترکه ماه رمضان، قسم سوم اعمال سحرهای ماه رمضان آمده است، در سحر بعد از دعای ابوحمزه ثمالی بخوان دعای ادریس را که شیخ و سیّد روایت کرده اند، که در هم اقبال آمده است.
 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

سُبْحَانَكَ يَا لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ يَا رَبَّ كُلِّ شَيْءٍ وَ وَارِثَهُ يَا إِلَهَ اَلْآلِهَةِ اَلرَّفِيعَ فِي جَلاَلِهِ
يَا اَللَّهُ اَلْمَحْمُودُ فِي كُلِّ فِعَالِهِ يَا رَحْمَانَ كُلِّ شَيْءٍ وَ رَاحِمَهُ يَا حَيّاً حِينَ لاَ حَيَّ فِي دَيْمُومَةِ مُلْكِهِ وَ بَقَائِهِ
يَا قَيُّومُ فَلاَ يَفُوتُ شَيْئاً عِلْمُهُ وَ لاَ يَئُودُهُ يَا وَاحِدُ اَلْبَاقِي أَوَّلَ كُلِّ شَيْءٍ وَ آخِرَهُ يَا دَائِمُ بِغَيْرِ فَنَاءٍ
وَ لاَ زَوَالَ لِمُلْكِهِ يَا صَمَدُ مِنْ غَيْرِ شَبِيهٍ وَ لاَ شَيْءَ كَمِثْلِهِ يَا بَارُّ وَ لاَ شَيْءَ كُفْوُهُ وَ لاَ مُدَانِيَ لِوَصْفِهِ
يَا كَبِيرُ أَنْتَ اَلَّذِي لاَ تَهْتَدِي اَلْقُلُوبُ لِعَظَمَتِهِ يَا بَارِئُ اَلْمُنْشِئُ بِلاَ مِثَالٍ خَلاَ مِنْ غَيْرِهِ
يَا زَاكِي اَلطَّاهِرُ مِنْ كُلِّ آفَةٍ بِقُدْسِهِ يَا كَافِي اَلْمُوسِعُ لِمَا خَلَقَ مِنْ عَطَايَا فَضْلِهِ
يَا نَقِيُّ مِنْ كُلِّ جَوْرٍ لَمْ يَرْضَهُ وَ لَمْ يُخَالِطْهُ فِعَالُهُ يَا حَنَّانُ اَلَّذِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَتُهُ
يَا مَنَّانُ يَا ذَا اَلْإِحْسَانِ قَدْ عَمَّ اَلْخَلاَئِقَ مَنُّهُ يَا دَيَّانَ اَلْعِبَادِ فَكُلٌّ يَقُومُ خَاضِعاً لِرَهْبَتِهِ
يَا خَالِقَ مَنْ فِي اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرَضِينَ وَ كُلٌّ إِلَيْهِ مَعَادُهُ يَا رَحْمَانَ كُلِّ صَرِيخٍ وَ مَكْرُوبٍ وَ غِيَاثَهُ وَ مَعَاذَهُ
يَا بَارُّ فَلاَ تَصِفُ اَلْأَلْسُنُ كُلَّ جَلاَلِ مُلْكِهِ وَ عِزِّهِ يَا مُبْدِيَ اَلْبَدَايَا يَا مَنْ لَمْ يَبْغِ فِي إِنْشَائِهَا أَعْوَاناً مِنْ خَلْقِهِ
يَا عَلاَّمَ اَلْغُيُوبِ فَلاَ يَئُودُهُ مِنْ شَيْءٍ حِفْظُهُ يَا مُعِيداً لِمَا أَفْنَاهُ إِذَا بَرَزَ اَلْخَلاَئِقُ لِدَعْوَتِهِ مِنْ مَخَافَتِهِ
يَا حَلِيمُ ذَا اَلْأَنَاةِ فَلاَ شَيْءَ يَعْدِلُهُ مِنْ خَلْقِهِ يَا مَحْمُودَ اَلْفِعَالِ ذَا اَلْمَنِّ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ بِلُطْفِهِ
يَا عَزِيزُ اَلْمَنِيعُ اَلْغَالِبُ عَلَى أَمْرِهِ فَلاَ شَيْءَ يَعْدِلُهُ يَا قَاهِرُ ذَا اَلْبَطْشِ اَلشَّدِيدِ أَنْتَ اَلَّذِي لاَ يُطَاقُ اِنْتِقَامُهُ
يَا مُتَعَالِي اَلْقَرِيبُ فِي عُلُوِّ اِرْتِفَاعِ دُنُوِّهِ يَا جَبَّارُ اَلْمُذَلِّلُ كُلَّ شَيْءٍ بِقَهْرِ عَزِيزِ سُلْطَانِهِ
يَا نُورَ كُلِّ شَيْءٍ أَنْتَ اَلَّذِي فَلَقَ اَلظُّلُمَاتِ نُورُهُ يَا قُدُّوسُ اَلطَّاهِرُ مِنْ كُلِّ سُوءٍ وَ لاَ شَيْءَ يَعْدِلُهُ
يَا قَرِيبُ اَلْمُجِيبُ اَلْمُتَدَانِي دُونَ كُلِّ شَيْءٍ قُرْبُهُ يَا عَالِي اَلشَّامِخُ فِي اَلسَّمَاءِ فَوْقَ كُلِّ شَيْءٍ عُلُوُّ اِرْتِفَاعِهِ
يَا بَدِيعَ اَلْبَدَائِعِ وَ مُعِيدَهَا بَعْدَ فَنَائِهَا بِقُدْرَتِهِ يَا جَلِيلُ اَلْمُتَكَبِّرُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَ اَلْعَدْلُ أَمْرُهُ وَ اَلصِّدْقُ وَعْدُهُ
يَا مَجِيدُ فَلاَ تَبْلُغُ اَلْأَوْهَامُ كُلَّ شَأْنِهِ وَ مَجْدِهِ يَا كَرِيمَ اَلْعَفْوِ وَ اَلْعَدْلِ أَنْتَ اَلَّذِي مَلَأَ كُلَّ شَيْءٍ عَدْلُهُ
يَا عَظِيمُ ذَا اَلثَّنَاءِ اَلْفَاخِرِ وَ اَلْعِزِّ وَ اَلْكِبْرِيَاءِ فَلاَ يَذِلُّ عِزُّهُ يَا عَجِيبُ فَلاَ تَنْطِقُ اَلْأَلْسُنُ بِكُلِّ آلاَئِهِ وَ ثَنَائِهِ
أَسْأَلُكَ يَا مُعْتَمَدِي عِنْدَ كُلِّ كُرْبَةٍ وَ غِيَاثِي عِنْدَ كُلِّ شِدَّةٍ بِهَذِهِ اَلْأَسْمَاءِ أَمَاناً مِنْ عُقُوبَاتِ اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ
وَ أَسْأَلُكَ أَنْ تَصْرِفَ عَنِّي بِهِنَّ كُلَّ سُوءٍ وَ مَخُوفٍ وَ مَحْذُورٍ وَ تَصْرِفَ عَنِّي أَبْصَارَ اَلظَّلَمَةِ اَلْمُرِيدِينَ بِيَ اَلسُّوءَ
اَلَّذِي نَهَيْتَ عَنْهُ مِنْ شَرِّ مَا يُضْمِرُونَ إِلَى خَيْرِ مَا لاَ يَمْلِكُونَ وَ لاَ يَمْلِكُهُ غَيْرُكَ يَا كَرِيمُ
اَللَّهُمَّ لاَ تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي فَأَعْجِزَ عَنْهَا وَ لاَ إِلَى اَلنَّاسِ فَيَظْفَرُوا بِي وَ لاَ تُخَيِّبْنِي وَ أَنَا أَرْجُوكَ
وَ لاَ تُعَذِّبْنِي وَ أَنَا أَدْعُوكَ اَللَّهُمَّ إِنِّي أَدْعُوكَ كَمَا أَمَرْتَنِي فَأَجِبْنِي كَمَا وَعَدْتَنِي
اَللَّهُمَّ اِجْعَلْ خَيْرَ عُمُرِي مَا وَلِيَ أَجَلِي اَللَّهُمَّ لاَ تُغَيِّرْ جَسَدِي وَ لاَ تُرْسِلْ حَظِّي
وَ لاَ تُسَوِّءْ صَدِيقِي وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ سُقْمٍ مُضْرِعٍ وَ فَقْرٍ مُدْقِعٍ وَ مِنَ اَلذُّلِّ وَ بِئْسَ اَلْخِلُّ
اَللَّهُمَّ سَلِّ قَلْبِي عَنْ كُلِّ شَيْءٍ لاَ أَتَزَوَّدُهُ إِلَيْكَ وَ لاَ أَنْتَفِعُ بِهِ يَوْمَ أَلْقَاكَ مِنْ حَلاَلٍ أَوْ حَرَامٍ
ثُمَّ أَعْطِنِي قُوَّةً عَلَيْهِ وَ عِزّاً وَ قَنَاعَةً وَ مَقْتاً لَهُ وَ رِضَاكَ فِيهِ يَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِينَ
اَللَّهُمَّ لَكَ اَلْحَمْدُ عَلَى عَطَايَاكَ اَلْجَزِيلَةِ وَ لَكَ اَلْحَمْدُ عَلَى مِنَنِكَ اَلْمُتَوَاتِرَةِ اَلَّتِي بِهَا دَافَعْتَ عَنِّي مَكَارِهَ اَلْأُمُورِ
وَ بِهَا آتَيْتَنِي مَوَاهِبَ اَلسُّرُورِ مَعَ تَمَادِيَّ فِي اَلْغَفْلَةِ وَ مَا بَقِيَ فِيَّ مِنَ اَلْقَسْوَةِ فَلَمْ يَمْنَعْكَ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي أَنْ عَفَوْتَ عَنِّي
وَ سَتَرْتَ ذَلِكَ عَلَيَّ وَ سَوَّغْتَنِي مَا فِي يَدَيَّ مِنْ نِعَمِكَ وَ تَابَعْتَ عَلَيَّ مِنْ إِحْسَانِكَ
وَ صَفَحْتَ لِي عَنْ قَبِيحِ مَا أَفْضَيْتُ بِهِ إِلَيْكَ وَ اِنْتَهَكْتُهُ مِنْ مَعَاصِيكَ
اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِكُلِّ اِسْمٍ هُوَ لَكَ يَحِقُّ عَلَيْكَ فِيهِ إِجَابَةُ اَلدُّعَاءِ إِذَا دُعِيتَ بِهِ
وَ أَسْأَلُكَ بِكُلِّ ذِي حَقٍّ عَلَيْكَ وَ بِحَقِّكَ عَلَى جَمِيعِ مَنْ هُوَ دُونَكَ
أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ وَ عَلَى آلِهِ وَ مَنْ أَرَادَنِي بِسُوءٍ فَخُذْ بِسَمْعِهِ
وَ بَصَرِهِ وَ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ
وَ اِمْنَعْهُ عَنِّي بِحَوْلِكَ وَ قُوَّتِكَ يَا مَنْ لَيْسَ مَعَهُ رَبٌّ يُدْعَى
وَ يَا مَنْ لَيْسَ فَوْقَهُ خَالِقٌ يُخْشَى وَ يَا مَنْ لَيْسَ دُونَهُ إِلَهٌ يُتَّقَى
وَ يَا مَنْ لَيْسَ لَهُ وَزِيرٌ يُؤْتَى وَ يَا مَنْ لَيْسَ لَهُ حَاجِبٌ يُرْشَى
وَ يَا مَنْ لَيْسَ لَهُ بَوَّابٌ يُنَادَى وَ يَا مَنْ لاَ يَزْدَادُ عَلَى كَثْرَةِ اَلْعَطَاءِ إِلاَّ كَرَماً وَ جُوداً
وَ لاَ عَلَى تَتَابُعِ اَلذُّنُوبِ إِلاَّ مَغْفِرَةً وَ عَفْواً صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اِفْعَلْ بِي مَا أَنْتَ أَهْلُهُ إِنَّكَ أَهْلُ اَلتَّقْوىٰ وَ أَهْلُ اَلْمَغْفِرَةِ.



تاريخ : چهار شنبه 3 تير 1394برچسب:, | 6:56 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

به گزارش حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران؛در ادامه پاسخ چند تن از مراجع معظم تقلید را پیرامون تزریق آمپول توسط فرد روزه دار را بخوانید.
پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری در بخش استفتائات در رابطه با این پرسش که آیا روزه‏ دار می تواند به بدنش آمپول یا سرم تزریق کند آمده است: احتیاط واجب آن است که روزه ‏دار از استعمال آمپول هاى مقوى یا مغذى یا آمپول هایى که به رگ تزریق مى‏شود و نیز انواع سرم ها خوددارى کند، ولى تزریق آمپول براى بى‏ حس کردن و نیز دارو گذاشتن بر زخم ها و جراحت ها اشکال ندارد.

دفتر آیت الله جعفر سبحانی در استفتاء صورت گرفته در این رابطه با تزریق آمپول اظهار داشت: تزریق آمپول به نوع آن بستگی دارد. تزریق آمپول های مغذی روزه را باطل می کند و غیر غذایی و دارویی باشد روزه باطل نمی شود. تزریق سرم برای روزه دار در ماه رمضان روزه وی را باطل می کند.

آیت الله نوری همدانی تزریق هیچ نوع آمپولی را برای روزه دار موجب باطل شدن روزه نمی داند.

دفتر آیت الله حسین وحید خراسانی درباره تزریق آمپول در ماه رمضان این نکته مورد تأکید قرار گرفت که از نظر آیت الله وحید خراسانی تزریق آمپول دوایی و غذایی برای روزه دار بلامانع است اما حکم تزریق سرم برای روزه دار احتیاط واجب است.
 
استفتائات از آیت الله صافی

تزریق آمپول، سرم و واكسن

س: آیا شخص روزه دار در ماه مبارک رمضان، مى تواند سرم یا آمپول، تزریق كند؟

ج: احتیاط مستحب آن است كه از استعمال آمپول و سرم خوددارى كند و اگر لازم شد و تزریق كرد روزه اش باطل نمی‌شود.

شخص روزه دار بخاطر درد شدید- قرص- خورده است و توجهی به اینكه باید آمپول مسكن بزند نداشته است، آیا فقط قضای تنها كافی است؟ ج: قضا كافی است.

س: زدن آمپول مقوّى یا پنى سیلین براى روزه دار جایز است یا خیر؟

ج: اشكال ندارد و فرقى بین اقسام آمپول‌ها نیست، ولى احتیاط مستحب در ترك است.

س: خواهشمند است حكم تزریق واكسن هپاتیت B را در زمان روزه داری مرقوم فرمائید.

ج: تزریق واكسن در ماه رمضان مبطل روزه نیست.

س: استفاده از آمپول به عوض تریاک چه صورتی دارد و آیا مبطل روزه هست؟

ج: اگر ضرر معتد به دارد جائز نیست ولی مبطل روزه نیست.

س: شخص روزه دار بخاطر درد شدید- قرص- خورده است و توجهی به اینكه باید آمپول مسكن بزند نداشته است، آیا فقط قضای تنها كافی است؟

ج: قضا كافی است.

قطره بینی

س: حكم استفاده از قطره بینی جهت باز كردن مجاری تنفسی و درمان كه در بعضی موارد یقیناً وارد حلق می گردد چگونه است؟

ج: اگر وارد حلق شود مبطل روزه است.

 آندوسكپی

س: آندوسكپى دستگاهى است كه داخل مى شود و عكس بردارى مى كنند، بدون اینكه چیزى داخل معده شود، آیا این عمل روزه را باطل مى كند یا نه؟

ج: بنابر احتیاط براى روزه اشكال دارد.

س : آیا استعمال شیاف هاى معالجه و درمانى ، شیاف تریاک و یا شیاف تغذیه مبطل روزه است؟

ج: شیاف مبطل روزه نیست.

مصرف دارو

نظر آیت الله سیستانی.

سرم و یا آمپول خوراکی که از رگ تزریق می شود روزه را باطل می کند اعم از این که مریض ناچار باشد و یا نباشد؟

جواب: در هر دو صورت باطل نمی کند.

 
نظر آیت الله مکارم شیرازی

حكم روزه بیمارانى كه از دارو استفاده مى كنند، در فروض زیر چیست؟

الف) تزریق آمپول یا سرم از طریق رگ انجام مى شود و دارو:

1. فقط جنبه تقویتى داشته باشد.

2. جنبه درمانى و تقویتى داشته باشد.

3. جنبه غیر تقویتى داشته باشد.

ب) استفاده از قطره، در سه فرض فوق نسبت به دارو، از طریق چشم، گوش، یا بینى چه حكمى دارد؟ ج) وارد كردن دارو از طریق سوند معده (لوله اى كه از طریق دهان یا بینى وارد معده بیمار مى شود) چه حكمى دارد؟

 الف) تمام تزریقات مذكور براى روزه دار اشكال دارد ولى تزریق در عضله مانعى ندارد.

ب)اگر به حلق وارد نشود، یا شک داشته باشیم، اشكالى ندارد.

ج) جایز نیست مگر در مواقع ضرورت كه آن نیز موجب بطلان روزه است.

 
نظر امام خمینی، آیت الله شبیری زنجانی:

واکسن و تزریق آمپولی که به جای دارو استعمال می شود و یا عضو را بی حس می کند، اشکال ندارد. احتیاط واجب آن است که روزه دار از استعمال آمپولی که به جای غذا به کار می رود، خودداری كند.



تاريخ : چهار شنبه 3 تير 1394برچسب:, | 6:54 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

 

به گزارش حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران؛ 14 روایت از امام صادق (علیه السلام) در مورد روزه  و شب قدر، پیشکش روزه داران عزیز می شود.

 
1.انما فرض الله الصیام لیستوی به الغنی و الفقیر.
خداوند روزه را واجب کرده تا بدین وسیله دارا و ندار (غنی و فقیر) مساوی گردند.  (من لا یحضره الفقیه، ج ۲ ص ۴۳، ح ۱)
 
2. اذا صمت فلیصم سمعک و بصرک و شعرک و جلدک.
آنگاه که روزه می گیری باید چشم و گوش و مو و پوست تو هم روزه دار باشند.«یعنی از گناهان پرهیز کند.»  (الکافی ج ۴ ص ۸۷، ح ۱)
 
3. عن الصادق علیه السلام فی قول الله عزوجل «واستعینوا بالصبر و الصلوة »،  قال: الصبر الصوم.
خداوند عزو جل که فرموده است:از صبر و نماز کمک بگیرید، صبر، روزه است. (وسائل الشیعه، ج ۷ ص ۲۹۸، ح ۳)
 
4. صدقه درهم افضل من صیام یوم.
یک درهم صدقه دادن از یک روز روزه مستحبی برتر و والاتر است.  (وسائل الشیعه، ج ۷ ص ۲۱۸، ح ۶)
 
5. من صام لله عزوجل یوما فی شدة الحر فاصابه ظما و کل الله به الف ملک یمسحون وجهه و یبشرونه حتی اذا افطر.
هر کس که در روز بسیار گرم برای خدا روزه بگیرد و تشنه شود خداوند هزار فرشته را می گمارد تا دست به چهره او بکشند و او را بشارت دهند تا هنگامی که افطار کند.    (الکافی، ج ۴ ص ۶۴ ح ۸; بحار الانوار ج ۹۳ ص ۲۴۷)
 
6. للصائم فرحتان فرحة عند افطاره و فرحة عند لقاء ربه
برای روزه دار دو سرور و خوشحالی است: 1. هنگام افطار،  2.هنگام لقاء پروردگار (وقت مردن و در قیامت)
(وسائل الشیعه، ج ۷ ص ۲۹۰ و ۲۹۴ ح ۶ و ۲۶)
 
7. من جاء بالحسنة فله عشر امثالها من ذلک صیام ثلاثة ایام من کل شهر.
هر کس کار نیکی انجام دهد ده برابر آن پاداش دارد و از جمله آنها سه روز روزه در هر ماه است.   (وسائل الشیعه، ج ۷، ص ۳۱۳، ح ۳۳)
 
8. من صام ثلاثة ایام من اخر شعبان و وصلها بشهر رمضان کتب الله له صوم شهرین متتابعین.
هر کس سه روز آخر ماه شعبان را روزه بگیرد و به روزه ماه رمضان وصل کند خداوند ثواب روزه دو ماه پی در پی را برایش محسوب می کند.  (وسائل الشیعه ج ۷ ص ۳۷۵،ح ۲۲)
 
9. من فطر صائما فله مثل اجره
هر کس روزه داری را افطار دهد، برای او هم مثل اجر روزه دار است.   (الکافی، ج ۴ ص ۶۸، ح ۱)
 
10. من افطر یوما من شهر رمضان خرج روح الایمان منه
هر کس یک روز ماه رمضان را (بدون عذر)، بخورد – روح ایمان از او جدا می شود.  (وسائل الشیعه، ج ۷ ص ۱۸۱، ح ۴ و ۵)
 
11. راس السنة لیلة القدر یکتب فیها ما یکون من السنة الی السنة.
آغاز سال (حساب اعمال) شب قدر است. در آن شب برنامه سال آینده نوشته می شود.   (وسائل الشیعه، ج ۷ ص ۲۵۸ ح ۸)
 
12. قیل لابی عبد الله (علیه السلام)،   کیف تکون لیلة القدر خیرا من الف شهر؟ قال: العمل الصالح فیها خیر من العمل فی الف شهر لیس فیها لیلة القدر.
از امام صادق (علیه السلام) سوال شد: چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟
حضرت فرمود: کار نیک در آن شب از کار در هزار ماه که در آنها شب قدر نباشد بهتر است.  (وسائل الشیعه، ج ۷ ص ۲۵۶، ح ۲)
 
13. التقدیر فی لیلة تسعة عشر و الابرام فی لیلة احدی و عشرین و الامضاء فی لیلة ثلاث و عشرین.
برآورد اعمال در شب نوزدهم انجام می گیرد و تصویب آن در شب بیست ویکم و تنفیذ آن در شب بیست سوم.  (وسائل الشیعه، ج ۷ ص ۲۵۹)
 
14. ان من تمام الصوم اعطاء الزکاة یعنی الفطرة کما ان الصلوة علی النبی (صلی الله علیه و آله) من تمام الصلوة.
تکمیل روزه به پرداخت زکاة یعنی فطره است، همچنان که صلوات بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) کمال نماز است.   (وسائل الشیعه، ج ۶ ص ۲۲۱، ح ۵)


تاريخ : چهار شنبه 3 تير 1394برچسب:, | 6:53 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

 

1-Ghoran[Nayabfun.com]

در دین درباره بی ارزش بودن دنیا به معنی بی ارزشی مقایسه ای است، یعنی دنیا ارزش ندارد که ما به خاطر آن اصول اخلاقی و اجتماعی و معنی انسانیت و بزرگواری را از دست بدهیم.

قرآن کریم در این زمینه دو تعبیر دارد:
۱٫ دنیا متاع زودگذر: «وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَیْرَ سَاعَهٍ کَذَلِکَ کَانُوا یُوْفَکُونَ»؛ [۱] و روزى که قیامت برپا شود، مجرمان سوگند یاد می‌‏ کنند که جز ساعتى (در عالم برزخ) درنگ نکردند! این‌ چنین از درک حقیقت بازگردانده می ‌‏شوند.

«وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ کَأَن لَّمْ یَلْبَثُواْ إِلاَّ سَاعَهً مِّنَ النَّهَارِ یَتَعَارَفُونَ بَیْنَهُمْ…»؛ [۲] (به یاد آور) روزى را که (خداوند) آنها را جمع (و محشور) می ‌‏سازد آن ‌چنان‌که (احساس می‌‏کنند) گویى جز ساعتى از روز، (در دنیا) توقّف نکردند، به آن مقدار که یکدیگر را (ببینند و) بشناسند.

در این آیات اشاره به وضع دردناک مشرکان در قیامت کرده و می ‌‏گوید به خاطر بیاور آن ‌روز را که خداوند همه آنها را محشور می‌ کند، در حالى‌ که چنان احساس می‌‏کنند که تمام عمرشان در این دنیا بیش از ساعتى از یک روز نبود؛ به همان مقدار که یکدیگر را ببینند و بشناسند.

این احساس کم بودن مقدار اقامت در دنیا، یا به دلیل آن است که اصولاً در برابر زندگى جاویدان قیامت به مقدار ساعتى بیش نیست.

یا از آن ‌رو است که این دنیاى ناپایدار چنان با سرعت بر آنها گذشت که گویى بیش از یک ساعت نبود.

و یا این ‌که به دلیل عدم استفاده صحیح از عمر خود، چنین می‌‏ پندارند که همه عمرشان بیش از یک ساعت ارزش نداشت.

بنابر آنچه گفته شد، جمله «یَتَعارَفُونَ بَیْنَهُمْ» (یکدیگر را می ‌‏شناسند) اشاره به مقدار درنگ آنها در دنیا است؛ یعنى آنچنان عمر را کوتاه احساس می‌‏ کنند که گویا تنها به مقدارى بود که دو نفر یکدیگر را ببینند و معارفه‌‏اى در میان آنها انجام گردد و از همدیگر جدا شوند.

این احتمال نیز در تفسیر آیه داده شده است که منظور احساس کوتاهى زمان دوران برزخ است؛ یعنى آنها در دوران برزخ در حالتى شبیه به خواب فرو می ‌‏روند که گذشت سال ‌ها و قرون و اعصار را احساس نمی ‌‏کنند، به طورى که به هنگام رستاخیز فکر می ‌‏کنند دوران برزخشان که شاید هزاران و یا ده‌ها هزار سال بود، بیش از ساعتى به درازا نکشید؛ [۳] زیرا کوتاهى زندگى دنیا برایشان روشن شد. آنان می‌‏ پنداشتند که دنیا سراى باقى است. در حالى‌که اگر دنیا را میلیون ‌ها سال هم تصور کنید، در برابر جاودانى آخرت هیچ وزن و اعتبارى ندارد.

حال چگونه است مدت زندگى چند ده سال آدمیان در برابر ابدیت آخرت: «یَتَخَافَتُونَ بَیْنَهُمْ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا عَشْرًا»؛ [۴] آنها آهسته با هم گفت‌وگو می‌کنند (بعضى می‌‏ گویند:) شما فقط ده (شبانه روز در عالم برزخ) توقّف کردید. [۵]

لذا دنیا و توقف در آن به قدرى فانى و زودگذر است که انسان به هنگام مرگ و به هنگام قیامت این ‌طور می ‌‏پندارد که بیش از یک شب و یک روز، یا بیش از یکى دو ساعت در دنیا مکث ننموده است.

۲٫ دنیا متاع اندک: «لْ مَتَاعُ الدَّنْیَا قَلِیلٌ »‏؛ [۶] به آنها بگو سرمایه زندگى دنیا، ناچیز است.

منظور از قلیل و ناچیز در این‌جا فنا پذیری و از بین رفتن سریع است.

دنیا و توقف در آن به قدرى فانى و زودگذر است که انسان به هنگام مرگ و به هنگام قیامت این‌طور می‌‏پندارد که بیش از یک شب و یک روز، یا بیش از یکى دو ساعت در دنیا مکث ننموده است

دو اصل اساسی در هدفمندی آفرینش از نظر قرآن
از نظر قرآن جهان آفرینش بیهوده خلق نشده است؛ بلکه تمامى اجزا و عناصر آن براى هدف و غرض مشخصى خلق شده‏اند.

در آیات زیادى از قرآن به هدفدارى آفرینش جهان و آدمیان اشاره شده است؛ از جمله:
«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لِّأُوْلِی الألْبَابِ* الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»؛ آل عمران (۳)، آیه ۱۹۰ – ۱۹۱٫؛ «مسلماً در آفرینش آسمان ‏ها و زمین و آمد و رفت شب و روز، براى صاحبان عقل و اندیشه آیاتى است؛ کسانى که خداوند را در حال ایستادن و نشستن و آن هنگام که بر پهلو خوابیده‏اند، به یاد مى‏ آورند و در آفرینش آسمان‏ ها و زمین مى ‏اندیشند بارالها! این را بیهوده نیافریده‏اى، منزّهى تو، ما را از عذاب آتش نگاه‏دار».

آیات فوق انسان را به اندیشه وا مى‏ دارد و مى ‏فهماند که مشاهده بدون اندیشه و تفکر ره به جایى نمى ‏برد.

در آیه ‏اى دیگر مى‏ فرماید:
«رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏»؛ «پروردگار ما کسى است که به هر موجودى، خلقت مناسب او را عطا کرد و آن گاه هدایت نمود».

در این آیه به دو اصل اساسى اشاره شده است: نخست اینکه خداوند به هر موجودى آنچه را نیاز داشته، عطا کرده است. دیگر آنکه هر موجودى، به گونه‏ اى هدایت شده است که از همه نیروهاى خود در پایندگى حیات استفاده کند و به هدف نهایى وجود خود نائل آید.از آنچه گذشت روشن می شود که دنیا بی ارزش نیست، بلکه ارزش مقدمی دارد و مانند جهاز تغذیه در جنین است که برای دوران محدودی مناسب است و برای دوره بعدی حیات جهازات کامل تر و پایاتری لازم است. جهان نیز جنین دنیایی بزرگ تر و پایاتر است و مقدمه ای برای رسیدن به حیات برتر.



تاريخ : سه شنبه 2 تير 1394برچسب:, | 11:52 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

1-Sefate Moshtarak[wWw.KamYab.ir]

صفت های مشترک پیامبر(ص) و امام زمان (عج) را میدانید؟
شباهت‌های امام زمان(عج) به پیامبر اکرم(ص) بسیار است. و در آیینه روایات و زیارات بارها این ویژگی ها مورد توجه قرار گرفته است. رحمت، خاتمیّت، امنیت بخشی و . . .
در روایات بسیاری به اوصاف مشترک و شباهت‌های امام زمان(عج) به پیامبر اکرم(ص) اشاره شده است. ما در این نوشتار به بعضی از این ویژگی‌ها اشاره می‌نماییم:

رحمت:
خداوند متعال وجود نازنین پیامبر اکرم (ص) را رحمتی برای عالمیان می‌داند؛ (وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعالَمینَ)؛[۱] و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم. امام زمان(عج) نیز به این صفت زیبنده‌اند: “السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ وَ الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ وَ الْغَوْثُ وَ الرَّحْمَهُ الْوَاسِعَه”؛[۲] سلام بر تو ای پرچم برافراشته … و رحمت گسترده الهی.

حجت الهی:
در رابطه با پیامیر چنین خطاب آمده که: “السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّهَ اللَّهِ عَلَى الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِین”سلام برتو ای حجت خدا بر اولین انسان ها تاآخرین آن ها؛[۳] امام زمان (عج) نیز با لقب حجه الله مورد خطاب قرار گرفته‌اند: “السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّهَ اللَّه”.[۴]

نور خدایی:
پیامبر(ص) نور خدایی است: “السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا نُورَ اللَّهِ الَّذِی یُسْتَضَاءُ بِه‏”[۵] سلام بر تو، ای نور روشنایی بخش خداوند.[۶] در زیارت روز جمعه نیز خطاب به امام زمان(عج)این گونه آمده است: “السَّلَامُ عَلَیْکَ یا نُورَاللهِ الّذِی یَهْتَدی بِه المُهْتَدُون”؛ سلام بر تو ای نور خداوند که هدایت جویان به وسیله او هدایت می‌شوند.

دعوت کننده به سوی خداوند متعال:
خداوند در قرآن خطاب به رسول مکرمش می‌فرماید: (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیراً وَ داعِیاً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنیراً)؛[۷] ای پیامبر! ما تو را گواه فرستادیم و بشارت دهنده و انذار کننده، و تو را دعوت کننده به سوی خدا به فرمان او و چراغی روشنی بخش قرار دادیم.
در مورد امام عصر(عج) نیز آمده است: “السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا دَاعِیَ اللَّه”؛[۸] سلام بر تو ای دعوت کننده خلق به سوی خدا.

خاتمیّت (حُسن ختام):
(ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیماً)؛[۹] محمد(ص) پدر هیچ یک از مردان شما نیست، ولی رسول خدا و آخرین پیامبران است و خداوند به همه چیز آگاه است.امام مهدی(ع) نیز در معرفی خود می‌فرمایند: “أَنَا خَاتِمُ الْأَوْصِیَاءِ وَ بِی یَدْفَعُ اللَّهُ الْبَلَاءَ عَنْ أَهْلِی وَ شِیعَتِی”؛[۱۰] من آخرین از جانشینان پیامبر هستم و بواسطه من خداوند بلا را از اهل و شیعیانم برمی‌دارد.

امنیت بخشی:
با وجود رسول خدا امت او در امنیت بودند: (وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فیهِمْ)؛[۱۱] (ای پیامبر!) تا تو در میان آن‌ها هستی، خداوند آن‌ها را مجازات نخواهد کرد.
امام زمان(عج)نیز در وصف وجودی خویش می‌فرمایند: “إِنِّی أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ کَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ”؛[۱۲] به درستی که من امنیت بخش اهل زمین هستم، همانگونه که ستارگان امنیت بخش اهل آسمانند.



تاريخ : سه شنبه 2 تير 1394برچسب:, | 11:40 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |
 

 

دعای روز اول ماه مبارک رمضان

دعای روز دوم ماه مبارک رمضان

دعای روز سوم ماه مبارک رمضان

دعای روز چهارم ماه مبارک رمضان

دعای روز پنجم ماه مبارک رمضان

دعای روز ششم ماه مبارک رمضان

دعای روز هفتم ماه مبارک رمضان

دعای روز هشتم ماه مبارک رمضان

دعای روز نهم ماه مبارک رمضان

دعای روز دهم ماه مبارک رمضان

دعای روز یازدهم ماه مبارک رمضان

دعای روز دوازدهم ماه مبارک رمضان

دعای روز سیزدهم ماه مبارک رمضان

دعای روز چهاردهم ماه مبارک رمضان

دعای روز پانزدهم ماه مبارک رمضان

دعای روز شانزدهم ماه مبارک رمضان

دعای روز هفدهم ماه مبارک رمضان

دعای روز هجدهم ماه مبارک رمضان

دعای روز نوزدهم ماه مبارک رمضان

دعای روز بیستم ماه مبارک رمضان

دعای روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان

دعای روز بیست و دوم ماه مبارک رمضان

دعای روز بیست و سوم ماه مبارک رمضان

دعای روز بیست و چهارم ماه مبارک رمضان

دعای روز بیست و پنجم ماه مبارک رمضان

دعای روز بیست و ششم ماه مبارک رمضان

دعای روز بیست و هفتم ماه مبارک رمضان

دعای روز بیست و هشتم ماه مبارک رمضان

دعای روز بیست و نهم ماه مبارک رمضان

دعای روز سی ام ماه مبارک رمضان

منبع : http://dadgarasl.mihanblog.com



تاريخ : جمعه 29 خرداد 1394برچسب:, | 20:30 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

 دعای «اللّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضانَ الَّذِی أَنْزَلْتَ فیهِ الْقُرْآنَ» با خط معلی

http://hw10.asset.lenzor.com/lp/9723974-4587-l.jpg

 

http://hw10.asset.lenzor.com/lp/2465325-3910-l.jpg

 



تاريخ : چهار شنبه 27 خرداد 1394برچسب:, | 20:32 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

http://www.lenzor.com/public/public/user_data/photo/4262/4261550-98710ce435681d995443c5ca8a04e79e-l.jpg



تاريخ : شنبه 23 خرداد 1394برچسب:, | 23:31 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

آیت الله اسلامی گفت: علمای اهل سنت، وجود امام مهدی(ع) را تأیید می کنند. حتی بعضی از علمای اهل سنت می گویند که ما خدمت ایشان هم رسیده ایم. با استفاده از احادیث متواتر می توان وجود امام(ع) را اثبات کرد.

خبرگزاری مهر _ گروه دین و اندیشه: علمای فرقه وهابیت همواره تلاش می کنند تا اعتقادات سایر مذاهب اسلامی از جمله اعتقادات تشیع اثنی عشری را مورد هجمه قرار داده و شیعه را فرقه ای بدعت گذار و به دور از سنت پیامبر(ص) معرفی کنند. همچنین این فرقه به وسیله حمایت از جانب استعمار و ثروت های نفتی رژیم آل سعود، تبلیغات گسترده ای در سطح جهان انجام می دهد و کتاب های بی شماری برای ترویج عقاید خود و رد عقاید شیعه منتشر می کند. در این راستا و در پاسخ به برخی از شبهات وهابیت با آیت الله ابوالفضل(علی) اسلامی،گفتگویی انجام داده ایم.

آیت الله اسلامی مدیر کل پژوهش مجمع جهانی اهل بیت(ع) بوده است و هم اکنون نیز از اعضای مجلس خبرگان است. وی در پاسخ به شبهات ناصرالقفاری، از علمای وهابیت، کتابی به زبان عربی نگاشته است با عنوان «مع الدکتور ناصر القفاری؛ فی اصول مذهبه» و در آن ضمن پاسخ به برخی شبهات ناصر القفاری، با استفاده از منابع اهل سنت، سوالات و شبهاتی درباره آرا و افکار وهابیت طرح نموده است. در قسمت دوم  این گفتگو، شبهاتی که وهابیت درباره وجود امام زمان(عج) طرح می کنند، بررسی شده است که به مناسبت سالروز میلاد منجی عالم بشریت پیش روی شما قرار گرفته است؛



ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 14 خرداد 1394برچسب:, | 10:26 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

معنای (یس) در سوره یس چیست؟

«یس» اسم پیامبر (صلی الله و علیه وآله) و معنای آن کلمه «یس» آنگونه که از روایات و خود قرآن فهمیده می ‌شود اسم پیامبر (صلی الله و علیه وآله) است (بحار النوار، ج۲۳، ص ۱۶۸)

 

 

 



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 13 خرداد 1394برچسب:, | 10:41 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

چرا امام زمان (عج) را آفتاب پشت ابر گویند؟

 

امام زمان (عج)درباره چگونگی بهره‌مند شدن مردم از وجود مبارک ایشان در دوران غیبت، آن را بسان بهره‌مند شدن از خورشید می‌دانند که در پس پرده ابر از چشم‌ها پنهان است.



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 13 خرداد 1394برچسب:, | 10:27 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

 

286-5.jpg

از تو می‌گویم که ماه و مهر به اشاره چشمان تو می‌چرخند و ستاره‌ها هم نقش شب‌های تنهایی‌ات هستند.

 آنگاه که غم دل با چاه می‌گویی و فریاد‌هایت را به کوه و بیابان می‌سپاری، از تو می‌گویم که بلندای وجودت همه کوه‌ها را تا همیشه بودن در برابرت به تعظیم وا داشته و دریا با همه عظمت و سخاوتش تنها تصویر کوچکی از مهربانی و بزرگی است.

تو آن سرو بلندی که خورشید برای تو می‌درخشد و باران زیبایی و طراوتش را به تو پیشکش می‌کند و برای تو می‌بارد و تمام گل‌های زیبای جهان نازکش یک نگاه زیبایی نرگس چشمانت هستند.

می‌گویند وقتی تو بیایی این دنیا نه دیگر این دنیاست که فزونی ظلم و بی‌عدالتی‌اش دلم را به تنگ آورده است و از بودن خسته‌ام می‌کند و این آدم‌ها نه این‌هایی‌ هستند که به بت پرستی‌های گوناگون عادت کرده‌اند و به نان و نامی دلشان می‌سازد، می‌خواهم بگویم بت‌های مدرن امروز دیگر چون لات وعزی که پدرت از کعبه که حرم حرمت خدا بود، بیرونشان کرد، نیستند، بت‌های امروز که از در و دیوار کعبه دل که حریم عشق خداست، آویزان شدند، آنقدر زیاد و رنگارنگ‌ هستند که حتی خود آدم‌ها از کثرت آنها خسته می‌شوند و بی‌پناه می‌گویند تو که بیایی تبر پدرانت را به دوش می‌گیری و هرچه خدایان شکستنی و دروغین است را از کعبه دل ساقط می‌کنی.

وقتی بیایی آنقدر به آدم‌ها سخاوت یاد می‌دهی که فقیر روزی خود را از جیب ثروتمند برمی دارد، بدون این که ممانعت کند و مهربانی را آنقدر ارزان می‌کنی که هر جا و در هر کوی و بازاری یافت می‌شود.

وقتی بیایی سهم من از همه چیز آنقدر کم نیست، اصلا تو می‌آیی تا سهم ما را از همه چیز تکمیل کنی.

گفته‌اند در دوران ظهور تو اگر علم را ۲۷ حرف فرض کنیم و تا قبل از تو تمام علوم مکشوف به اندازه دو حرف است و در دوران حکومت تو آن ۲۵ حرف دیگر معلوم می‌شوند، می‌گویند تو همه‌ی گنج‌های نهفته را استخراج می‌کنی.

در زمان تو دیگر هیچ گزینه‌ای وجود نخواهد داشت و گفته‌اند در زمان تو در این دنیایی که اکنون هر هشت ثانیه یک قتل و هر ۹ ثانیه یک جنایت جنسی صوت می‌گیرد، آنقدر امنیت به وجود می‌آید که اگر زنی جوان با طبقی از طلا از این سر دنیا به آن سر دنیا برود، کمترین تهدیدی علیه او نمی‌شوند.

گفته‌اند تو که بیایی و بر مسند حکومت بنشینی، به شیوه علی(‌ع) با کارگزاران حکومت خویش بسیار سختگیر و با مردم بسیار رئوف و مهربان بوده و ترازوی عدالت حتی ذره‌ای از حق را فروگذار نمی‌کند.

تو می‌آیی و من منتظر آمدنت هستم، همچنانکه مادرت هم هنوز در انتظار ظهورت است نه برای آنکه انتقام سیلی‌اش را بگیری، بلکه برای آنکه بیایی و انسانیت را نجات دهی. برای آنکه طعم خوش عدالت را به کام تلخ بشریت بچشانی و برای آنکه رسالت رسول عشق را به سرانجام برسانی.

تو می‌آیی نه برای آنکه انتقام رنج‌های قبیله‌ات را بگیری و همه را از شمشیر بی‌غلافت بترسانی، تو می‌آیی برای احقاق همه حقوق از دست رفته بشر که در سینه کتاب‌ها و زبان مدعیان مانده است، می‌آیی تا بشریت را به نهایت برسانی تا همه چیز و همه کس را در جای قرار دهی و این طفل خودخواه را به بلوغ اندیشه و معرفت برسانی، آری چه روزگار قشنگی‌ است وقت آمدنت، روزگاری که هم تو ما را می‌بینی و هم ما تو را می‌بینیم و آن روز است که پرچم عدالت تو در جهان برافراشته می‌شود و آن مدینه فاضله‌ای که آرزوی همه نسل‌ها بوده و هست و محقق می‌شود.

تو امام زمان و زمینی که هر کس تو را نشناسد از دنیا برود به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است و هر کس منتظرت نباشد گویی که از قافله هستی جدا مانده است، پس از یوسف زمان در این بازار حسن فروشی کلاف سردرگم و بی‌بهای عمر مرا قبول کن و مرا نیز در ردیف خریداران و دلدادگانت بپذیر ...

« مرا دریاب که دل دریایی من بی تو مرداب است»

 

 



تاريخ : چهار شنبه 13 خرداد 1394برچسب:, | 10:17 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

مادر امام زمان«علیه‌السلام» نامش «ملیکه» (ملیکا) بود، او از طرف پدر، دختر «یشوعا» فرزند امپراطور روم شرقی بود، و از طرف مادر، نوه «شمعون» بود. شمعون از یاران مخصوص حضرت عیسی«علیه‌السلام» و وصیّ او بود.
ملیکه با اینکه در کاخ می‌زیست و با خاندان امپراطوری زندگی می‌کرد، اما آن چنان پاک و باعفّت بود که گویی نسبتی با این خاندان نداشت، بلکه به مادر و خانواده‌ مادری خود رفته و زندگیش همچون زندگی شمعون، و عیسی بن مریم از صفا و معنویّت و پاکی خاصّی برخوردار بود. از این رو نمی‌خواست، با خاندان امپراطوری دنیا پرست، بیامیزد بلکه دوست داشت و هدفش این بود که در یک خانواه پاک خداپرست، زندگی کند، خداوند او را در این هدف کمک کرد و او را به طور عجیب به خواسته و هدفش رساند.



ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 11 خرداد 1394برچسب:, | 10:26 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

هر دری قفلی دارد و هر قفلی کلیدی. آیا می‌دانید کلیدرمز‌های عبور از هر یک از درهای هشتگانه بهشت چیست؟

نویسنده: شکوری_شبکه تخصصی قرآن

بهشت



ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 26 ارديبهشت 1394برچسب:, | 1:58 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

اشعار مرتبط با شب قدر


اشعار شب قدر

 

لطف تو یارب! ازل است و ابد
این منم و این گنه بی‌عدد
روی سیه، بار خطا، فعل بد  
نمی‌زنی به سینه‌ام دست رد    یا واحد یا احد یا صمد
تشنـه لبم آب حیاتم بده  
 غرق گنـاهم حسناتم بده
از کرم خویش نجاتم بده  
 اگرچه باشدگنهم بی‌عدد   یا واحد یا احد یا صمد
بنده ولی بنـده شرمنده‌ام  
 رو سیه و زار و سرافکنده‌ام
باز به سوی تو پناهنده‌ام   
 ای همه عفو تو فراترزحد    یا واحد یا احد یا صمد
آمده‌ام تا کـه قبولم کنی   
وصل به اولاد رسولم کنی
سائل زهرای بتولم کنی    
جزکرمت هیچ ندارم سند   یا واحد یا احد یا صمد
مرا به قرآن پیمبر ببخش 
به اشک صدیقه ‌اطهر ببخش
به آخرین نماز حیدر ببخش 
که بوده ذکرم همه حیدرمدد  یا واحد یا احد یا صمد
عبـد فراری‌ام که برگشته‌ام 
غرق به خوناب جگر گشته‌ام
ببین به کار خویش سرگشته‌ام 
آخر کارم به کجا می‌رسد؟   یا واحد یا احد یا صمد
من که گنه‌کارترم از همه   
ز آخر کار خود کنم واهمه
به پهلوی شکسته فاطمه    
ببخش ورنـه آبرویم رود     یا واحد یا احد یا صمد

 

 

 

************************************

 

 

 

عبدم ولـی عبـد گنه‌کار
هم روسیاهم هم گرفتار
معبود من ای حیّ دادار
من بنـدۀ عاصی، تو غفار       الغوث خلّصنا من النّار
دستـم بگیــر از پا نشستم
یک عمر عهدم را شکستم
عفو تو باشد بـود و هستم
یارب تو آبرویم را نگهدار     الغوث خلّصنا من النّار
من خستــه از بـار گنـاهم
مویــم سفیـد و روسیـاهم
این عفو تو این اشک و آهم
بـاز آمـدم با جرم بسیار      الغوث خلّصنا من النّار
اگـرچـه مستحـق نـارم
روزم شده چون شام تارم
مولا علی را دوست دارم
بـر حـرمت حیـدر کرّار        الغوث خلّصنا من النّار
یا سیـدی تـا زنـده هستم
از عفو تـو شرمنـده هستم
شرمنده زین پرونده هستم
خواندم تو را با این دل زار     الغوث خلّصنا من النّار
از جرم بسیارم چه گویم؟!
حتـی نیاوردی بـه رویم
پیوستـه دادی آبــرویم
در بین خلق ای حیّ دادار     الغـوث خلّصنا من النّار
یـارب یـارب یـا الهـی
بر جرم سنگینم گواهی
من بی‌پناهم تـو پناهی
من معصیت‌کارم تو ستّار      الغوث خلّصنا من النّار

 



تاريخ : جمعه 14 تير 1394برچسب:, | 1:12 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

از او بسیارها گفته اند، از همان وقتی که خود در این دنیا می زیست دوست و دشمن به ستایش او برخاستند تا به امروز که سالیان دوری از اولین روز قدم گذاشتنش به این دنیا گذشته است. از مسلمان و غیر مسلمان همه از رفتار بی نظیر او که در کنار پسرعمویش، پیامبر اخلاق و مهربانی زیسته و رشد کرده بود، متحیر مانده اند و همواره انسانیت را به علی وار زیستن فرا می خوانند.

حالا دیگر نویسنده مسیحی دوستدار عدالت نیز به امام عدالت که او را ستایش می کرد پیوسته است، اما نوشته های تحسین آمیزش و تحلیل های کم نظیرش از امیر مومنان علی(ع) بر صفحات تاریخ نقش بسته است و هرگز از حافظه انسانیت پاک نخواهد شد. جرج جرداق او را به زیبایی شناخت و به زیبایی توصیف کرد، آنجا که در کتاب معروفش «علی، صدای عدالت انسانی» از فرمانروایی بی نظیر گفت که هرگز شبیه هیچ فرمانروایی دیگر فرمان نراند و حکومت نکرد و چنین نوشت:



ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 14 ارديبهشت 1394برچسب:, | 21:36 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

ملکا ذکر تو گویم که  تو شایسته حمدی                   نروم جز به همان ره که توام راهنمایی



تاريخ : دو شنبه 14 ارديبهشت 1394برچسب:, | 21:25 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

اِنَّما  بُعِثتُ مُعلّما:
همانا من برای معلّمی مبعوث شدم پیامبر اعظم(ص)
 

 

بر آنکه کنار تخته فرسود، سلام

        خود سوخت ولی روشنی افزود، سلام

بر موی سپید و تن افتاده زتاب

                 بر دست و بر انگشت  گچ آلود سلام



تاريخ : یک شنبه 11 ارديبهشت 1394برچسب:, | 20:3 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

به گزارش خبرنگار قرآن و عترت باشگاه خبرنگاران؛ تصاویری از محل زندگی حضرت علی علیه السلام در کوفه و اتاقی که حضرت امیرالمؤمنین در آن به شهادت رسیدند و همچنین نمای بیرونی خانه آن امام بزگوار و اتاق های منسوب به امام حسن و امام حسین علیهم السلام را مشاهده می کنید.



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 11 ارديبهشت 1394برچسب:, | 9:7 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |
آیا میدانید بعد از فوت شخص رشد موها تا چندین ماه متوقف نمیشود؟ 
 
 آیا میدانید بعد از فوت تنها قسمت چپ مغز تا هفت دقیقه زنده میماند  و تمام گذشته خود را بصورت یک خواب مرور میکند!...لا حول ولا قوة إلا بالله. 
 
آیا میدانید پس ازمرگ تنها عضوی ک تا ۳ روز زنده است گوش هست به همین علت هنگام مرگ تلقیین خوانده میشود ، سبحان اله 
  
آیا میدانید ملک الموت حضرت عزرائیل؛ در شبانه روز 360 بار به تو نگاه میکند؛  
 
آیا میدانید که حضرت عزرائیل روزی ۵  بار وارد خانه شما میشود و به دیوار تکیه میدهد؟ 
 
و منتظر امر خداوند است برای قبض روحت؛پس سعی کن هنگامی که تو را تحت نظر دارد مرتکب معصیت نشوی؛در غیر این صورت چگونه با خداوند متعال تقابل خواهی کرد! 




تاريخ : جمعه 4 ارديبهشت 1394برچسب:, | 16:54 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

حلول ماه مبارك رجب، ماه امیر مومنان،

ماه استغفار خدامبارک باد 

 

بیا که صفای دل از تو میخواهم 
بیا بیا که شفای از تو میخواهم 

شبیه تو پیدا نشد به این دل زارم 

لبت شاد و لب شاد از تو میخواهم



تاريخ : جمعه 4 ارديبهشت 1394برچسب:, | 16:40 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |

شيخ مفيد در كتاب«مجالس»،از محمّد بن‏ حنفيّه روايت كرده: روزى پدرم حضرت امير مؤمنان عليه السّلام كعبه را طواف می ‏كرد، ناگاه مردى را ديد، كه به پرده‏ هاى كعبه‏ چنگ زده، و اين دعا را می ‏خواند، به او فرمود: اين است دعاى تو؟ گفت:آرى مگر شنيدى؟ حضرت فرمود: آرى‏ شنيدم، فرمود: پس اين دعا را پس از هر نماز بخوان، به خدا سوگند هر مؤمنى اين دعا را پس از هر نماز بخواند، بی ‏ترديد حق تعالى گناهان او را می آمرزد، هرچند به اندازه ستارگان آسمان، و قطره‏ هاى باران، و ريگ‏ هاى زمين، و ذرّه ‏هاى‏ خاك باشد، بعد حضرت امير عليه السّلام گفت: من اين دعا را می ‏دانم، و حقتعالى واسع العطايا( داراى بخشش گسترده) و كريم است، آن مرد گفت: يا امير المؤمنين راست گفتى، و بالاتر از هر دانايى داناترى است، و آن مرد حضرت خضر عليه السّلام بود. و كفعمى نيز اين دعا را در كتاب «بلد الأمين» روايت كرده، و دعاى اين است.....



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 28 فروردين 1394برچسب:, | 16:23 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد